جمعه
Giovanni Carmelo Verga
  
مروری بر زنده گی و آثار ( جووانی ورگا )
بهاره نیک فرجام

جووانی کارملو ورگا ( ۲ سپتامبر ١٨٤٠ ۲٧ ژانویه ١٩٢٢ )
نویسندهی رئالیست ایتالیا و بنیانگذار مکتبِ واقعگراییِ محض ( وریسم ) که بیشتر به واسطهی داستانهایی در رابطه با زادگاهاش ( سیسیل ) شناخته شده است به ویژه داستان کوتاهِ ( سواره نظام روستی کانا ) که بعدها بر اساس آن نمایشنامهای به نگارش درآمد و داستان بلند ( بیزاری ) که به نام: ( خانهای با درختان ازگیل ) نیز شناخته میشود.
________________________________________________

جووانی ورگا ، ۲ سپتامبر ١٨٤٠ درکاتانیا ( سیسیل ) متولد شد. وی از دوران جوانی در عرصهی ادبیات فعالیت داشت و نویسندهگی را با ( عشق و وطن : ١٨٥٧ ) آغاز کرد  و در وادیِ سیاست با اثرِ ( رم متعلق به ایتالیاییها )، پیشتر او از استادِ خود ( دن آنتونیو آباته ) تاثیر پذیرفته بود؛ کسی که آثاری در حیطهی مکتبِ رمانتیسیسم نگاشته بود.
( رم متعلق به ایتالیاییها ) در ١٨٦١ به چاپ رسید، اثری که از شیوهی نگارشِ ویژهی نویسنده بسیار بهره برده  با مضمونِ عشق و جنگ که سرآغازیست بر ورودِ احساساتِ وطنپرستانه  در ادبیات ایتالیا.
سال ١٨٦٥ لحظهی ترک سیسیل و عزیمت به فلورانس فرا میرسد، شهری که فراغت و شکوفاییِ استعداد را توأمان در اختیار نویسنده قرار میدهد و همچنین محیطی برای پرسه زدنها و عیاشیها؛ داستانِ بلندِ ( یک گناهگار )، محصولِ این دوره میباشد هرچند که به عنوان " یک مایهی تأسف برای ادبیات " نیز بر شمرده میشود.
سال١٨٧١ موفقیتی بزرگ را برای نویسنده به ارمغان آورد، ( داستان یک چکاوک ) با مضمونِ عشق و شوری منقلب کننده، به عنوانِ اثری برجسته در گونهی ( واقعگرایی ) بهشمار میآید  به ویژه فصلی که به جنونِ قهرمان داستان میپردازد.
( ورگا ) در ١٨٧۲ به میلان نقل مکان کرد، ( اوا : ١٨٧٣ ) محصول این دوره میباشد؛ شرح زندهگی زنی بیقید با احساساتی شهوانی. پیرامون این اثر شایعه پراکنیهایی به وقوع پیوست و البته همزمان با سکوتِ توطئه آمیزِ منتقدان نیز روبهرو گشت.
از سویی آثار بعدی نویسنده نیز موفقیتی برایش به ارمغان نیاوردند: ( ببر واقعی : ١٨٧٣ ) و ( شهوت : ١٨٧٥ )؛ این به دلیل نتیجهگیریهای منطقیای بود که از شخصیتهای محوری داستانها یعنی زنان نشأت میگرفت، زنانی با دو چهره: زنِ سرنوشت و زنِ وفادار.  
همچنین در همین دوران است که شیوهی نگارشِ منحصر به فردِ نویسنده با نامِ ( ورگیانا )، سبکی تئاترگونه، متولد میشود.
اگر ( نددا : ١٨٧٥ ) برای برخی، نشان دهندهی سرآغازی جدید در هنرِ نویسندهگیِ ورگا به شمار میآمد، دیگرانی هم بودند که اعتقاد داشتند الهام گرفتن از اتاقهای پذیرایی مجلل را نمیتوان به عنوان تغییری در شیوه و سبک نگارش به حساب آورد اما در احوالات و روحیات نویسنده هیچگونه تغییری مشاهده نمیشود  و این نکته در اثر بعدی وی به درستی قابل تایید میباشد: ( بهار و دیگر داستانها )، زیرا ورگا باز هم به جامعهای زیبا و اشرافی و سالنهای شهوتانگیز بازمیگردد. انتشارِ ( ارباب نتونی:١٨٧٧ ) و سپس ( دورهی پیروزیها : ١٨٧٨ )، ستایشهای بسیاری را برای ورگا به ارمغان آوردند.
در ١٨٧٨ به دنبال مرگ مادر، غم و اندوه فراوانی بر زندهگی او سایه افکند واحساسِ گناهی که به دلیلِ ترک خانواده همواره او را میآزرد، باعث شد احوالات درونی شاعر رو به وخامت گراید.
تنها اثرِ ورگا در این دوره که از لحاظِ سبک نویسندهگی غیر شخصی محسوب میشود ( عاشقِ علفهای هرز ) نام دارد؛ داستانی با بهرهگیری از عناصرِ تصور و خیال، بعد از آن بود که نویسنده بهطور موقت از پرداختن به مضمونهایی با موضوعات معمولی و مبتذلِ بدون هر گونه ارزشی، صرفنظر کرد. نخستین ثمرهی این چرخش ادبی کتابی ست با عنوانِ ( زندهگیِ دشتها : ١٨٨٠ )، در اینجا هم چنان با ( وریسم ) پالایش شده مواجه هستیم  و تاثیر غیرقابل اجتنابی که عصرِ ویکتوریایی بر اثر دارد. در ( بیزاری: ١٨٨١ ) نیز با حسِ فاجعهای ناگزیر و حتمی روبهرو هستیم، اثری بزرگ و نمایشگونه، سرشار از اندوه و حسِ مرگ، نبوغ هنری به کار رفته در داستان، خطابهای برای دوباره زیستن است. ورگا در این اثر باز هم استفاده از معانیِ بدیعِ زبانی را در کانونِ نگارش قرار میدهد.
ورگا در حد فاصل میان این داستان و ( بیزاری )، اثری را ارائه میدهد با نامِ (شوهرِ النا: ١٨٨۲ )، یک بازگشت به مجموعه داستانهای روانشناسانهی زنانه در ردهی حکایتهای مبتذل پیش از این؛ و همچنین دو داستان دیگر با نامهای ( داستانهای کوتاه میلانی: ١٨٨٣ )  و ( داستانهای کوتاهِ ساده: ١٨٨٣).
پس از آخرین اثرِ ورگا ( ارباب دن جزوآلدو ١٨٨٩ ) که به عنوان شاهکار رئالیسمِ نویسنده نیز محسوب میشود، دوباره ستارهی بخت وی رو به تیرهگی گرایید چرا که بیهوده میکوشید لحنی تئاترگونه به اثر ببخشد و البته با داوریها و نقدهای منفی نیز روبهرو میشود زیرا اینطور استنباط میگردد که  شور و حرارتِ آثارِ پیشین را منتقل نمیسازد و از سوی دیگر این داستانها فاقد نبوغ هنری ورگا  میباشند.
افول دورهی کاریِ نویسنده  با اثرِ ( خاطرات کاپیتان آرچه : ١٨٩١ ) آغاز شد که باز هم از لحنی مبتذل و انگیزههایی اشرافمنشانه بهره برده بود و اثر دیگر او ( دوشس لی را )، که نشان دهندهی تلاش و کوششیست بیثمر در مواجه با زندهگی؛ داستانی که در خود، قسمتی از طرحِ هرگز تمام نشدهی ( دور پیروزیها )، ( بیزاری ) و ( ارباب دن جزوآلدو )  را داشت و تنها در چاپ نخست طعم موفقیت را چشید آنهم پس از مرگ نویسنده.
اغلب دربارهی آثارِ ورگا گفته شده که تهی از حسی همهگانیست. در حقیقت میتوان گفت نویسندهی سیسیلی با روشی محافظهکارانه زیسته است که این امر میتواند برگرفته از بدبینیِ وابسته به سرنوشتِ مردم سیسیل باشد... بیم و هراسی تاریخی، در ( آسی ترتزا ) سرزمینی که دنیایی ورایِ تاریخ را تاب آورده و بیشتر بر پایهی مسائل طبیعی شکل گرفته است.
درمورد نظریات سیاسی ورگا باید گفت امروزه دیگر چندان پیچیده به نظر نمیرسند به ویژه با توجه به نامهای که از پشت صحنهی یک تئاتر به دست آمده مربوط به سال ١٨٨٨ ، و میتوان او را یک ( معتدل ) نامید. وی بعدها به حمایت از ( کریسپینا ) سیاستمدار بزرگ ایتالیایی پرداخت و در سال ١٩١۲ به حزب ملیگرایی پیوست که بعدها به طرفداری از حزب نوپای فاشیست پرداخت.
ورگا سالهای واپسین عمر را در ( کاتانیا: سیسیل ) گذراند، جایی که زندهگی آرام و آسودهای را پشت سر میگذاشت به دور از شهرتی که در پی احرازِ پست سناتوری  - اکتبر ١٩۲٠ -  به دست آورده  بود.
سرانجام جووانی ورگا یکی از بزرگترین نویسندهگان ایتالیا و جهان پس از طی دورانهای خوب و بد در عرصهی نوشتن و با به جا گذاشتن آثاری چون: ( بیزاری ١٨٨١ ) و ( ارباب دن جزوآلدو ١٨٨٩ ) که این دومی از شاهکارهای رئالیسم ایتالیا در حیطهی ادبیات داستانی نیز برشمرده میشود، به سال ١٩٢٢ چشم از جهان فرو بست.



1 Comments:
Blogger Unknown said...
ok bood merci

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!