جمعه
Amir Khaleghi

شعر بلند آه
امیر خالقی

آه / خداي مرده من ... ماركس
با پرواز متحد مگسهاي جوب / دود سيگارت را توي ريه منهدم ام مي كشي ...
مگس هاي خسته ي چرنويل بر بيني نئشه ي زمين
من از قطب ها و فك ها خسته /بر استواي ناف يك بطري ساز دهني مي زنم
كه اوين يادم داد از مقعد با آن بنوازم
روي گام تهي شكمم كه جمعش كنيد
منظم تر از ريتم لرزش دُم ام كه از جلو آويزان است
-اين عارشه ي بي رعشه-
ما بي نعوذ ذوب شدگانيم در باطري بي سرب سراب هاي انشاي مدرسه مان
زياد كه باشم ريگ كفشت مي شوم ... يادت مي آورم جوراب هايت را
لوله ام مي كني قهوه اي شوم ...نئشه شوي
از منانگي ام كنار آينه خاكيده تر كه روباني سياه آويخته دارم را ارويب
از منانگي اديب كنار نمي كشيدني ترينم مي دانم كه امروزم سرد تر از هيچ است
مي خواندمي تر از تمام رمانهايم بودي كه پرتت كردم توي عينكهاي فوكو
از فوك ها چربتر بودي سبيلهايم را زدم ...ببوسمت رفيق ...مگسها جمع شد گرد دود سيگار فكرهايت
من از آنكارا ... من از نئونهاي شاشو و بوي مك دونالد و دلارهاي آشغالتان بيزارم
مليتم را پس بدهيد اي غربيه هاي سنتي و خسته كننده
 نواي دف دف دف به دف ترينم كن به حلقه ات بانه
من از سيم ساز آويخته ام زخمهايم را / پوكه ژِسه سوت سوتكم است
من را پس بدهيد  پاس بدهيد به پاس شب ... به سر گروهبان منيوج عرب / ستارهاي پنج پرم را پس بدهيد
خدا كجاي بچگي ام بود ؟  كجاي ريش هاي ماركس خوابيده بود خميني؟ كجا؟ 
وقتي دوچرخه ام را دزديدند و سه روز خانه نرفتم تا پولش را با واكس زدن درآوردم
خدا كجاي بچگي ام بود؟ كجاي زخمهايم ؟ كجاي سفره مان؟
كجاي جاي جاي خالي سفرمان كه هر سال يكي بيشتر مي شد
كه هر سال يكي از ما كم مي شد... يك آه به تماشاي عكس هاي خانوادگي مان جمع مي شد
برادر/ پدر / برادر / برادر / خواهر ...
برگ من كجاي قمارت است اي خداي سيگاري و پير كه بوي عرق تنت زمين را متعفن تر از جنازه چند روز مانده ي شعر هاي پناهي در بي پناهي آپارتمانش دارد... در شراب شام آخر!
ويلچر چراهايم را بگوي كجاي بي پولي ام بچرانم
من چريك چركهاي زخمي چرنويلِ آه هاي بوم هاي زبر و زمخت تو ام طارا!
هر روز با سرُم بوسه هاي تو بر دست
از فراز خيابان انقلاب به سمت آزادي
خفه مي شويم توي آلودگي دروغهاي هزاران هزار  كتاب
و جلوي عكس چگوارا كاسه گداييمان را روي نگاه روسپي هاي بي مليت چشمك مي زنيم
هر روز از پانزده سالگي ام دوشيده مي شوم
هر شب از اولين سيلي ده سالگي ام مي گريم تازه تر از شب اول به تماشاي بي اجازه كمد لباس هاي زيرت اي آه ...اي قصاب
به اندازه تمام صفرهاي كارنامه ام / مجرمند قرصهاي مسخره اي كه مرا نكشت
اشكهاي تو از كدام چشمه ي اسيدي است كه از خاطره ام پاك نمي شود آن شب ...مادر!
اي قصاب
اي ذكاوت خسته ي بوغ هاي بعد از مرگ بابا
اي خيابان غريبه با هر فرياد در نبض بي ساعت سياه كرده دسبندهاي سوء ذن همسايگان تني
آه / خداي مرده من ... ماركس
وقتي طناب براي تو پرچم بود براي من يك سر بي تن
وقتي دود هاي بي آتش بر لبان هر همسايه دست به دست مي كرد تنم را براي يك سقف
بگوكجاي ريشت نتراشم عقيده هاي چگوارا را ... عقدهاي لاسي ماركس را
ما كه نه درختي داشتيم براي دار زدنمان...نه خاكي براي خوابيدن
مليتم را پس بدهيد ... منم فرياد تمام كردهاي مهاجر...
مليتم را پس بدهيد اي بي رشيه دار شدگان سرخ تر از دفاعيه گل سرخي
آه اي خداي ماركسيستي من خميني كه ريشت را پر تر از كاسترو شانه مي كردي
اي خداي مرده رفقايم
اي خداي من مجيد قرباني
اي خداي من احسان عزتي
اي خداي من الهام ملك پور
اي خداي من نسيم خسروي
اي شرك مشترك ...كلمه!
و ابراهيم اين روزهايم ...علي اسدالهي... محسن عظيمي ... پدرام يگانه معافي
آه اي خداي مرده من ... اي خداي به دار آويخته من از سيگار برگ چگوارا!
بگو كلاوي هاي استخوانهاي سينه ام سازي به جز جزام رابطه ها در گلو ندارد
بگو كلاه فرنگي توي حيات را موريانه ها قصب كردند ... و قصابها با دندانهاي زنبوري از زير سبيلهايشان به راه رفتنم مي خندند
من كتابهايم را مي فروشم
اشكهايم را مي فروشم
كليه ام را مي فروشم
و لباس هاي زيرت را مي شويم
و تو خودت را به خواب مي زني بميري... نميميري ... من كيسه بغض كرده ي انتهاي سُندت را عوض مي كنم
زندگي را مي بويم
دست هايم را مي شويم
و وقت سلام دست بر سينه مي گذارم همسايه هاي تني را كه احوالت را با پچه پچه اي از گرگ زير لب تكرار مي كند پير ...گرگ ...
من دستهايم مشت نمي شود به جز جيب
اشكهايم جفت نمي شود به جز زير لحاف
آه خداي مرده من ...ماركس...
بگو زمستاني تر از تمام شالگردنها پشم هايم زده ام
دندانهاي گرگي را در دهان مي گذارم
و بر تپه ماه گرفتگي روي شكمت را شبي 14 بار زوزه مي كشم
اي قصاب
اي رذالت لبخند
اي جمعه ترين عشق آباد
اي سوگند دروغ
اي خداي ماركسيست من آنا!
چوخ ممنون...
انتَ منيوج...
دار تي موس!
آه خداي ماركسيست من ... از ريشهاي كاسترو دار زده كوبيده تر كوبا ... در هاونگ هاوانا
1 Comments:
Anonymous امير خالقي said...
ممنون دوستان

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!