پنجشنبه
Mehrdad Arefani




چند شعر از مهرداد عارفانی

صحنه را عوض کنید

اتفاقی افتاده که ممنوع است ملاقات؟
امشب دوباره تیرباران می شویم
هی هر شب باید بمیریم و شهید شویم
برویم مثل یک تئاتر بچسبیم به جوخه و
سوراخ شویم و بیفتیم زمین
یکی بیاید توی مغزمان بزند خلاص را
هی همش خسته شدیم اینقدر که مردیم ما
نقش دیگری بدهید آقای کارگردان
خر که نیستیم
سی سال نمی شود توی یک نقش بازی کنیم
صحنه را عوض کنید آقای تهیه کننده
خسته شدیم از بس عاشق نمی شویم
کمی شادی
کمی رنگ
و بگذارید توی خیابان راه برویم
به یک نفر متلک بگوییم
و بعد او عاشق ما بشود
برادرش بیاید
دعوا بشود
برویم خواستگاری
فیلم تمام شود

..........................................
ماهی سیاه کوچولو ـ ستار بهشتی

اینجا به جز کف صابون و لباس های چرک
لوله های فاضلاب و آبراه قرمز از کشتارگاه
دوستان بی حوصله
تکه های پلاستیک و شیشه ی شکسته
و پولک های مریض و آفتاب خورده چیزی نیست
غروب ها زیر پل
حالی برای پشتک زدن نمانده
تکان نمی خوریم از کنار سنگ
همین چند روز پیش بود
یک ماهی سیاه کوچولو
حرفهایی می زد
که نهنگ هم نمی زند
خیلی دریا دریا می کرد
حتی راه را هم به ما نشان داد
نمی دانم !
سربازهای شیلات گرفتند و بردند
یا سینه خیز از آبشار کوتاه پل گذشت و رفت !؟


انقلاب

کرده بودیم تمام دیوارها را

تجاوز به کودکی که انقلاب بود و
ما را ببخش
اگر فرار کردیم و حالا پناهنده ایم
گلاویزمان شدند و ما را دریدند و
کرده شدیم تویِ فیس بوک
روی یوتیوب
توی این سایت
مارا کرده اند مثل انقلاب
و آن وقت
قهوه خانه ها شاعر شدیم


سوزن بانان

سرباز مرده ای هستم
که دارد دوباره می رود به جنگ
پاهایم را روی مین داده ام
و گوش هایم جنگلی از موسیقی ست
چشم هایم را سفت بسته ام
و توی کلاهم باران میبارد
یک ویت کنگ کافه نشین هستم
با خاطرات جنگ های چریکی
یک راننده تاکسی ام
در اروپا
با کتابی از نبردهای خونین در جنگل های آمل
کاپیتان بلاک می کشم
کوکاکولا نمی نوشم
امپریالیستی است
من من من
کمپانی اطلاعیه
استاد امضاها
تئاتر سوزنبانان را من نوشته ام
من بازی می کنم
در ایستگاه قطار متروک: من
روی ریل های شکسته :من
صدای سوت می آید
و از پل شکسته
عبور خواهد کرد توی مه قطار نیمه شب
یک پنجم از عمرم بچه بودم
با کفش الفانتن شوهه پرواز کردم
آسمان آبی بود و
یک پنجم دیگر سوپرمن شدم
مرد شش میلیون دلاری
قیصر شدم
سه پنجمش گم شد
هر چه می گردم پیدایش نمی کنم
همین جاهاست
پشت مبل
توی اثاثیه ها
زیر زمین
حیاطِ پشت
ناکِس
جایی رفته شاید دارد یواشکی سیگار می کشد.


شانس
اگه این جا دنیا نمی اومدم
اگه اون قدیم قدیما بود
یه دزد دریایی می شدم
می رفتم کارائیب
جانی دپ می شدم
ولی افتادم اینجا توی دستای ویکتور هوگو
ژان والژان شدم
هی همش فرار می کنم از این زندان به اون زندان
از این جزیره به اون جزیره
قیافه عوض می کنم
شبیه رییس جمهورا شدم ! نشدم؟


فرار

صدای پلیس را می شنوی؟
توی کوچه اند
زنگ می زنند و ستاره های روی شانه هایشان مشکوک است
بیا فرار کنیم زیر زمین
می رویم توی صندوق٬عکس می شویم
چند سال توی آلبوم می مانیم
سیاه و سپید بهتر است
موافقی؟
آنجا می توانیم بدون حرکت
توی هم برویم
بی صدا
نیمه های شب بیدارم کنی
بیاییم بیرون
ناخن هایت را لاک بزنی
موهایت را روبروی شیشه ی شکسته شانه کنی
ساعت را نمی بریم
ما را پیر می کند
و صورت تو چروک خواهد شد
دارد دیر می شود
عجله کن
برویم

پادگان

بوی پادگان می دهم
پَــتـــو و خاکستر
هنوز در سربازی ام
هیزم سوخته ی پشت ابر
دیگر گرمم نمی کند
نه نماز بلدم , نه دعا
مانده ام بدون خدا
اینقدر می میرم این شب ها که دیگر روز نمی شود
مگر کورید ؟!
دارم تقاص می دهم
عرب ها بیرونم کرده اند و کافرم
بی ادب ها , انگشت نشانم می دهند
در اروپا خدا را شکر
تروریست شدم و توریست نشدم
کوکتل مولوتف که می بینم
دهانم آب می افتد
به موهای بور و اندام های برهنه مثل دزد ها نگاه می کنم
بی حوصله ـ آشفته
مثل گاوی در اسپانیا
توی چشم های ماتادور نگاه می کنم
و باران
روی نیزه ها , روی کتفم می بارد.



عاشق زنی هستم که نیست

عاشق زنی هستم که نیست
توی فراموشی های ریخته از ساعت قدم می زند
نیمه های شب سر می خورد روی پنجره
بخار می شود روی شیشه ها
و راه می رود توی اتاق
چشم هایش باید آبی باشد
روی شن های پوستم دراز می کشد
تابستان می شود
لب هایش موج می زند روی لب های من
مد می شوم
جزر می شود
اینجا ولی پاریس زنی ندارد که نیست
توی هیچ آینه ای گونه های سایه روشنش را نمی توان ندید
وسط این همه بوق
صدای پاهایش
می ریزد توی پیاده رو
نه این که نیست
نه!
من می شنوم:
حتی اگر گوش هایم را سفت گرفته باشم
بدوم سمت مترو
گم شوم توی کوپه ها و سایه ها
سایه اش را می شناسم
گمش می کنم
پیدایش می کنم
نمی توانم نشناسم
با این که دست هایش را سفت گرفته ام٬ گمش می کنم
توی هم می رویم
روی دیوار که می افتیم
بوسه های ما سینمایی سیاه و سپید است و صامت
تمام سناریو بازی های لب های ما

آیا می شود سایه ای را از جرثقیل آویزان کرد؟
آیا سایه ها نفس می کشند؟
عاشق می شوند
و می توان بازو به بازوشان راه رفت ؟
بی آن که اسیر نورهای ناگهان شوند و کوتاه شوند و بلند؟
یا ناگهان گم شوند و باز پیدا شوند؟
بارها دیده ام از لابلای میله ها به راحتی گذشته است
هر کاری کردم نشد
رد نشدم
رد نمی شوم
با این که سال ها گذشته است
میله ها قد م به قدم روبروی من ایستاد ه اند و
زنی که نیست و عاشقش هستم
هی می آید این طرف
هی می رود آن طرف
بازو به بازو می شود
نه خیس می شود در باران
نه سرد
اسیر نورهای گوناگون است و
با اندامی از سایه و چشم های آبی آن سوی میله هاست



محاکمه

پانزده سالگی ام را محاکمه می کنند
شیشکی می بندند و
شست روی شقیقه
دو دست را تکان می دهند
ماهی در ماهی تابه جلیز و ولیز می کند
زبان ندارد تا در بیاورد
دارد؟
باور کنید
من دیوانه نیستم
قرص هایم را هم خورده ام
این مردم پشت پنجره
قرص هاشان را نخورده اند
خورده اند؟


الو

الو الو
.....به خون گلوی حسین
به دو دست بریده ی ابوالفضل
به حق پنش تن
آب خوش از گلوتان پایین نره
الهی مث حسین سرتونو ببرن بزارن رو سینه نون
مثل آدمهای همین عکسها که آویزونن
دستتون قطع بشه مثل ابوالفضل
پر پر بزنین
بال بال بزنین
مثل اردکی که می خواد بره فسنجون بشه
الو سلام مامان
چطوری بچه ها خوبن؟
ما هم خوبیم همه سلام می رسونن!
روی گردن ما هر کدام یه تصویر آویزونه
هر روز اونا رو
به آدم های یخ زده نشون می دیم
امضا می گیریم
من با حزب سوسیالیست کار می کنم
میانه ی خوبی با اکولو ندارم
اکثر ویک اندها می ریم یه اکتیویته انجام می دیم
چی؟
آدم گفتی نمی شم!؟
نشدم!
بچه های دیگر را من از راه به در کردم؟
من گوسفندم؟
قبول
تمام این ها اوکی
نفرینم نکن
الو مامان!!!!!!!
بیب
بیب
بیب


...خاوران سوک سوک....

رفتیم ددر
قایم موشک کردیم
یه چیز قرمز اومد رفت و گرم شد لباسم توی برفا
کلاغا اومدن هی نوک زدن به دستمون
تکون نخوردیم
خیلی بودیم
زیاد بودیم
این روزا می گن سه هزار
ولی دروغ می گن
بزار بشمرم
یک دو سه سی هزار و صد و سی و سه
همین حدودا
خیلی وقته زیر این خاکا جا خوردیم و یه روز میگیم
سوک سوک
ما بردیم
ما بردیم
کی باخته ؟ این گرگه کله گنده



حکومت

در حکومت چشم های تو زندانی سیاسی ام
هر شب تیرباران می شوم
و در آغوشت سینه های انقلاب را نوازش می کنم
و لب های تو با لب های من
آگاهی سیاسی می دهد به توده ها
بیا توی تاریکی
چشمانت را ستاره کن
درون بازوانم بپیچ و دست هایت را قلمه بزن
تا سپیده قد بکشد
تمام کارخانه ها و کارگران از ما حمایت می کنند
بندرها و خطوط هوایی
ترن ها
اتوبوس ها
اعتصاب می کنند و تا:
از خواب بلند نشوی
دست از اعتصاب غذای خشک نمی کشند
توی خواب پرواز با تو حالی دارد
دستم را محکم بگیر
من از ارتفاع می ترسم


روزمرگی

وضعیتی ست نگو و نپرس
از صبح تا شب دنده می زنیم و
سرپایینی خلاص
ترمز مرمز هم که هیچ
بدون لنت
زاپاس
بدون عاج
ویراژ می رویم
از آزادی تا انقلاب
انقلاب تا آزادی
فردوسی نمی رویم
سعدی نمی خورد
حافظ یک طرفه
تا بخواهی نواب
زندگی نیست که دارد کرده می شود
زنده گاست


3 Comments:
Anonymous مجید بیا said...
با تشکر، اشعار بسایر زنده و با آدمی سخن میگویند

Anonymous فرشید فارابی said...
از واژه هایی که در اشعار مهرداد تنیده می شوند نمی شود به سادگی گذشت .بند بند این واژه ها به گونه ای هندسی و منسجم دردی را رج می زند که وقتی با دقت و موشکافانه قیاس میکنی با اطراف خود، می بینی جدای از پیرامون تو نیست تو هم دیده ای ،شنیده ای اما از نگاه مهرداد که بنگری با تمام وجود احساس میکنی .

حکایت ذهن شاعر و شعر حکایت دست منبت کار با چوب خالی از طرح و نقشه است که هر چه مغار را عمیق تر بر چوب فرو می آورد زیبایی و برجستگی طرح نمایان تر می شود.و شاعر چه زیبا مغار قلم را بر تخته چوبهای زندگی زخم میزند .عمیق ،عمیق و...تا برجستگی این همه درد که در سراپرده ی این سالهای سیاه زجه می زند

مثل این شعر که نمی شود بغض را قانع به نشکستن کرد.تو در این واژه ها ذوب می شوی یا واژه ها در تو !!
ماهی سیاه کوچولو ـ ستار بهشتی

اینجا به جز کف صابون و لباس های چرک
لوله های فاضلاب و آبراه قرمز از کشتارگاه
دوستان بی حوصله
تکه های پلاستیک و شیشه ی شکسته
و پولک های مریض و آفتاب خورده چیزی نیست
غروب ها زیر پل
حالی برای پشتک زدن نمانده
تکان نمی خوریم از کنار سنگ
همین چند روز پیش بود
یک ماهی سیاه کوچولو
حرفهایی می زد
که نهنگ هم نمی زند
خیلی دریا دریا می کرد
حتی راه را هم به ما نشان داد
نمی دانم !
سربازهای شیلات گرفتند و بردند
یا سینه خیز از آبشار کوتاه پل گذشت و رفت !؟


Anonymous ناشناس said...
خيلي زيبا بود واقعا ذوق اين شاعر بزرگ را تحسين ميكنم واقعا لذت بردم سپاس و هزاران سپاس

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!