جمعه
Thomas Bernhard


ماشین
نوشته ی توماس برنهارد
برگردان ماهان قیدرزاده

ماشینی شبیه به گیوتین، تکه های بزرگی از قطعه ی لاستیکی غول آسا را می برد و به روی نوار نقاله می اندازد. سپس قطعه جلوتر می رود، به زنِ کارگری می رسد که بعد از کنترل قطعه را در کارتونی بزرگ بسته بندی می کند. 
این نهمین هفته ای است که ماشین کار خود را شروع می کند. هیچ کس روزی را که ماشین در آن مراسم باشکوه به مدیر شرکت واگذار شد، فراموش نمی کند. ماشین را در واگن قطاری اختصاصی که تنها برای انتقال آن ساخته شده بود، به کارخانه آوردند. سخن گوی شرکت تاکید می کرد که این ماشین یکی از بزرگترین دست آوردهای تکنولوژی است. با ورودش به کارخانه گروه موسیقی به افتخارش نواختند و کارگران و کارمندان با کلاه های از سر برداشته شده به استقبالش آمدند.
نصب ماشین چهارده روز ادامه داشت. بعد از آن بازده ی بالا با دقت مثال زدنی اش صاحبان شرکت را راضی و خشنود کرد. تنها باید هر چهارده روز یک بار با روغنی مخصوص روغن کاری شود. در نتیجه باید کارگری زن از پله های فولادی ماشین بالا برود و روغن را به آرامی از سوپاپ به درون موتور بریزد. 
به کارگر جزئی ترین نکات هم گوشزد کرده بودند. ولی با این وجود کارگر بیچاره پایش سر می خورد، به درون دستگاه می افتد، و گردن اش زده می شود. سرش به مانند قطعه ی لاستیکی به پایین می غلتد. کارگرانی که نزدیک نوار نقاله هستند، چنان شوکه می شوند که هیچ یک نمی تواند جیغ بکشد. آن ها همگی طبق عادت همان کارهایی را که با قطعه ی لاستیکی می کردند ، با سر بریده هم می کنند. 
آخرین نفر سر را برمی دارد و درون کارتونی بسته بندی می کند.

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!