شنبه
داستان کوتاه: بدون جوراب
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
مترجم: طاهر جام بر سنگ
درحالی‌که داشت مرا می¬مکید، بارنی توی کونش گذاشته بود؛ بارنی کارش را اول تمام کرد، انگشتش را توی کون او کرد، چرخاند، پرسید؛ «خوشت میاد؟»

برچسب‌ها: ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!