یادداشتی بر مجموعه شعر
"عاشقانه های جنگ"
/ نوشته ي رضا كاظمي
رضا آمن
***
پیش از رویکرد به مجموعهی عاشقانههای جنگ، اشارههای کوتاهی خواهم داشت به نیاز رجوع دوباره به تعریف نقد.
چون نیاز امروز برای بررسی یک متن(متن:هر ابژهای که قابل شناسایی،خوانش،تجزیه و تحلیل، و در مجموع قابل نقدباشد،سینما،موسیقی،شعر،داستان و...)، به لحاظ تغییر در فرم و تکنیک، با معیارهای گذشته تفاوت کرده، پس لازم دیدم فصلهایی که نقد را شامل میشود را دوباره از نظر بگذرانم.
واژهی نقد، عنوانیست که از فصلهای مختلفی تشکیل شده که هر فصل هم شامل بخشهای درونی خود میباشد که به لحاظشرایط میتواند متغیر باشد، پس، از پرداخت به بخشها پرهیز کرده و به اشارهی فصلها خواهم پرداخت.
فصلهای نقد تشکیل شده از تجزیه، واکاوی، تحلیل،رویکرد به تکنیک و فرم(به لحاظ زمانِ زبان)،پرداخت به محتوا(نه درجهت چرایی روایت و یا جهان بینی ماتِن، بلکه در جهت شناسایی ساختار که بتوان به آسیبهای احتمالی و یا دیگرگونیزبان متاثر از محیط دست یافت)،بررسی خط روایی متن(جهت بررسی و شناسایی قالب،تا بتوان به شناخت آن رسید و یاآسیب شناسی در جهت کم و کاستی و یا اضافه بودن، در پرداخت ماتن به متن کرد)،انتقاد ،روانکاوی اجزای تشکیل دهندهیمتن(به لحاظ شخصی و جامعه شناسی)، زیبایی شناسی، پدیدار شناسی و...
(تا این حد بسنده میکنم زیرا اگر به فصلهایبیشتر بپردازم که خود آنها از بخشهای فراوانی تشکیل شده، از حوصلهی خواننده خارج خواهد شد).چرا که متن امروز بهلحاظ فضا- زمان امروز تولید شده و اگر رویکردی با شناختههای گذشته داشته باشیم و عیارمان برای سنجش، دهههایگذشته باشد، از شناسایی متن امروز تهیدست بازخواهیم گشت.چه بسا در این دهه، رویکرد به زبان در اولویت تمامیروابط جهانی قرار گرفته، آنهم به علت ورود زبانهای تازه(زبان الکترونیک و غیره)و چند وجهی شدن معنای واژهگانبهخاطر ورود و تداخل زبان محاوره و یا آواهای آهنگیین به نوشتار، چرا که هر شخص بهخاطر شرایط جغرافیایی واقلیمی، برداشتی شخصی(ایماژ،زیرا واژه نشانهایست از ابژه و یا فعل، و عینیّت فعل و یا اُبژه غایب است.)از واژه وچیدهمان واژه برای خود دارد. با این وصف،اگر با شناختههایمان با متن امروز روبرو شویم، یا آنرا مردود اعلام میکنیم، ویا به لحاظ زیبایی شناسی و یا عدم انسجام و خِلطهایی از این دست آنرا نادیده میگیریم.
اکنون از این مجال بهره برده، و به واکاوی کلی کتاب عاشقانههای جنگ میپردازم و از عنوان آن آغاز میکنم،چرا کهعنوان کتاب، خود شامل وجهی دیگر از زبان/ذهن میباشد، دو واژهی ناهمجنس که ترکیبی غریب را تصویر میکند(غریببه لحاظ فضا-زمان امروز):عاشقانههای جنگ.
این عنوان کتاب شعر، از دو بخش تشکیل شده که فقط به بخش اول خواهم پرداخت(صرفن جهت کم حوصلهگی)با نام سوناتتنهایی، که سونات قطعهایست از موسیقی که برای یک و یا دو ساز ساخته میشود(که شاعر هم به چند صدایی بودن اینشعر بلند اشاره دارد در کتاب).در این بستر، شاعر شعری را جاری کرده که از بخشهای مستقل تشکیل شده و این بخشهایمستقل با شِبه ترجیعبندی در بعضی از بخشها آغاز و بخشها را به هم متصل میکنند(همپوشانی)که اگر با شناخت قدیمرویکرد داشته باشیم بر این اتفاق، آن را میتوان به ضعف اطناب تعریف کرد، و اگر بخواهیم بیشناخت به این شعر رجوعکنیم، با تکنیکی متفاوت روبرو میشویم(در قیاس با شعرهای دیگر همین شاعر)زیرا که هر بخش در خود به اتفاق متفاوتیدر خود میرسند، به عنوان مثال اگر خواننده میل کند که یک بخش از بخشهای میانی و یا پایانی را بخواند، یک شَمای کلیاز سونات تنهایی را برای خود میتواند ایماژ کند، که این اتفاق را خود مخاطب میتواند به عنوان ضعف و یا نقطهی قوتبرداشت کند.از لحاظ تکنیک نگارش،این شعر بر لبهی مرز داستان نویسی و شعر حرکت میکند(که من نام داستانسُرا رابرای شخصیّت داستان نویس ایشان انتخاب کردم).
برای رویکرد بهتر، دوباره به عنوان این مجموعه باز میگردیم: عاشقانههای جنگ
و این پرسش را طرح میکنیم که چرا عاشقانههای جنگ؟
زیرا واژههای تشکیل دهندهی شعر ذهن آشنا هستند که در اشعار عاشقانه کارکرد بهتری داشتهاند، و حافظهی کوتاه مدت ما،شرطی این واژهگان هستند اما وقتی که با این چیدمان واژهگانی روبرو میشویم، تصویری دیگرگونه از عشق را در ذهنمانمتبادر میکند(که مغایر با تعریف عشق افلاطونیست)که آمیخته با جنگ است، و در این تقابل معنای عشق افلاطونی محومیشود و تصویری از جنگ،- نه جنگی که در میدان نبرد روی داده، حاضر میشود و این حضور، به صورت مونولوگ کهراوی در اضمار مختلف به واگویهها میپردازد، واگویههایی متاثر از محیطی که شاعر آن را زیسته و این زیست به تکراردر ساحت کلمه بوده است.به این معنی که کلمات در این شعر هر کدام شخصیتی متفاوت از کلماتی که در اشعار عاشقانه بهکار رفته را دارا هستند،که همین امر واژهگان را کُنشمند کرده و توانسته شاعر را وادار به نوشتن این شعر که تفاوتیچشمگیر با اشعار دیگراش دارند را بکند و واکنش شاعر به این هجمه، شعری اینچنینی را باعث شده که پس از سالها دوبار فرم و تکنیکَش به روز آوری شده.
پس از این رویکرد، نیاز به واکاوی برای خوانش متن(خوانش: رجوع به لحظهی تولد متن) وجود دارد که لازم است بهلحاظ محتوا از تعریف متداول اگزیستانسیالیسم،چشمپوشی و با رویکردی تازه به آن تعریف این شعر را واکاوی کنیم.زیراتعریف متداول اگزیستانسیالیسم بر مبنای اصالت وجود شناسانده شده، حال آنکه اگر بخواهیم با مصداق خود مولد(کهرمانهایش میباشد)این دیدگاه که سارتر میباشد به خوانش خود سارتر بپردازیم، ناچار باید از واژهی بایِش(حضور فاعلیشخص به عنوان ناظرِ صِرف، که در وضعیت بینآبینیی دو لُبِّ مغز، که لُبِّ چپ کاکرد منطق، سنجش، کردآر و غیره را،و لُبِّ راست که مسولیت پرداخت به وضعیت روانی، عاطفی، حواس،غریزه، رفتآر و غیره را بر عهده دارد)باید بهره ببریمو اینکه آیا با این رویکرد میتوان به این شعر پرداخت؟
میتوان گفت: بلی، زیرا شاعر با وضعیتی اینچنینی محیط پیرامون خود را در فضا-زمان مشخص زیسته و برآیند آن، پساز سالها حیات در ذهن ایشان مبدّل به ضمایری شده(که این اضمار لزومن جاندار نیستند)که حضوری مریی ندارند، امابه واسطهی واژه در زمان خواندن، با شخصیّتهای مجزا در ذهن خواننده حاضر میشوند، زیرا کارکرد افعال و ضمایر واشیا نشان از آن دارد که این واژهگان گوشآشنا در این شعر کاربردی دیگرگونه داشتهاند.
شاید در خواندن این شعر(اگر با شناختهایمان با آن برخورد کنیم)با خود بگوییم که در بخشهاییش عنصر خیال غایباست، اما اگر بخواهیم خود این متن را بینآمتنیی مورد بررسی قرار دهیم، نبایست این مهم را نادیده بگیریم که هر واژهنشانهای از تصویری قراردادی را بر دوش خود دارد که در نهایت یک تصویروضعی( وضعیتی که مسول تصّور آن، ذهنخواننده میباشد)را در ذهن ایجاد میکند و این تصویر چون آن تصویری نیست که ماتِن(فاعل متن)در زمان تولید متن رویتکرده و برداشت ذهنی ما(ایماژ)میباشد، نهایتاً از قوهی تخیل میبایست بهره برد برای به تصور درآوردن، که در آن زماناتفاق خیال روی میدهد.
یکی دیگر از اتفاقاتی که در این شعر به چشم میآید این است که با توجه به بلند بودن، و دارا بودن بخشهای مختلف، از همگسیختهگی خط روایی در آن به چشم نمیخورد، چه به لحاظ دیدار و چه به لحاظ ایماژ، چرا که ورود نشانههای معنایی وتازه در هر بخش، نتوانسته باعث گریز از فضای ذهنی ماتِن(در اینجا وضعیت فاعلِ شناسا را دارد)شود.و در بندهایی ازشعر،همنشینی واژهها چنان به دید میرسد که راوی قصد بازی زبانی دارد، زیرا بهره بردن از فرجام واکنشهای فیزیکی وشیمیایی و دیگر دانستههای شاعر، شعر را بر لبهی تیغ بازی زبانی و صنایع ادبی به تَرَقُص وا داشته که همین امر باعثپدیداری فرم تازهای در نگارش شعر این شاعر شود.
به امید خواندن و شناسایی شعرها و تجربههای دیگر.