پنجشنبه
F. Kassraie


 
دو شعر از فرهنگ کسرایی
(به درخواست شاعر، جمله ها در سمت چپ صفحه قرار گرفته اند)

1
سنجاق زده به پلکهایم
یواشکی
خواسته مرا به آزادیش خو گرداند،
لبش را به زبانم چسبانده
یواشکی
تا سخنم هم تنها از آنِ او باشد،
شلاق هم دستش برسد
یواشکی
باکی ندارد،
آزادیش را " بی حد و حصر " میخواهد،
وَ پس موهایش را شانه میزند زیر این گنبدِ گردان
نه یواشکی
و دعای ندبه میخواند بلند بلند.

2
عمه ام شناگر ماهری بود
چنان شیرجه در آب میرفت و شنا میکرد
انگار همیشه ماهی بوده.
کنارِ کارون به دنیا آمده بود.
همه ی ماهی ها را به اسم میشناخت
خشمَش که میگرفت سدایم میزد: خارو!
وختی کارون خشکیده شد
او هم در حوضِ خانه اش
تن از این خاکِ بی بار و بَر شست و رفت
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!