پنجشنبه
Gh

آناتومی آنارشی
قدسیه قاسمی

صبح که از خواب بلند شد همه‌چیز کج شده بود. ساعت دیواری، قاب عکس فارغ‌التحصیلی‌اَش با آن لب‌خند مضحک کجکی، لیوان چای روی میز که حالا در معرض افتادن بود و معلق به لبه‌ی میز گیر کرده بودلامپ، کانال کولر، کلید پریزها، گلدان شمعدانی کنار پنجره، دودکش خانه‌ی روبه‌رویی، تخت، و خودش که قِل خورده بود پایین تختصبح که از خواب بلند شد همه‌چیز کج شده بودجلوی آینه خودش را نگاه کردهرچه تلاش می‌کرد صاف نمی‌شد، دستش را به لبه‌ی کمد گرفت و سنگینی‌اَش را انداخت در جهت مخالفی که کج شده بود و خودش را با تمام قوا به سمت کمد کشید اما صاف نمی‌شدهمان‌طور کجکی راهی درگاهی شد که آن‌هم کج شده بودیخچال را باز کرد تا آب برداردنمی‌توانست آب بنوشد، دهانش هم کج شده بودتمام بلوزش را خیس کردبلوزش را یک دستی از آستینش درآورد، به کله‌اَش گیر کرده بود، انگشت شصت دست راستش را انداخت زیر چانه‌اَش و بیرون کشید، تی‌شرتِ گل‌داری به تن کرد و از در بیرون رفتپله‌ها اُریب‌اُریب شده بودندباید با آسانسور می‌رفتدر آسانسور هم کج شده بودداخل آسانسور یک پیرزن و یک پسر بچه با مادرش همان‌طور کج ایستاده بودندوارد شدباید زاویه‌ای را انتخاب می‌کرد که به آن‌ها نخورد. رفت گوشه‌ی سمت راست، سرش متمایل به آینه بود و پاهایش به سمت پیرزن که خود پیرزن پاهایش متمایل به او بود و سرش سمت پسربچهپسربچه و مادرش هم سرهای‌شان رو به هم بود و پاها رو به بیرونزن و پسربچه طبقه‌ی‌ پنجم پیاده شدند و پیرزن طبقه‌ی سومطبقه‌ی دوم یک مرد وارد شد، مرد دنبال پیدا کردن یک زاویه‌ی‌ درست برای ایستادن این ور و آن ور می‌شد، در آخر زاویه‌ی درستی برای ایستادن پیدا نکرد و طوری ایستاد که سرش روبه روی سر او قرار گرفت و پاهایش در جهت مخالف پاهای اویعنی درست روبه‌روی همبه هم زل زده بودندموهای او کج شده بود و ریخته بود روی چشم چپشمرد با دست موهای او راکنار 
زد تا چشم چپش را ببیندنگاهش کردحالا هر دو به‌هم می‌خندیدندمرد نزدیک‌تر آمد. می‌خواست صورت او را در دستانش بگیرد، می‌خواست او را ببوسدباید زاویه‌ی درستی را برای بوسیدن انتخاب می‌کرد، زاویه‌ای که لب مرد روی لب او چفت شودهرچه چپ و راست می‌شدند درست نمی‌شد، یا دماغ مرد در چشم او فرو می‌رفت یا دماغ او در چشم مرد. روبه‌روی هم که قرار می‌گرفتند، سر مرد راست بود سر او چپ، جهت‌ها را که عوض می‌کردند، سر او راست می‌شد و سر مرد چپتنها راه‌شان این بود که مماس هم قرار بگیرندلب‌های‌شان اما به شکل عجیبی باز روی هم چفت نمی‌شدندآسانسور به طبقه‌ی همکف رسیده بود، مرد دکمه‌ی طبقه‌‌ی چهاردهم را زددیگر وقت بیشتری برای کلنجار رفتن داشتندباز سرهای‌شان را به هم نزدیک کردند، مرد موهای زن را پشت گوش چپش می‌گذاشت، هی موهای زن از پشت گوش چپش باز می‌شد و روی چشم چپ را می‌گرفتمرد نزدیک‌تر شد، آن‌قدر نزدیک که نفس‌هایش به گوش چپ زن می‌خورد و نفس‌های زن به گوش راست مرد. مرد می‌خواست در گوش زن چیزی بگوید، دستش را بالا برد تا موها را از روی گوش چپش کنار بزند که ساعتش به زیپ دامن زن گیر کردمرد دستش را بالا و پایین می‌کرد که ساعت رها شود اما ساعت سرسختانه به زیپ گیر کرده بود، درنهایت دستش را محکم بالابرد و زیپ زن کنده شد و دامن زن پایین افتادزن برگشت و از آینه پشت سر به خودش نگاه کرد، دامنش افتاده بود، خنده‌اَش گرفته بودبلند خندیدمرد هم خندیدحالا هر دو بلندبلند می‌خندیدندمرد باز دکمه‌ی طبقه‌ی چهاردهم را زد و باز آسانسور بالا رفتزن به دامنش که زیپش کنده شده بود نگاه می‌کرد و به پاهایش که هرکدام کج شده بودندفکر کرد نکند سینه‌هایش هم کج شده باشد، تی‌شرت گل‌گلی‌اَش را درآوردشورت، سینه‌بند، همه را درآورد و لخت جلوی آینه ایستادسینه‌هایش یکی چپ بود و یکی راست، همه‌جایش کج شده بودباز خندیداین‌بار بلندترمرد هم داشت یکی یکی لباس‌هایش را در می‌آوردحالا هر دو، لخت، کنار هم جلوی آینه ایستاده بودند، جهت مخالف همبه هم نگاه می‌کردند و می‌خندیدندمرد فکر کرد در همین جهتی که هستند خم‌تر شود تا لب‌هایش مماس لب‌های زن قرار بگیرد، خم شد، زن هم خم شد، لب‌ها مماس هم بودند، دست‌ها روی هوا، هر کدام تلاش می‌کردند، با دست‌های‌شان جایی را بگیرند، دست‌های او در نهایت به کَپَلِ راست مرد خورد و دست‌های مرد به بازوی راست اوکف آسانسور دراز کشیدنداول زن دراز کشید و بعد مرد روی او در جهت مخالفشحالا راحت‌تر می‌توانستند با دست‌های‌شان هم‌دیگر را لمس کنندآسانسور آن‌قدر بالا و‌پایین رفت و آمد تا از روی هم بلند شدند، لباس‌ها را بر تن کردند و آسانسور که ایستاد، اول مرد خارج شد و بعد زن، جلوی در، مرد سمت راست رفت و زن سمت چپ. قبل‌تر، از هم خداحافظی کرده بودند.

1 Comments:
Blogger Sam said...
چقدر خوب میشد وبلاگت توی ورد پرس میبود. چون میشه فالو کرد و در تایم لاین مطالب جدید رو خوند. ولی تو بلاگر نمیشه

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!