جمعه
حسنی
حسنی حسنی شاعر زیمباوه ای ی پناهنده ی انگلیس است که عضو هیئت دبیران انجمن نویسندگان قلم در تبعید نیز هست
ماه پیش درست در همین روزانجمن قلم در تبعید انگلیس شبی را در دفاع از آزادی بیان اندیشه و حق شاهین نجفی علیه فتوایی که صادر شده است با حضور شاعران بسیاری برگزار کرد.
دوستانی که پیشاپیش وظایفی به عهده گرفته بودند درست شب قبل برنامه جا خالی دادند.
حسنی با جوانمردی و مهربانی ی بسیار این کم و کاست ها را جبران کرد. با کمک و حضورش آن شب مرا بر آن داشت تا امروز شعری از او را برای دوستانم به فارسی برگردانم تا با جهان او و تبعید آشنا شوید.
او یکی از پیگیران حقوق انسانی در سرزمینش می باشد.

 

شعری از حسنی حسنی
برگردان زیبا کرباسی

مارمولک ها

هزار مارمولک خوابیده
زیر آفتاب زمستان غلیظ آفریقایی
زیر عمیق آبی ی آسمانش
روی سنگ بزرگ گرانیت
در انبوه جنگل
وقتی نزدیکترین آدم ها دوئل می کنند
در هزار دهکده آن سو تر
دور

می گذرم از پارک کنینگتون
پای پیاده از بریکستون تا پل لندن
هزار مردم بیکار در حمام آفتاب تابستان
در تخت خواب های آفتاب گیر شان
بعضی لخت روی شکم بی هیچ تن پوشی
روی سبزه های سبز پارک کنینگتون
کنارایستگاه ادل
در ناف لندن

هزار مارمولک خوابیده روی شکم
آن ها آسمان را نمی توانند که ببینند
یا می جنگند
یا عشق بازی می کنند
در سطح سنگ های داغ
یا می جوند ملخک ها یی را
که تقلا برای نجات جانشان می کنند و
لنگ های درازشان
از دهان مارمولک
بیرون می زند

در پارک کنینگتون
مردم مارمولک یا مگس نمی خورند
آن ها با خود ساندویج های خانگی آورده اند
در ظرف های پلاستیک
سالاد سبز با ساردین
بطری آب معدنی
فقط می گوزند از گاز و بخار ساندویج در گرما
چون گوزیدن قانونی ست و
جنگ
عشق بازی
قانونی نیست
ان ها فقط تصور عشق بازی جانانه ای می کنند
چرا که آفتاب خون و آلتشان را داغ کرده
آن ها کرم ضد آفتا ب شان را دارند با چشم بند
مارمولک نیازی به این دو مقوله ندارد
پوست چروکیده ی سمجی دارد
قلب و خونی سرد
برای خوردن حشرات کوچک بدبخت


آن ها در پارک می توانند
سبزه ی سبز را بو کنند
من به بوی سبزه آلرژی دارم
هی عطسه می کنم و
آب دماغم راه می افتد
همینطور که می گذرم از پارک کنینگتون
پاهایم می بردم تا دم پل لندن
مثل یک مجرم
باید بروم اداره ی پناهندگی
گزارش احوال بدهم
تنها می توانم ایستاده باشم
زیر آفتاب داغ
در صف های طولانی
هزاران نفر مثل من
در انتظار

مردها و زن های زیر آفتاب کنینگتون پارک
نگران تکه ای ابرند
مباد دقایقی سایه کند
آسایش گرم شان اندکی مور مور شود

زیر آفتاب آفریقا
ترس مارمولک
تنها از پرندگان بزرگ است
که اوج می گیرند در آبی ها
با چنگال های تیز
آماده ی شکار مارمولکی
در حال جنگیدن خوردن یا کردن

در گزارش گاه
ترس من از مرد یا زن پشت شیشه ست
با چهره ی سرد جدی عبوس
که می تواند به کلمه ای پرتم کند
در دره ی یارلز وود
یا زندان سیتادل داور
که همیشه مرا یاد سطری از کمدی الهی ی دانته می اندازد
<
همه ی آرزوها ممنوع برای کسی که این جا وارد می شود>
آن گاه شاید مرا در هواپیمایی جا دهند و
رهایم کنند
مثل کادوی کریسمس
وسط آفتاب داغ آفریقا
که در ایستگاهش شاید
دوباره مارمولک تازه ای
بخواهد قورتم دهد
و جایی بفرستدم دور از آفتاب داغ آفریقا
جایی تاریک که بویش حتی
بیشتر آزار دهد مشام را
ازسبزه های سبز
پارک کنینگتون یا هاید پارک
نه این گوه و شاش دو
یا چهار
یا حتی هزاران زندانی ی
سلول های متعفن زندان

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!