سه‌شنبه
داستانی از رضا کاظمی
دیگر نمی‌توانستم. نمی‌توانستم بمانم. برام شده بود زندان. باس فرار می‌کردم. باس آن‌شب فرار کرده می‌زدم بیرون. و فرار کرده زدم بیرون.

برچسب‌ها: ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!