پنجشنبه
 

نظری اجمالی به اپرای سه پولی اثر برتولت برشت و الیزابت هاوپتمن

اولین اجرا: سی و یکم اوت هزار و نهصد و بیست و هشت
برلین : تئاتر شیف باور دام
بهزاد عباسی

نمایشنامه‌ای که نام آن در فارسی اپرای سه پولی ترجمه شده است برداشت آزادی از قطعه نمایشی اپرای گدایان است که جان گی، نویسنده انگلیسی در 1728 به رشته تحریر در آورده بود. بعد از اینکه الیزابت هاوپتمن، دستیار برشت اخباری از موفقیتهای اجرای اثر به زبان اصلی در روزنامه های انگلیسی زبان خواند و آنرا به آلمانی ترجمه کرد، توجه برشت به عنوان دستمایه‌ای برای خلق اثری آمیخته از موزیک و نمایش به آن جلب شد. اثری که از نظر ساخت، تئوریهای او در مورد شیوه روائی ـ حماسی و فن فاصله گذاری در تئاتر را به گونه‌ای پخته تر و کاملتر از کارهای قبلی اوبه نمایش میگذاشت. اثری که در آن نقد گزنده به نظام سرمایه‌داری در قالب نمایشی سرگرم کننده بروی صحنه میآمد. به همین جهت الیزابت هاوپتمن مشغول به کار شد و همراه برشت و کورت وایل آهنگساز برجسته و از دوستان برشت در تابستان 1928 متن اولیه اپرای سه پولی را، در یک پیش پرده و سه پرده که هرکدام شامل سه صحنه میشدند، آماده کرد. امروزه از طریق کتابهای خاطرات، مصاحبه ها و تحقیقاتی که در دست میباشد بر همگان آشکار است که این شاهکار برشت بدون ترجمه هاوپتمن و همکاری او در تدقیق زبانی، تدوین شعرها و ویراستاری و تهیه نهایی اثر هیچگاه پا به  عرصه وجود نمیگذاشت، نقش هاوپتمن در پیداش اثر تا آنجاست که هشتاد در صد متن اصلی را کار او میدانند و بیست درصد بقیه به بازبینی برشت و تصحیحاتی که انجام داده تعلق دارد. همکاری آندو که از 1924 شروع شده بود با خلق اپرای سه پولی به اوج خود رسید. تاثیری که ترجمه های او از زبان انگلیسی در باره شیوه آموزشی تئاتر ژاپنی بر برشت به جا گذاشتند و تسلط او به زبان ادبی آلمانی و انگلیسی مقام او را نه تنها به عنوان دستیار و همکاری با ارزش بلکه در خلال تماس دائم با او در جامه دوست و معشوق نیز دوچندان میکرد که خود بررسی و نگرشی جداگانه میطلبد.
اولین عنوانی که برای اثر انتخاب شد "یک قطعه نمایشی همراه با موزیک" بود که در ادامه به اپرای سه پولی تغییر یافت. این تغییر که به خواست برشت بود دو دلیل داشت. یکی ارزان بودن کارت ورودی برای فقرا، گدایان و تهیدستان و دوم داستان آن بود که زندگی دزدها و گدایان شهر لندن را به نمایش میگذاشت. برشت در ابتدای صفحه گرامافون سی و سه دوری که برای پخش از رادیو تهیه شده بود میگوید:
اکنون اپرائی به صمع شما میرسد. از آنجائیکه این اپرا چنان پرزرق و برق طراحی شده که فقط در رؤیای گدایان میگنجد و از آنجائیکه تماشای این اپرا میبایست چنان ارزان باشد که فقرا هم بتوانند کارت ورودی آنرا تهیه کنند لذا نامش اپرای سه پولی است.
نام دقیقتر اثر اپرای سه گروشنی میباشد، گروشن واحد پول خردی بود که تا قبل از تبدیل مارک به یورو در آلمان رواج داشت و در زبان عامیانه به سکه ده فنیگی گفته میشد که برشت به دلیل ارزش پائین آن، نام نمایشنامه را به اپرای سه گروشنی تغییر داد و در فارسی اولین بار توسط ا. باقری اپرای سه پولی ترجمه شد که  اخیرا نیز همنشین بهار آن را اپرای صنار سه شاهی نامگذاری کرده است.
 اپرای سه پولی که در زمان خود پرفروشترین اثر برشت شد همانطوری که اشاره رفت تقریبا از همه عناصر قابل دسترسی برشت برخوردار بود. در توضیح نمایشنامه در اولین پلاکارد تبلیغاتی نوشته شده " یک قطعه نمایشی همراه با موزیک در هشت صحنه و یک پیش پرده"
نمایشنامه در خلال اولین اجرا با سکوت و اعتراض تماشاگران روبرو شد و بعد از اجرای آواز توپخانه در جشن ازدواج مکی چاقوکش با پولی بود که یخ تماشاگران آب شد و با کف زدنهای پرشور  وپای کوبیدنشان باعث شدند که این آواز حین نمایش تکرار شود. از این لحظه به بعد هر جمله با کف زدنها همراه میشد. اپرای سه پولی به دنیا آمده بود و تبدیل به بزرگترین موفقیت تئاتری عصر جمهوری وایمار شد. چند ماه بعد در ژانویه 1929 در نوزده شهر آلمان به روی صحنه رفت و در وین، پراگ و بوداپست نیز به اجرا در آمد. برلینی‌ها آوازهای ساده از جمله مرثیه مکی چاقوکش، آواز جنی‌ـ دزد دریایی و یا قصیده زندگی راحت را زمزمه میکردند. اپرای سه پولی میرفت تا موفقترین نمایشنامه قرن بیستم شود. تا پایان 1929 تعداد نمایشها به 4000 میرسید که در 200 برداشت آزاد اجرا شدند و در همان سالهای اولیه رکورد دار مرتبه اجرا در قرن بیستم شد. الیاس کانتی، نویسنده و برنده نوبل ادبی 1981 در مورد اولین اجرای سه پولی مینویسد"...اجرائی کاملا هوشمندانه بر اساس محاسبه‌ای دقیق، آئینه‌ای تمام قد از برلین و ساکنانش، مردم با هم دم میگرفتند، خودشان را در اثر باز میافتند، ازهمدیگر خوششان میآمد، پیوسته این ترجیح بند آواز " آدم از چی زنده ست" را تکرار میکردند»...تا لقمه نونی نباشه، اخلاقی هم در کار نیست« مردم این جمله را جدی میگرفتند، هیچکس بهتر از این نمیتوانست شرح حال آنها را بیان کند.
بعد از روی کار آمدن هیتلر از  حزب ناسیونال سوسیالیست در 1933 همراه با دیگر آثار برشت این نمایشنامه نیز ممنوعه اعلام شد اما سه پولی کار خودش را کرده بود، تا آن تاریخ به هجده زبان دنیا ترجمه و بیش از ده هزار بار به اجرا در آمده بود.
هانا آرنت، فیلسوف معاصر آلمانی، در کتاب خود، عناصر و ریشه‌های حکومت تمامیت‌گرا، درباره سه پولی مینویسد"...این نمایشنامه، برعکس خواست و آرزوی برشت که بدنبال بر ملا کردن و افشای تظاهر و دروغ بود، اثری کاملا معکوس به جا گذاشت. تنها نتیجه سیاسی‌ـ اجتماعی آن این بود که هر کس فقط جرأت پیدا کرد نقاب آزار‌دهنده تظاهر و دوروئی را از چهره بردارد اما آشکارا معیارهای عوام‌پسندانه را بپذیرد"
برشت که تحت تأثیر نوشته‌های مارکس بود در یادداشتی در 1927 زیر عنوان " تنها بیننده نمایشنامه‌های من با نگاهی مجازی مینویسد" ...من معنای نمایشنامه‌هایم را زمانی درک کردم که "کاپیتال ـ سرمایه" را خواندم  و کاملا طبیعیست که آرزو داشته باشم این کتاب هر چه بیشتر اشاعه پیدا کند. نه اینکه ناگهان این را کشف کرده باشم بلکه دیدم که بدون اطلاع قبلی کلی نمایشنامه در این جهت فکری نوشته‌ام ولی بین اشخاصی که تا آن وقت دیده بودم به این درک رسیدم که  تنها بیننده نمایشنامه‌های من نویسنده این اثر بوده است.
با این نتیجه گیری و با صراحت و بی‌پردگی‌ای که مارکس در آثارش به کار برده بود، طبیعی مینماید که برشت از زرق وبرق، دکوراضافی و نورپردازیهای مزاحم که تا آنزمان رایج بود فاصله گرفته و شیوه‌ای برای نمایشنامه‌هایش ابداع کند که مانند مارکس تماشاگر را شاهد وبازیگر را فقط روایتگر داستانی به کار گیرد که سرانجامش از ابتدا برای بیننده توسط خود بازیگران در جلوی صحنه تعریف میشود.
شیوه‌ای که برشت برای اولین بار بکار برد و از آن به عنوان فن فاصله‌گذاری در تئاتر روائی‌ـ‌ حماسی نام میبرد با تمرکز روی رویدادها و شرح روایتگونه آنها توسط بازیگران باعث شد او بتواند نظرات، ایده‌ها و عقاید خود را با استفاده از کمترین ابزار به نمایش بگذارد.

مختصری در باره تئاتر حماسی و فن فاصله گذاری در آن

برشت با طرح تئوری تئاتر حماسی، نمایشی که از ابتدا خبراز روند و سرانجام داستان میداد به مقابله با شیوه تئاتر دراماتیک پرداخت. او معتقد بود تماشاگری که به دیدن کارهایش میآید میبایست به جای آنکه جذب صحنه و ادوات آن شود، یک مشاهده‌گر باقی بماند و ظرفیت عملی او بالا رود. او با مقایسه‌ای که با تئاتر دراماتیک انجام میداد به جای اینکه بیننده را با احساسات سرگرم کند معتقد بود تماشاگر باید بتواند خود تصمیم بگیرد، به فکر افتاده و به چرائی داستان بپردازد. در این باره خود اودر ملاحظاتی در باره تئاتر حماسی میگوید: " ... عمده‌ترین جنبه تئاتر روائی شاید این باشد که نه چندان به احساس بلکه به عقل بیننده متوسل میشود. تماشاگر نباید در روند تجربه عاطفی پرسناژ داستان شریک شود بلکه باید آنها را سبک سنگین کند. با اینهمه اگر بخواهیم احساس را از تئاتر حماسی به کلی حذف کنیم، یکسره به خطا رفته‌‌ایم زیرا کار ما شبیه آن خواهد شد که احساس را از علم امروز جدا تصور کنیم"
در این شیوه که هر صحنه از صحنه‌های دیگر مستقل مینماید و داستان خود را بازگو میکند برشت از تماشاگر میخواهد که با ربط صحنه‌ها به هم به داستان پی ببرد. او تغییر‌ناپذیری انسان و سرنوشت را در تئاتر دراماتیک رد میکرد و نشان میداد که انسان و تقدیر تغییرپذیرند و میتوانند دگرگون شوند چرا که دستخوش پروسه و روند میباشند. او این شیوه را بکار برد تا بجای سخن از احساسات و تحریک عواطف تماشاگران،  آنان را به عقل مشغول کند.
جایگاهی که برشت برای تماشاگرش قائل بود قبل از هر چیز مدیون و محتاج شیوه روایت، صحنه‌آرائی، موزیک، نورپردازی و بازیگری بود. او با ایجاد فاصله بین تماشاگر و رویداد روی صحنه، از طریق قائل شدن نقش روایتگر برای بازیگران او را در رخداد داستان شریک میکند. روشن است که در اینجا بازیگر میبایست آنچنان به ایفای نقش بپردازد که نشان از بازگو کردن داستان دارد، او با طرح یک مثال چنین شرح میدهد که فرض کنید کسی که شاهد یک سانحه رانندگی بوده،  میخواهد برای دیگران واقعه را بیطرفانه حکایت کند، و یا فرض کنید که میخواهید ادای  راه رفتن دوست خود را در بیاورید، دوستان مشترک شما به خوبی درک میکنند که این نه او بلکه شما هستید که ادای شخص او را در میآورید ودر ادامه متذکر میشد که بازیگر در این شیوه میبایست نقل قول کند و از فرو رفتن به نقش خود بپرهیزد و در عین حال میگفت... روشن است که بازیگر در این نقل قول میبایست تمام فراز و نشیبهای گفتاری را رعایت کرده و با ژستهای کپی‌ای به ایفای نقش بپردازد. همانطور که در شروع اپرای سه پولی هم شاهد هستیم، داستان مک چاقو کش از زبان خواننده دوره گردی تابه آخر تعریف میشود. یکی از به یادمانده‌ترین صحنه‌هایی که حاصل فن فاصله گذاری برشت میباشد، صحنه‌ایست از نمایشنامه ننه دلاور و بچه‌هایش، با بازی بی ‌نظیر هلنه وایگل، همسر برشت، در نقش ننه دلاور آنجا که در سکوت چنان فریادی میزند، و دهان را به غم و بدون هیچ صدایی تا انجا میگشاید که گوئی گوش تماشاگر را با ادائی که از فریاد در میآورد، کر میکند. اشاره به تئاتر حماسی و فن فاصله‌گذاری را با این نقل قول برشت به  پایان میبرم، چه این خود مقوله‌ایست کاملا مستقل و درخور بحثی دیگر.
" ...لازمه فاصله‌گذاری این است که بازیگر آنچه را که لازم است نشان دهد و کاملا روشن رویداد را با عناصر بازگویی همراه کند. بر این توهم که  بازیگر بین خود و تماشاگر دیواری حس کند و چنان در نقش خود فرو رود که آنرا بخشی از واقعیت و بدون تماشاگر ببیند باید خط بطلان کشید، چون از این راه است که این امکان همیشه برای بازیگروجود خواهد داشت که هر زمان بخواهد، تماشاگر را مخاطب قرار دهد..."

برای شروع کار تمرینات بازیگران متعددی دعوت به کار شدند که عده‌ای از آنها بعد از مطالعه متن انصراف خود را اعلام کردند. منولوگها، شعرها و دیالوگهایی که در آنها مذهب، اخلاق و رفتار "عادی" زندگی به  سخره گرفته میشد در درجه اول برای خود این عده قابل قبول نبود در نتیجه تعدادی از آنها تا قبل از شروع کار چندین بار عوض شدند. اپرای سه پولی اما همانطور که اشاره شد، بعد از اولین اجرا و با طنینی که در دنیای تئاتری آنروز آلمان و بعد از آن اروپا و آمریکا افکند باعث شد که بیرون از مرزهای آلمان برشت را با این نمایشنامه بشناسند. این اثر تا به امروز نیز شاهکار برشت به حساب میآید و همچنان بر روی صحنه تئاترهای معروف جهان خودنمائی میکند چرا که تا به امروز نیز دروغ، فساد، دزدی، تظاهر، مال اندوزی و ریا که همگی از خصلتهای انسانی هستند همچنان بخشی از زندگی روزمره بوده و مسیر زندگی انسانها را رقم میزنند. 
 برشت و کورت وایل


در کنار درونمایه اثر، اجرای اپرائی آن و بهره گیری از دانش و تجربه کورت وایل آهنگساز برجسته و از دوستان برشت که همراه او و الیزابت هاوپتمن به تنظیم آوازها، و ترانه‌های اثر پرداخت باعث شد تا سه پولی به عنوان اپرائی سرگرم کننده نیز خیل عظیم بینندگان را به سالنهای تئاتر بکشاند. کورت وایل با بهره‌گیری از سبکهای جاز، تانگو، بلوز و با تنظیم طنزآمیزی از سبک اپرائی به خلق اثری پرداخت که هر کدام از سرودها و قطعه‌های تنظیم شده برای اپرای سه پولی  مستقلا نیز توسط خوانندگان بزرگ و معروفی چون لوئیس آرمسترانگ، تام ویتس و یا استینگ بارها اجرا شده و ارزش هنری خود را تا عصر حاضر حفظ کرده‌اند.
بعد از موفقیت مالی و فروش فوق العاده‌ای که اپرای سه پولی به همراه داشت، شرکت فیلمسازی نرو فیلم امتیاز اثر را از بنگاه انتشاراتی فلیکس بلوخ خرید و با سرمایه برادران وارنر فیلمی به نام وَرَم ـ یک فیلم سه پولی و به  کارگردانی جورج پابست ساخت که رودلف فورستر در نقش مکی، کارولا نِه هِر در نقش پولی و ارنست بوش در نقش خواننده دوره گرد در فوریه 1931 به نمایش در‌ آمد. برشت طرح اولیه فیلم را در سپتامبر 1930 تهیه کرده بود، و آنرا در اختیار کمپانی سازندده فیلم گذاشت و در همان ماه فیلمبرداری به دو زبان آلمانی و فرانسوی شروع شد. او که قراردادش یک ماه قبل از شروع کار فیلمبرداری به اتمام رسیده بود، همراه با وایل بر علیه شرکت سازنده فیلم شکایت کرد، دلیل آنها این بود که میگفتند، نکات و اهداف اصلی آنها در فیلم در نظر گرفته نشده است و از این طریق سعی کردند از نمایش عمومی فیلم جلوگیری کنند. شکایت از طرف دادگاه رد شد و فیلم در 19 فوریه 1931 در برلین به روی اکران رفت. شرکت نرو‌ـ فیلم برشت و وایل را متهم میکرد که آنها خواهان سیاسی کردن بیش از حد فیلم هستند و این برای شرکتی که بیطرف میباشد خوش‌آیند نیست. فیلم سه پولی در آلمان و بریتانیا بدون سانسور به نمایش درآمد اما در فرانسه با تغییراتی همراه بود. برشت بعدها با تنظیم مقاله‌ای که تحت عنوان " پرونده سه پولی، یک تجربه اجتماعی و تحلیل یک دعوای حقوقی" نوشت،  طرح ارائه شده  خود برای فیلم و متن اصلی اپرا را در یک جزوه جداگانه به نام "تلاشها"  منتشر کرد.
نمایشنامه اپرای سه پولی اولین بار در ایران توسط انتشارات امیرکبیر و با ترجمه ا. باقری به دست علاقمندان رسید و در سالهای اول بعد از انقلاب نیز، هرچند ناقص اما، در تهران و شهرهای دیگر به نمایش در آمد.
یکی از ویژگیهای آثار برشت در قابلیت اجرای آنها در هر شرایطی ست. اپرای سه پولی با موزیک و پرداخت پیچیده‌ای که دارد اما بدلیل استفاده حد اقل از دکور و نورپردازی در کنار درونمایه‌ای که دارد این امکان را میدهد، امروزنیز در دنیای به اصطلاح گلوبال وجهانی شده قابل بحث، اجرا و لذت بردن باشد.

 ----------


اپرای سه پولی
متن: برتولت برشت، الیزابت هاوپمن
موزیک: کورت وایل
اولین اجرا: سی و یک اوت هزار و نهصد و بیست و هشت، برلین

خلاصه ای از داستان:
 لندن، محله سوهو، جایی که مملو از شرارت و دزدی ست، محله ای که از اوائل قرن هجدهم مهاجران، فقرا، دزدها را در خود جای داده و محل کسب و کار فاحشه ها، قاچاقچی ها، کلاهبرداران و باندهای مافیائی بود.
جاناتان پیچام که تشکیلات  "دوست گدایان" را رهبری میکند، معروفترین سردسته گدایان لندن است. او و همسرش در لندن اواخر قرن هجدهم  با دادن مجوز به گدایان و تعیین کردن محدوده "شغلی" آنان برای خودشان کسب و کار پردرآمدی دست و پا کرده اند. آنان با دادن آموزش گدایی و تظاهر به علیل بودن و با پوشاندن لباسهای ژنده و کثیف به تن افراد سالم اما بیکار و بیعار که برای "کار" به دکان آنها مراجعه میکنند، با برانگیختن حس همدردی و کمک به فقرا در دل رهگذران به مال اندوزی مشغولند. آقای پیچام با این شعار سر تا پا دروغ سعی در توجیه "فعالیت" خود میکند که ..." کسب و کارمن در این است که  حس همدردی با انسان را در آدمها زنده میکنم" . رقیب جدی و خطرناک  او کسی نیست جز جف ماخیات، معروف به مکی چاقوکش که در زبان بازی، کلک و شرارت رودست ندارد. کسب و کاراین سردسته دزدها کنترل و همانگی جیب برها، دزدها، تجاوز و به آتش کشیدن خانه و اموال مردم است که ظاهرا دست قانون به او نمیرسد. مکی که سروسری هم با تایگر براون، رئیس پلیس، دارد، حفظ ظاهر میکند وبا رفتارش در قالب مرد جوان و شیک پوش با دستکشهای سفید و آراسته خود را در قلب دختران و زنان جوان چنان جا میکند که گویی شهروندی درجه یک است.
از بد روزگار مکی به دختر پیچام، پولی، علاقمند میشود و او را با وعده و وعید یک زندگی بهتر عاشق خودش میکند، دختر را میدزدد و بدون اطلاع و اجازه والدین با او در اصطبلی که مملو از  اسباب و اثاثیه دزدی ست در جمع باند تبه کاران جشن ازدواجشان را بر پا میدارد. در این میان کسی که با ورود خود مهمانان را شگفتزده میکند، تایگر براون، رئیس پلیس لندن است که البته این بار برای ماموریت اداری نیامده است بلکه چنانکه خود میگوید، آمده تا در جشن عروسی دوست و رفیق قدیمی دوران خدمتش در ارتش شرکت کند و در کنار تبریکات مرسوم و آرزوی خوشبختی برای آن زوج جوان، در قالب آواز توپخانه به یادآوری دوران سخت گذشته میپردازد. او همچنین از جشن تاجگذاری ملکه و اقدامات امنیتی در سطح شهر خبر میدهد و به نحوی به مکی میفهماند که مراقب خودش باشد.
والدین پولی از خبر ازدواج او با مکی شگفتزده و عصبانی میشوند. خشم آنها بر اساس ملاحظات اخلاقی نیست بلکه بیشتر به دلیل فقدان اوست چرا که پولی با کار و حضور خود در به اصطلاح دفتر کار آنها توانسته بود به عنوان دختری زیبا و جذاب به پیشرفت مالی آنها کمک کند و نبود او برای پیچام و همسرش به منزله ورشکستگی ست. پدر میخواهد از طریق شکایت نزد پلیس از شر داماد ناخواسته اش خلاصی یابد، مادر اما با اطمینان از عادت همیشگی مکی حدس میزند که او در میان اطرافیان خود در محله تورن بیج بسر میبرد. آنها تصمیم میگیرند از طریق رشوه دادن به یک فاحشه مکی را به چنگ پلیس بیاندازند. از این لحظه جنگ مرگ و زندگی بین " پادشاه گدایان" و " سردسته دزدها" در میگیرد. با شکایتی که پیچامها از مکی میکنند برای رئیس پلیس بیش از این مقدور نیست که از بازداشت مکی طفره برود. پولی به شوهرش توصیه میکند برای مدتی در جایی مخفی شود و خود را آفتابی نکند. بعد از یک خداحافظی پر سوزوگداز مکی وظایف و سمت خود را به پولی واگذار میکند. در این اثنا خانم پیچام موفق به راضی کردن فاحشه ای به نام جنی میشود. مکی اما به جای رفتن به محله  های گیت در بیرون لندن طبق انتظار پیچامها به فاحشه خانه ای رفته و توسط جنی لو میرود. پلیس او را دستگیر و روانه زندان میکند. هنگام تحویل مکی به زندان تایگر براون نیز نگران اوست، دخترش، لوکی، که زمانی با مکی رابطه داشته در کنار پدر غمگین و گریان است. لوکی آمیخته از حسادت همراه رقیب خود پولی جلوی میله های زندان ظاهر میشود. دو زن چنان به یکدیگر میتازند وحمله میکنند که در میان دعوای آنها رابطه مکی با لوکی از پرده بیرون میافتد. مکی که حالا بر سر دوراهی گیر کرده با دوز و کلکی که در خود سراغ دارد سعی در خلاصی خود میکند، او بیشرمانه رابطه اش با پولی را منکر میشود و به لوکی قول میدهد تا آخر عمر به او وفادار باقی بماند. جنگ لفظی دو زن توسط مادر پولی پایان میگیرد و او دخترش را همراه خود میبرد. مکی موفق میشود با کمک لوکی از زندان، که حفاظت چندانی هم از آن نمیشود، فرار کند.رئیس پلیس هم از این امر خوشحال مینماید.
پیچام که برای دریافت جایزه نقدی لو دادن مکی به اداره پلیس آمده، خشم خود را از فرار مکی آشکار میکند و براون را تهدید میکند که اگر هر چه سریعتر مکی را دستگیر نکند تمامی امکانات خود را بکار میگیرد و مراسم تاجگذاری ملکه را با برپائی تظاهرات و راهپیمائی "صف گرسنگان" تبدیل به یک آبروریزی میکند.
رئیس پلیس که خود را ملزم به اقدامات ضروری میبیند شب قبل از مراسم تاجگذاری با رسته تحت فرمان خود برای جلوگیری از عملی شدن نقشه پیچام به انبار لباسهای گدایی او یورش میبرد. در جایی که تمامی گدایان گوش بفرمان پیچام خود را برای شرکت در تظاهرات آماده میکنند، طرح براون مبنی بر دستگیری " مشتریان" پیچام غیر قابل اجرا مینماید چرا که او از قبل توجهی به تعداد بیشمار" فقرا و بیچاره ترین گدایان" نکرده بود و به وضعیت خطرناکی که پیش روی خود دارد پی میبرد. بروان علی رقم میل قلبی خود به پیچام قول میدهد دوست خود را پیدا کرده و دستگیرش کند، پیچام محل اختفای مکی را نزد فاحشه ای لو داده و به او اطمینان میدهد که تظاهراتی در کار نباشد.
بدینسان مکی که باز هم در فاحشه خانه ای مخفی بود مجددا توسط جنی لو میرود و بدست پلیس گرفتار میشود و از آنجا که از رشوه ای که همدستانش برای خریدن زندانبانها به او قول داده اند خبری نیست همچنان در حبس باقی میماند.
مکی که طناب دار انتظارش را میکشد در سلول مرگ برای آخرین بار از همه تقاضای بخشش میکند اما درست در لحظه ای که حلقه دار به گردنش میافتد از مرگ نجات میابد. سواری از طرف ملکه همراه با گروه کر ظاهر میشود که فرمان عدم اجرای حکم را بهمراه دارد. مکی نه تنها به دار آویخته نمیشود بلکه از طرف ملکه به مرتبه اشراف نیز ارتقا میابد. او همچنین صاحب قصری میشود و تا آخر عمر به دریافت مسمتری نیز نائل میگردد.
اپرای سه پولی با این سطور پایان میگیرد:
به تاریکی بیاندیشید و به سرمایی که در این دره دامن گسترده است و طنین ناله اش بلند است.
و به تماشاگران این پیام را میدهد که در این دنیا فقط بیعدالتی حکمفرماست.
  
 



بهزاد عباسی
12/مه/ 2013
صدوسیزدهمین سالروزتولد هلنه وایگل
هامبورگ

























عکس اولین پلاکارد تبلیغاتی اپرای سه پولی 1928


File:Dreigroschenoper program notes 1928.png


0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!