جمعه
Sami Salehi Sabet


چون پسته دهان‌بسته
یک فراخوان از تئاتر زیرزمینی ایرانی
سامی صالحی ثابت


چند سالی هست که ما ملت ایران نسبت به کوچکترین تغییرات و رخدادهای اجتماعی کشورمان حساس و نگران شده ایم و تمامی اینها را مؤثر بر داشتن یا نداشتن احساس خوشبختی در زندگی شخصی و جمعی مان می دانیم. نتیجه این شده که اعتقاد پیدا کرده ایم ملت بسیار بدبختی هستیم که چنین تغییرات بی توجیه نامعقول و اغلب جهت داری بر روزمره ما مسلط شده است.
از وضعیت این سالهایمان بسیار ناراضی و معترض هستیم اما طرفه اینجاست که یک هزارم این اعتراضات و البته راه حلها و تزهائی که برای نجات از این وضع ارائه و صادر کرده ایم ؛ دست به عمل نزده ایم. دیگر امروز کافی نیست اگر تنها بگوئیم : بدبخت ملتی که به دیدن هر روزه بدبختی عادت کرده باشد! بلکه باید به این جمله این را افزود: بدبخت تر ملتی که در برابر این غول- بدبختی- ناتوان مستأصل و بی عمل مانده است.
بی عملی اما نتیجه این باور است که هیچ راه نجاتی نیست. بی عملی باعث بی تفاوتی ست. اما عمل خود چگونه امکان پذیر می شود: از راه تجربه جمعی پیشین یا از راه تمرین کنش اجتماعی! در همه دنیا تجربه یک عمل جمعی را اصناف و اتحادیه ها در اختیار افراد قرار می دهند اما چون در نظام دیکتاتوری کشور ما اصناف و اتحادیه ها تنها ابزار اعمال سیاستهای قدرت حاکم هستند پس چنین انتظاری از آنها بیهوده است؛ پس تنها گزینه باقی مانده پیش روی ملت: تمرین و خودآموزی ست.
و تئاتر تنها یکی از گزینه های خودآموزی و تمرین عمل و کنش اجتماعی ست چرا که ماهیت تئاتر به گونه ای ست که تأکیدی شدید بر بی تفاوت نبودن دارد. اما در تئاتر " چون پسته دهان بسته " لازم نیست بازیگر باشی یا تجربه آن را داشته باشی چرا که قصد ما اجرای حرفه ای نمایش نیست. "پسته گران شده " این تنها بهانه ای کوچک برای تمرین و خودآموزی اجتماعی ست. هدف این فراخوان هم همین است؛ اینکه ما ملت ایران حساسیتهایمان را به عمل و کنش اجتماعی تبدیل کرده و آن را به دیگران عرضه کنیم و دیگران را به واکنش و عمل متقابل واداریم. از جمعهای کوچک و خودمانی شروع می کنیم ؛ برای ارتقاء خود و نزدیکانمان؛ سنگ بزرگ نمی زنیم. اینکه هر کدام از ما چه تصوراتی راجع به پسته و مسائل امروزی مرتبط با آن دارد ؛ اینکه هر کدام از ما اگر بخواهد این تصوراتش را تنها با استفاده از بدن عمل و کنشش آن هم پیش روی دیگران و در جمع ؛ نشان دهد ؛ این یک تمرین ارتباط مؤثر اجتماعی ست. چرا که تمامی حاضرین به نسبتهای مختلف با این موضوع مشترک – پسته – در تعامل و برخورد هستند. اینکه دیگران نسبت به پیامی که پسته نمایش ما به آنها صادر می کند – شخصیتی که جرأت انتقال اندیشه هایش را با بدن و کنشش پیدا کرده- چه واکنشی نشان می دهند محقق شدن عمل کامل اجتماعی ست که می تواند به تمامی مسائل مهم یا حتی مبتذل و بی اهمیت زندگی مان تسری و گسترش یابد.

فراخوان ارسال ویدئوهای نمایشی به تئاتر زیرزمینی ایرانی

رازی فاش شده: گرانی پسته! دلیل اهمیتش گنگ اما گوئی ریشه دار است. پسته ای خواهیم شد سربسته سر به مهر شاید هم خندان کله قوچی و یا آقا چون احمد آقائی! نمی دانم؛ هر چه ! هر کدام که خود می پسندید. خود و مغز خود را به دیگران – حلقه هائی کوچک و بزرگ از آشنایان یا غریبه ها حتی- عرضه کنید.
- من پسته ام مرا می خواهی؟!
پرسش همین یکی ست نه بیش نه کم. پاسخ اما بی کلام است. خود را در معرض کنشهای بی کلام بگذارید. کنشهائی برخاسته از " ضرورت ، بهانه ، دلخوشی ، اعتراض ، حق مسلم ما " ؛ اینها را همه انتظار بکشید. امید که گوش چشم اندیشه حتی تن خریداری پیدا کنید!

توضیحاتی بیشتر درباره فراخوان:
کیفیت ویدئوها : فرمتهای AVI ؛ MP4؛3GP ؛ MOV ؛ FLV و با هر ابزاری که بتوان با آن تصویربرداری کرد.
( تبلت؛ موبایل ؛ دوربین دیجیتال ؛ و...)
زمان ویدئوها : محدویدت زمانی ندارد.
مهلت ارسال آثار : پایان اسفند 91


"پسته" مسئله سطحی مردم ایران نیست مسئله ریشه ای و ملی آنهاست

من اگر پسته نخورم می میرم! شاید هیچ کجای دنیا نخوردن پسته سبب مردن کسی نشود اما در امروز ایران، ایران در آستانه نوروز 1392 چرا؛ پسته نخوردن انسان را می کشد. پسته محصول بومی این کشور است همچون خیلی سرمایه های ملی دیگر و من شهروند مقیم این خاک در همین امروز، آیا حقی ندارم درباره آن چه که سرمایه مشترک من و هموطنانم است حساستر باشم. به نظر می رسد تمامی مشکل خوردن و نخوردن پسته در همین یک کلمه نهفته باشد: "حق"! گوئی در این اقلیم هیچ مجال احقاق حق نداری آن هم نسبت به سرمایه های کشور و جغرافیائی که تو برایش جان، مال، توان و جوانی ات، عمرت را داده ای. پسته، بنزین، فرش، برنج و چای تنها نمونه هائی هستند از سرمایه های ملیی که من ایرانی هیچ حقی برای داشتن باکیفیت، ارزان و همواره در دسترسشان را ندارم. آری خوردن و نخوردن پسته در ایران امروز مسئله بزرگی ست؛ چرا که چون روال گذشته تمایل قدرت مسلط به این است که حل ناشده باقی بماند. در این کشور چند سالی هست از من انتظار دارند در پی حقیقت نباشم اما من اگر حقیقت جو نباشم آیا محکوم به مرگ در خود نیستم! براستی از من شهروند ایرانی می خواهند بمیرم! اما نه! نخواهید پسته نخورم. چرا که من ایرانی اگر پسته نخورم؛ می میرم!
لغو دستور معاون رئیس جمهور مبنی بر توزیع پسته 30 هزار تومنی با بهترین کیفیت در بازارهای بهاره، ظرف 12 ساعت و جمع کردن پسته 30 های هزار تومانی از این بازارها تنها و تنها به خواست 5 غول صادر کننده پسته که منافعشان با تثبیت قیمت 30 هزار تومانی سخت به خطر می افتد؛ مرا نه تنها یاد پدیده هائی مضحک اما واقعی چون انحصار وارادات شکر در دست یک نفر یا عدم امکان تولید چادر مشکی در این اقلیم می اندازد که جای خالی صنف و اتحادیه مستقل و کارآمد در این کشور را نیز به یادم می آورد. عملکرد تشکلهای اجتماعی صنف و اتحادیه در اقلیم ایران بسیار تحت تأثیر، وابسته و زیر فشار نفوذ، لابی ها و اعمال سلیقه های قدرت مسلط و وابستگان و متنفعین از آن است. تعیین قیمت، دومین مسئله بزرگ و حل ناشده ای ست که ماجرای گرانی پسته پیش روی ما گذاشته آن را باز به جریان می اندازد. چرا در کشور من نباید هیچ صنف مستقل از قدرت مسلط حاکم، اجازه بودن و فعالیت پویا و مؤثر داشته باشد؟ عدم وجود چنین صنوف و اتحادیه هائی آیا دلیل این ادعا نیست که جریان این روزهای پسته قدرت نمائی دوباره و چند ساله نظامی دیکتاتوری ست!
پسته  یعنی نادانی چند صد ساله و تحمیل شده به من ایرانی! پسته یعنی خشونت نمادین و نهادینه ای شده ای که تک تک ما شهروندان ایرانی دانسته و نادانسته در حق خود و دیگران مرتکب می شویم. برای کشف این ارتباط کافی ست درصدد کشف علل گرانی پسته از منظر علوم اقتصادی، سیاسی همچنین علوم اجتماعی برآئی. منابعی که بتوانی از آنها پاسخی مستند موثق و روشن بیآبی اندک و همزمان غیرقابل دسترس اند. عدم پرداخت چند ماهه حقوق کارمندان و کارگران ، اخراج و تعدیل بی حساب نیروها، زیربار نرفتن کارفرماها جهت بیمه کردن کارگرانشان، مجوز نگرفتن بسیاری فیلمها تئاترها و کتابها، به زندان انداختن شبانه روزنامه نگاران و واقعه کهریزک اینها نمونه هائی هستند از وقایعی که تو نمی توانی هیچ دلیل و منطقی جز مصلحت سیاسی و اقتصادی قدرت مسلط بر اقلیم ایران برایشان پیدا کنی. با این تفاصیل در چنین فضائی اگر تو کمی حسابگر باشی از خودت می پرسی چرا من باید تاوان به سود رسیدن عده ای انگشت شمار را بدهم. کمی جسورتر باشی می خواهی بدانی چرا کسی درصدد شفاف سازی برنمی آید؟ اگر از جانت سیر شده باشی می خواهی بدانی چرا در این کشور، امر دانستن اینقدر محال و دشوار است و حتی برخی جاها گناه محسوب می شود. کمی جان سیرتر باشی به این خواهی رسید که چرا اصرار دارند توی ایرانی را نادان نگاه دارند. و تمامی این موشکافی ها سرانجام تو را به این نکته خواهند رساند که: ای داد! چند صد سال است من ایرانی را نادان نگاه داشته اند! مصادیق این نادان نگاه داشتن تعمدی کم نیست:چرا نگاه انتقادی به مذهب شیعی، ائمه و شخص پیامبر اسلام در این کشور گناه است. چرا به بچه های ما مفاهیم خدا و رفتار صحیح جنسی آموزش داده نمی شود و یکی را به تقلید و دیگری را به تابو تقلیل داده اند. آری من اگر پسته نخورم نادان باقی می مانم!
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!