پنجشنبه
Jennifer Saul


 
زنان در فلسفه
نوشته: جنیفر سول     
مترجم: پندار بیدار
  
درباره ی گرایش های  درونی  ضد فلسفه و چگونگی برخورد با این گرایش ها

در بریتانیای کبیر چهل و شش درصد از دانشجویان فلسفه را زنان تشکیل می دهند، حال آن که تنها بیست و چهار درصد از شاغلین تمام وقت در این رشته زن هستند. تقریبن بیست و یک درصد فیلسوفان حرفه ای در ایالات متحده زن هستند، اما تنها هفده درصد از شاغلین تمام وقت در این رشته را زنان تشکیل می دهند. این ارقام با بیشتر حوزه های علوم انسانی تفاوت بسیار دارد. در آن ها سهم زنان معمولن یا برابر با مردان و یا بیشتر از آن هاست. در واقع این آمارها بیشتر به ریاضیات و علوم فیزیکی نزدیک هستند (علوم زیست شناسی بسیار به برابری نزدیک ترند). مطالعه ای که اخیرن توسط "کی یران هلی" انجام شد نشان داد که فلسفه  بیش از ریاضیات مردانه است. علوم کامپیوتر، فیزیک و مهندسی نیز درصدهای پایین تری از زنان را تشکیل می دهند.
چه توضیحی برای این شرایط وجود دارد؟ سابقن تصور می شد که زنان برای فلسفه مناسب نیستند. همان گونه که هگل می گوید: "البته زنان را می توان آموزش داد، اما مغز آنان با علوم سطح بالاتر، فلسفه یا بعضی از هنرها مطابقت پیدا نمی کند... تفاوت بین مرد و زن مانند تفاوت بین حیوان و گیاه است."
امروزه به دلایلی آشکار چنین دیدگاهی طرفداران چندانی ندارد. با این حال تعداد قابل توجهی از مردم، هم فیلسوفان فمینیست و هم فیلسوفان روانشناسی، این ایده ی کاملن متمایز را مطرح می کنند که زنان رویکردی متفاوت به موضوعات دارند و این از ناتوانی فلسفه است که با روش اندیشه ی زنانه سازگار نیست. نوعی از این نگرش را می توان در "کارول گیلیگان" دید، و نوعی دیگر از آن را در اثر اخیر "وسلی باک والتر" و "استیو استیچ". هرچند چنین ادعایی در زمینه ی تفاوت زنان، همان گونه که "لوئیز آنتونی" در اثرش "صداهای متفاوت یا توفان کامل" با استادی استدلال می کند، هرگز در عمل به اثبات نرسیده است.
توضیح بسیار رایج دیگر این است که تعهدات خانوادگی زن ، پیشرفت حرفه ای او را با دشواری روبه رو می کند. این نظر می تواند درست باشد (بررسی ها نشان می دهند که زنان کماکان بخش عمده کار خانه و نگهداری از فرزند را برعهده دارند). اما این توضیح نشان نمی دهد که چرا فلسفه باید نسبت به دیگر حوزه های هنری و علوم انسانی، که در آن ها زنان به برابری دست یافته یا حتا پیشی گرفته اند، دارای چنین شرایطی باشد. به علاوه باید انتظار داشت که مادر بودن و فیلسوف بودن ساده تر از مادر بودن و استاد زبان فرانسه بودن باشد، زیرا این دومی احتمالن به تحقیق و فعالیت بیشتری نیاز دارد.
من عمیقن بر این باورم که عوامل متعددی وجود دارند که باعث می شوند حضور زنان در فلسفه پایین تر باشد، عواملی که با یک دیگر ترکیب و تعامل دارند. یک عامل مهم شاید این احتمال باشد که زنان در فلسفه به میزانی نامعمول با فشار جنسیتی مواجه می شوند. دستیابی به اطلاعات درست و مقایسه ای در زمینه ی گستردگی فشار جنسیتی به سبب کمبود شدید گزارش های رسمی بسیار دشوار است. با این حال بسیاری از افراد با شنیدن داستان هایی که در "فیلسوف زن بودنچگونه است"
 روایت شده، شوکه شده اند . من به عنوان سردبیر این تارنما از تعداد بسیار زیاد مراجعاتی که به خاطر ترس از شناسایی شدن هرگز ماجرای شان در تارنما نیامده است شوکه شده ام.
به هر حال من می خواهم در این جا روی دو موضوع که به عنوان پدیده های روانشناسی به خوبی شناخته شده هستند، تکیه کنم: سوگیری پنهان و تهدید نهادینه شده.
در موارد سوگیری پنهان که به این موضوع مربوط می شود ماجرا از این قرار است که مردم دارای جانب داری های ناآگاهانه ای برعلیه اعضایی از گروه هستند که ضعیف تر یا بی اهمیت تر فرض می شوند. مثلن این گرایش تمایل دارد که مردان را بیش تر از زنان با مناصب رهبری مربوط کند. این گرایش از گستردگی فراوانی برخوردار است و هم در میان اعضای گروه مورد تبعیض یافت می شود و هم در میان کسانی که آگاهانه برابری طلب هستند. نکته ی حائز اهمیت این است که این گرایش به احتمال زیاد می تواند بخشی از توضیح ما برای حضور کم رنگ گروه های دیگر هم باشد. ما داده های بسیار اندکی در باره ی ترکیب نژادی، طبقاتی، جنیستی و معلولیتی در فلسفه داریم. اما بدون شک فلسفه بسیار بیشتر از آن که مردانه باشد، سفید، طبقه ی متوسط، غیرهمجنس گرا و غیرمعلول است. من قصد ندارم در این نوشته به این موارد بپردازم اما نباید از خاطر برد که بخشی از دلایل طرح بحث زنان فیلسوف در سطحی گسترده در این روزها این است که امروزه به اندازه ی کافی زنان در موقعیت های برجسته قرار دارند که بتوانند این موضوع را مطرح کنند، چیزی که دیگر گروه ها هنوز با آن فاصله زیادی دارند.
سوگیری های پنهان درفیلسوفان هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته اند (هرچند من مشغول کار روی شان هستم). با این حال جانب داری های ناآگاهانه ی گسترده ای در فرهنگ ما وجود دارند که باعث می شوند کارنامه (رزومه) ای که روی آن نام یک زن یا یک سیاه پوست نوشته شده ضعیف تر در نظر گرفته شود، و این که (مثلن) برای زنان چندان آسان نیست که به عنوان رئیس جدی گرفته شوند. زنان بیشتر احتمال دارد که تاییدنامه های ضعیف تری بگیرند، و اگر تاییدیه بی نام نباشد، نمرات پایین تری می گیرند.
حالا بپردازیم به تهدید نهادینه شده. این وضعیت وقتی نمایان می شود که یک گروه که از جهاتی با نگاهی تبعیض آمیز (یا منفی) نگریسته می شود، خود را در شرایطی می بیند که باید انتظار بالایی را به خوبی برآورده کند. این گروه می تواند هر گروهی باشد، از دانشجویان پسرسفیدپوستی که در پرینستون ورزش می کنند گرفته تا دخترانی که ریاضیات حل می کنند یا سیاه پوستانی که در یک تست توانایی های آکادمیک شرکت کرده اند. یادآوری عضویت در یک چنین گروهی می تواند به صور مختلف صورت بگیرد مثلن با علامت زدن در یک مربع که جنسیت را مشخص می کند یا شرکت در یک فعالیت نهادینه شده ( مثل رنگ کردن عکس دختری که عروسک به دست دارد) یا صرفن همین که یکی از اندک زنانی باشیم که در اتاقی مملو از مردان هستند. وقتی چنین اتفاقی می افتد کسانی که معمولن عملکردی به همان خوبی گروه های مثبت نهادینه شده  دارند، با کاهش قابل توجهی در کارکرد مواجه می شوند.
اگرچه ما هنوز بررسی هایی در باره فیلسوفان در دست نداریم، اما دلایل محکمی وجود دارد مبنی بر این که هم سوگیری پنهان و هم تهدید نهادینه شده در پایدارکردن حضور ضعیف زنان در این حوزه نقش دارند.  علاوه بر سوگیری علیه زنان که به شکلی گسترده در فرهنگ ما وجود دارد، احتمال دارد که فلسفه به عنوان یک حوزه مردانه نهادینه شده باشد. چند دهه است که فیلسوفان فمینیست این موضوع را مورد بحث قرار داده اند (از جمله "سالی هاسلانگر" در اثر قابل توجه اش "تغییر ایدئولوژی و فرهنگ فلسفه". اما صریحن باید گفت این همان چیزی است که باید از یک حوزه که هشتاد درصد آن را مردان تشکیل می دهند انتظار داشت. با چنین ترکیب جمعیتی اگر جز این بود جای تعجب داشت. افزون بر این ، فلسفه استفاده ی گسترده ای از منطق می کند (اغلب به عنوان یک شرط لازم برای دوره ی کارشناسی)  و این نیز یک حقیقت است که ریاضیات به طور کامل مردانه است.
اگر این گفته صحیح باشد بنابراین احتمالن زنان با موانع زیادی ناشی از سوگیری های پنهان مواجه هستند. از کارهای مقدماتی دانشجویی گرفته تا بحث هایی که برای چاپ و انتشار فرستاده می شوند، همه و همه در هر سطحی، اگر بی نام نباشند، کمتر جدی گرفته می شوند (اگرچه بیشتر ارزیابی ها در فلسفه بی نام هستند، تعداد اندکی منتشر می شوند و ناشران تا شصت و پنج درصد از کارها را بدون ارسال برای ارزیابی، رد می کنند.) و این سوگیری ها زمانی که زنان تقاضای کار، تمدید یا ارتقا می دهند برعلیه آنان عمل می کند. باید تاکید کرد که این سوگیری ها باعث می شوند افراد از هر گروهی، با جنسیت و تمایلات متفاوت، از درک کیفیت کار زنان ناتوان باشند، حتا کسانی که فعالانه برای برابری می جنگند.
تهدید نهادینه هم چنین باعث می شود که زنان در فلسفه ضعیف تر عمل کنند. این وضع به طور مرتب به خاطر فهرست مطالب خواندنی که تقریبن منحصر به مردان هستند، تعداد گسترده ی اساتید مرد، سخنرانان سمینارهای دپارتمان ها و برنامه های کنفرانس که بازهم مردان هستند تشدید می شود . زنان فیلسوف هرچه در کار خود جلوتر می روند، همکاران شان بیشتر از پیش مرد می شوند. این وضع را با سوگیری پنهان ترکیب کنید، در آن صورت به هیچ وجه تعجب آور نخواهد بود کسانی که مرد سفید نیستند این مشکلات را در شکوفایی  فلسفی داشته باشند.
نقطه ی روشن در تمام آن ها این است که ما می توانیم کاری درباره ی شان انجام دهیم. هم به عنوان یک فیلسوف حرفه ای و هم به عنوان یک فرد. اولین گام دورشدن هرچه بیشتر از تصویر جا افتاده ی سوگیری هاست. براساس این تصویرها چیزهایی نظیر سکسیزم و نژادگرایی موضوع باورهای وجدانی و به آسانی قابل بازنگری هستند. این تصویر دلگرم کننده است، چرا که بسیاری از افراد خوش نیت می توانند درون نگری کنند و ببینند که هیچ یک از آن باورهای جنسی و نژادپرستانه را نداشته باشند. با انجام یک تلاش پیگیر در این زمینه می توانیم برای ارزیابی منصفانه ی کار دانشجویان و متقاضیان به خودمان اطمینان کنیم. آن چه ما درباره ی سوگیری های پنهان می دانیم ناقض این برداشت است . همه ی ما بیشتر گرایش داریم این سوگیری هایی را که از آن ها بی خبریم حفظ کنیم. و بیشتر احتمال دارد به همان سان از روش هایی که این سوگیری ها در موارد خاص بر قضاوت های ما تاثیر می گذارند بی خبر باشیم. زمانی که این را بفهمیم می توانیم کاری در این مورد انجام دهیم.
این که آیا ما به خاطر سوگیری های پنهان مان و تاثیرات شان قابل سرزنش هستیم یا نه می تواند موضوع بحث قابل توجهی باشد. (نظر خود من این است که در بسیاری از موارد نیستیم).
اما روشن است که زمانی که به وجود این سوگیری های پنهان پی بردیم، وظیفه داریم سعی کنیم کاری در مورد آن ها انجام دهیم. و فلسفه جای بسیار خوبی برای انجام این کار است. شرایط کنونی این گونه است که ما احتمالن در تمام سطوح کارها را ناعادلانه ارزیابی می کنیم مگر آن که بی نام باشند. این بدان معناست که افراد نمراتی را که شایسته ی آن هستند دریافت نمی کنند و ما آثار درست را برای انتشار انتخاب نمی کنیم. احتمالن بهترین متقاضیان را هم انتخاب نمی کنیم. تهدید نهادینه به احتمال زیاد عاملی است که باعث می شود بسیاری از زنان با استعداد، ضعیف رفتار کنند. بنابراین کیفیت کار چاپ شده در فلسفه کمتر از آنی است که می بایست باشد - هم به سبب پایین بودن واقعی کار و هم به سبب سوگیری های ناآگاهانه ای که ارزیابی ها را در تمام سطوح تحت تاثیر قرار می دهند.
ما، هم به عنوان شاغل در این حوزه و هم به عنوان یک فرد، کارهای زیادی می توانیم انجام دهیم. روشن ترین گام بی نام کردن هرآن چیزی است که امکان دارد . بی نام سازی در بریتانیا تقریبن عمومی است. اما در ایالات متحده چیزی درباره ی آن شنیده نمی شود. (برای هر آمریکایی که این نوشته را می خواند، بی نامی می تواند به آسانی با درخواست از دانشجویان مبنی بر این که نام شان را تنها روی برگه های جلد بنویسند انجام شود.) قبل از آغاز نمره دهی، همه برگه های جلد را به پشت بچرخانید و تا وقتی نمره دهی تمام نشده به آن ها نگاه نکنید. اگرچه داوری بی نام در سطحی نسبتن گسترده مورد استفاده قرار می گیرد، اما ویراستاری بی نام نه و هر چه نشریات به سوی انتشار الکترونیکی بیشتر پیش می روند، اجرای آن درست تر به نظر می رسد.
اما بی نامی همیشه ممکن نیست و به هر حال در مورد تهدید نهادینه شده تاثیری ندارد. برای برخورد با این منبع باید نهادینه شده ها را تغییر داد. بهترین روش برای انجام این کار قرار دادن افراد در معرض موقعیت هایی است که تحت عنوان "نمونه های ضد نهادی" شناخته می شوند، کسانی که مطابق با نهادینه های گروه های مورد تبعیض رفتار نمی کنند. حتا یک برخورد اندک در این زمینه می تواند در جلوگیری از سوگیری های پنهان موثر باشد چند دقیقه نگاه کردن به تصویر "مارتین لوترکینگ" پیش از انجام یک تست روانشناسی در مورد گرایش های نژادپرستانه نتایج را دگرگون می کند. هرچند روشن است که هرچه بیشتر در معرض چنین موقعیت هایی قرار بگیریم، بهتر است.

از این رو اجتناب از شرکت در کنفرانس های تمامن مردانه و خودداری ازخواندن آثار کاملن مردانه کار بسیار خوبی است. در همین حال خوب است تلاش کنیم زنان را در سطوح مختلف جای دهیم، آن ها را استخدام کنیم و به عنوان دانشجویان دکترا ترغیب نماییم. با این حال گفتن این ها ساده تر از عمل به آن هاست. اساسی ترین کار برای رسیدن به این اهداف آن است که با تردید به قضاوت های اولیه بنگریم. مثلن اولین نام هایی که برای یک دوره یا کنفرانس به ذهن مان خطور می کند احتمالن مردانه هستند، فارغ از این که بهترین ها باشند یا نه. اندکی صرف وقت و تلاش برای فکر کردن درباره ی زنانی که در آن حوزه کار می کنند به احتمال زیاد به یافتن افراد توانایی منجر می شود که در غیر این صورت به آن ها حتا فکر هم نمی کردیم . یادآوری این نکته هم خوب است که چهره ی شاخص شدن در این حوزه هم به سوگیری افراد وابسته است احتمالن بسیاری زنان وجود دارند که شایستگی آن را دارند که به عنوان چهره های شاخص شناخته شوند، اما نشده اند .
داوری های اولیه ی ما درباره ی متقاضیان کار احتمالن تحت تاثیر جنسیت قرار دارد. باید دانست که راه های زیادی برای غلبه بر این داوری ها وجود دارد. یک روش کلیدی آن است که هرگز احساس نکنیم که داوری مان کاملن بجاست. بلکه تمام داوری های مان را با دقت بررسی کرده مورد بحث قرار دهیم. نکته ی دیگر این که مطمئن شویم که از پیش در مورد نکات اطلاعاتی و اولویت نسبی داوری ها  توافق داریم . بررسی ها نشان می دهد که قضاوت ها در مورد اهمیت داده ها می تواند به شکلی نگران کننده متفاوت باشد. (تاییدیه ها بیشترین اهمیت را وقتی دارند که تنها چیزهایی باشند که یک متقاضی مرد دارد و تجربه ی شغلی زمانی اهمیت بیشتری می یابد که نقطه ی قوت یک متقاضی مرد باشد.) نکات اطلاعاتی در عین حال کمک می کنند موارد شخصی که ممکن است تحت تاثیر نهادینه شده ها قرار گرفته باشد، تصحیح شوند: یک سخنرانی حرفه ای برای یک جمعیت که غالبن مرد باشند نمی تواند معیار درستی برای ارزیابی توانایی های یک زن در نوشتن مقاله باشد.
توصیه ی نهایی من ممکن است مشکل ترین آن ها باشد: باید از گفتن این که "فلان کس زرنگ تر است" که براساس تجربه من رواج فراوانی میان فیلسوف ها دارد، خودداری ورزید. همان طور که "اریک شوایتزگبل" می نویسد این گونه قضاوت های کلی واقعن مسئله ساز هستند: "من موارد تعریف شده مربوط به زرنگی را جمع آوری کرده ام. در تمام مواردی که یادداشت کرده ام که در حضور من از شخصی به عنوان زرنگ یاد شده است، آن شخص بدون استثنا یک مرد جوان سفید بوده است... زرنگ به نظر رسیدن احتمالن تا حد زیادی مربوط به هوش انسان است. این مسئله به خصوص زمانی صدق می کند که ما یک موضوع پیچیده به گوش مان می خورد که کاملن در حوزه تخصصی مان نیست و بنابراین ارزیابی کیفیت تفسیربرای مان دشوار می شود. مردم چه چیز را هوش می دانند؟ صفاتی که به ذهن می آیند: تعادل، اعتماد به نفس (اما نه از موضع دفاعی)، در حد متعادلی جزئیات را طرح کردن نه بیش از حد، در نظر داشتن چارچوب ها و حواشی و غیره. اما متاسفانه در مورد ارزیابی ها تردید دارم: سفید بودن، مرد بودن، یک علامت ظاهری، یک لهجه خاص (آمریکایی یا انگلیسی)، الگوهای رفتاری معین، همه و همه به طبقه متوسط بالا و میانه بالا ، سفید پوست و مرد برمی گردد."
ادعای زرنگی به طور قابل ملاحظه ای در برابر شواهدی که برعلیه آن وجود دارد مصونیت نشان می دهد: "او (مرد) زرنگ است، هرچند زیاد تلاش نمی کند."، "او (زن) علیرغم تمام تلاشی که می کند چندان زرنگ نیست." به علاوه قضاوت ها در مورد زرنگ بودن عمیقن به این طرز تفکر وابسته اند که چیزی به عنوان زرنگی وجود دارد که بعضی از مردم به اندازه کافی خوش شانس هستند که سهم بزرگی از آن داشته باشند، حال آن که بقیه این شانس را ندارند. "کارول دووک" نشان داده است این گونه برداشت از هوش زمینه را برای تهدید نهادینه و سوگیری پنهان که کار کثیف خود را به پیش ببرند آسان تر می کند. برعکس باید به افراد آموزش داد که هوش اکتسابی است و می تواند با تلاش افزایش یابد. این کار به منزوی کردن این دو پدیده کمک زیادی می کند. هم چنین درانگیزه دادن به افراد برای جست و جوی چالش ها و تلاش بیشتر موثر است. به نظر من همه ی ما باید دست به کار شویم و هروقت که می توانیم این کارها را انجام دهیم: آن ها منصفانه تر هستند و فلسفه را هم ارتقا می دهند.
"جنیفر ساول" پروفسور و رئیس دپارتمان در دانشگاه شفیلد، مدیر شبکه تحقیقات سوگیری پنهان و فلسفه است .
 biasproject.org و مدیر Swip-UK ""زنان در فلسفه   او و هلن بی بی گزارشی تحت عنوان
 بریتانیا را تهیه کرده اند.
 "دروغ گویی، گمراه سازی و چیزهایی که گفته می شود : کند و کاو در فلسفه زبان و اخلاق" او مولف کتاب است .(انتشارات دانشگاه آکسفورد)

Jennifer Saul on the psychological biases adversely affecting philosophy – and what we can do about it.

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!