شنبه

بن در غروب قرمز
داستانی از شهرام گراوندی
امروز باز هم چرمه اذیّتم کرد. اولِ‌ش كلی عرقَم رو در آوُرد تا شَلِه رو بستم رو گردهَ‌ش. بعد هم که از مازه می‌رفتیم پایین ، اونقدر ورجه و وُرجه کرد تا شله باز شد و مشک‌ها پلاس شدن رو زمین.

برچسب‌ها: ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!