پنجشنبه
Atila Eskandani

سه شعر از آتیلا اسکندانی

1
تنهایی اشکال مهیبی دارد.
تنهایی قطاری باری درافق 
مهتابی محتضر در آسمان 
و روباهی که شیفته وار 
به موازات ریل می دود.
تنهایی عریانی پدر در زیر خاک 
آب شدن کسالت بار برف
روی سنگ قبر.
تنهایی اتوبوسی خالی
که نیمه شب
از خیابانهای تبریز می گذرد.
تنهایی دوچرخه سواری
که از هجوم باد
پشت کامیون ترانزیت پناه می گیرد
و نت بم مرگ را نمی شنود.
تنهایی پناهنده ها یی
که نمی دانند 
مرگ دروغ قشنگیست 
یا خاطرات.
تنهایی گلوله ای که
پیشآهنگ کشتار است.
تنهایی قوسی ناپیدا از دستهای لاغر سربازان 
به ما.
تنهایی اشکال مهیبی دارد.

2
مجسمه سرباز گمنام
زخمهای این سنگ 
از خط باریک ترک ها 
تا حومه برزخ 
امتداد می یابند.
می توانی نزدیکتر بروی 
و نور وقیح آفتاب را 
در سوراخ ها ببینی
سوراخهایی که
مدام ضجه می کشد.
و مرگ تحسینشان می کند
می توانی دست زنت را بگیری
و عکسی یادگاری با این زخم بیاندازی
سیاه وسفید
که رنگ گوشت را 
به رنگ آبی لباس آغشته می کند.
می توانی به یاد بیاوری 
که تو 
روزی سرباز کوچکی بودی 
در جنگ های بزرگ
وهرگز کسی خونت را ندید
می توانی ...
اما پوشاندن زخم 
عمری دراز می خواهد 
و این فحشیست
 که مجسمه سربازی زخمی
به تخیل تو
نثار می کند

94/05/19

3
 نه خورشید
نه درختی خشمگین
نه دانه ای مفلوک در زیر خاک
نه آخرین برف بی رمق سال
هیچکدام
گرسنه نیستند.
تنها
انسان گرسنه است
که ناشیانه می میرد
وخونش
سالها
در ملکوت آسمانها
شناور می ماند.

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!