چهارشنبه
Parviz Eslampour




شعری از پرویز اسلام پور

آن جا که تویی

درد از جایی شروع می شود که برای کجای درد ردّ گرفته ای

عشق اگر این نبود که مرا بگیرد و به هوا پرتاب کند

تو کجایی که مرا نگرفته یی نه از ستاره یی نه از زمینی

بگذار برایت

این خاطره بماند

که هم مانده ام ، هم همه ی تو

تودر دردی که شروع می شود که به جایی بردم

من و ستاره یی که تو

به عشق

از من دو چیز مانده

یکیش را که می دهم به تو

از من یک چیز مانده

بیا که

بگیری ش

و جز دو رگ ِ غبار

چه می ماند بر خار
روشن / تا آبی شب
روشن ِ ناتمام

پاریس ،

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!