شنبه
Shokoufeh Taghi
کلاغ و صندوق
شکوفه‌تقی

وقتی روانشناس درِ خانه را باز ‌کرد تا برای پیاده‌روی بیرون برود جلوی در یک زن سیاهپوش ایستاده بود.

  "خواب دیدم صندوقه ترکیده، کلاغ دنیا رو برداشته." چتر بزرگ و سیاهی تا سینه‌اش را پوشانده بود .چتر را بالاتر گرفت، دهانش دیده ‌‌شد. چانه‌اش می‌لرزید:
"از دوی بعدازظهر دارم می‌گردم. توو تاریکی سختمه جایی رو  پیدا کنم." پوتین‌هایش را چند بار روی برف پادری کوبید.

"بفرمایید توو."

کنار در مجسمه‌‌ی سنگی بودا بود، مقابلش یک سیب با لایه‌ی نازک برف. زن پایش به سیب خورد. آن را برداشت روی هره‌ی پنجره گذاشت. می‌خواست شب‌کلاه برفی بودا را هم پاک کند.

"بفرمایید توو. بیرون سرده!"
زن چترش را بست. روی پادری، داخلِ کریدور ایستاد.
"گم شدم. ببخشید." لب‌های نازکش ‌لرزید.

روی صندلی نشست. پوتین‌های سیاهش را کند. از ساکش یک پلاستیک بزرگ که بادقت تا شده بود در آورد، باز کرد و محکم تکاند.
"از کلاغ می‌ترسم."
پوتین‌ها را بادقت در کیسه‌ی پلاستکی گذاشت. با همان وسواس در ساکش فرو کرد. بعد کفش راحتی دست‌بافی را که کف چرمی داشت در آورد. بادقت به پا کشید. دستش را لب پنجره گرفت بلند شد.
"ترسیدم بترکه."

دانه‌های برفی که روی چترش بود آب شده بود کف چوبی کریدور را خیس کرده بود. چتر را در جاچتری گذاشت. از راهرویی که به هال می‌رفت چنان بااحتیاط گذشت، که انگار در حمام بود، تنش عریان. جلوی مبل ایستاد، سوزنی مخمل سیاه با یراق‌دوزی نقره را، از یک کیسه‌پلاستیک بیرون کشید، باوسواس روی مبل پهن کرد. آسترِ پلاستیکِ سوزنی صدای خشکی کرد؛ مثل شکستن. زن روی سوزنی، بی تماسِ پشت یا دستش با مبل، نشست.

روانشناس ایستاده، همان‌طور که در دفترش نگاه می‌کرد گفت:
"لطفن فردا ساعت دو تشریف بیارید. امروز واقعن وقت ندارم."
"تا فرداااااااااااااااا؟ می‌ترکه."

روانشناس حواس‌اَش به ستاره‌‌ی برقی، در پنجره‌ی خیابان رفت. دانه‌ی برف لحظه‌ای روی شیشه می‌نشست، بعد سُر می‌خورد، تا خط باریکی بکشد؛ مثل اشکی که روی صورت زن بود.

"چای می‌خورید؟"
"روزه‌ام."
"باز هم؟"
«ما دائم‌الخدا روزه‌ایم!»
"سه ساعته هوا تاریک شده."
"ما به رسم مشهد افطار می‌کنیم. همون ساعت شش و نیم خودمون. از دوازده‌ساله‌گی همین‌طور بودم. حالا اگه خاطرخواهِ علافه بودُم..." مکث کرد "پابندِ دین و نجس و پاکی هم بودُم."

به لب‌های کبودِ زن و دندان‌های مصنوعی‌اَش نگاه کرد.
"این‌جا افطار کنید."
"باباشون خوشش نمی‌آد. همین دو کلامُ بُگُم زحمت‌ُ کم می‌کنم. این خوابه... "

روانشناس کاپشنش را کند، روی مبلش نشست. کتری داشت قُل‌قُل می‌کرد. شال‌گردنش را باز کرد روی دسته‌ی مبل گذاشت.


"از بالاپشت‌بوم یک نظر دیدمش. دوازده ساله بچه! حالا ما خاطرخواهِ علٌافه شدیم، بابامون می‌گه خواستگار بهتر پیدا شده. هیچی ما رو دادن به باباشون. گفتن مردُ به شونه‌اش می‌زنی باید خاک در ‌آد. علافه هم وضع‌شون بد نبود. شتر داشتن، کارمسرا داشتن. علاف بودن دیگه!"

زن دکمه‌های ژاکت سیاهش را باز کرد. شال‌گردنش را باز کرد. از ساکش یک کیسه‌پلاستیک با یک موز سیاه لهیده در آورد. به ساعتش نگاه کرد. زیر لب دعایی خواند. دست­های دستکش‌پوشش را طوری بلند کرد، گویا دامن خدا به سقف چسبیده بود. چشم‌هایش را تاب داد، دست‌ها را به صورتش کشید، صلواتی فرستاد. موز را از کیسه بیرون آورد. با انگشت‌های لرزان پوست کند. خیسی لیزش را که به نوک دستکش چسبیده بود با دستمال پاک کرد.
"دلم شوهر مهربون می‌خواست. خیلی حسرت اون خوارشوهرم‌ِ خوردم. جفت علافه بود. باباشون سرد بود، از اون بد طبیعتا. زبونش هم تیز. حالاش‌ُ نبینید. ازش خوشم نمیاومد. مادرم می‌دونست. یک صندوق داد، همه‌ی دلخوری‌ها رو ریختم توش. جیک نزدم. عوضش هی غسل کردم. باباشون همش‌ به سفر بود. می‌اومد برا ما بچه درست می‌کرد. می‌رفت."

زن سر موز آب‌لمبو را در دهانش کرد، باقی را در پیشدستی گذاشت.

"خاطرخواهی یک مرضه! به سن و سال نیست." آه کشید. "حالا می‌گم آخه به یک نظر چی دیدی؟" با نوک دستکش اشکش را پاک کرد. برف روی شیشه و لب پنجره نشسته بود. زن موهای سفیدش را زیر روسری سیاهش پنهان کرد. کلاغی روی هره به سیب لب پنجره، نوک می‌زد. کلاغ را پراند.

"مادر خدابیامرزم می‌گفت صندوق‌ُ قفل کن، کلیدش هم بنداز توو دریا. نشد. شوهر خوارشوهر جلوم بود. هی غسل، هی وضو، هی نماز، هی ختم قرآن...تا شوهر خوارشوهر جوون‌مرگ شد."
ناگهان صورتش سرخ شد. دانه‌های عرق روی پیشانیش نشست. دستش را روی قلبش گذاشت. باوحشت به کلاغ سیاه که برگشته بود، به سیب زیر برف نوک می‌زد نگاه کرد. لب‌هایش تکان خورد.
"دوباره برگشته!"
"کی؟"
"علافه، حالا داماد خوارشوهر شده. اگه صندوقه بترکه کلاغ دنیا رو برمی‌داره."


0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!