جمعه
kubrick



اولین کار سینمایی کوبریک؛ پاول مازورسکی در «ترس و شهوت»

کاری از: جاستین استوارت
برگردان: متین جلوانی

«ترس و شهوتِ» آوانگارد و شدیداً غریبانه، با فیلم‌برداری ماهرانه‌اش تحت هر شرایطی که تماشا شود تحفه‌ای فریبنده قلمداد خواهد شد؛ اما این حقیقت که توسط «استنلی کوبریک» ساخته شده ـ به عنوان اولین تجربه ی فیلم‌سازی‌اش ـ هر ملاحظه‌ای را گران‌بار می‌نماید. پیش از هر چیز باید اذعان شود که این فیلم در حد و اندازه‌ی استانداردهای سایر آثار بیش‌تر شناخته‌شده‌ی این کارگردان نیست. معایب و افراط‌گرایی موجود در آن چه با دید مدافعه‌نگرانه و یا با پیش قضاوتی خوش‌پندارانه از سبک فیلم‌سازیِ کوبریک به تماشای آن بنشیند، چه نه می‌تواند بیننده را آزرده‌خاطر سازد. نقاط مشترک بسیاری بین گرایش جنگ‌گریزی این فیلم با «راه‌های افتخار» (و البته بسیار نزدیک با «غلاف تمام فلزی») وجود دارد؛ که محدودیت زمان، پول و منابع در دسترسی که کوبریک با آن‌ها روبرو بود، سبب شده این پیوندها، بیش‌تر موضوعی در آیند، تا سبکی. بعدها کوبریک این فیلم را از سایر کارهایش منفصل خواند و حتا تلاش‌هایی برای جلوگیری از انتشار آن انجام داد. او در مستند «کارگردانیِ استنلی کوبریک» ساخته‌ی الکساندر والترز اعلام کرد: «ایده‌هایی که قصد ارائه‌ی آن‌ها را داشتیم مطلوب بودند. اما از تجربه‌ی لازم برای تجسمِ دراماتیکِ آن‌ها برخوردار نبودیم.»
ایده‌ی اثر هم از کارگردان و هم از نویسنده یعنی «هاوارد ساکلِر» برآمده است. ساکلر هم‌کلاسی کوبریک بود که بعدها برنده‌ی جایزه‌ی ادبی پولیتزِر شد. شعر منثور او با مضامین اگزیستانسیال/هستی‌انگاری، هم در روایتگری «دیوید آلن» بیان شد ـ «دشمنانی که در نزاع هستند تا آن زمان که ما به آن‌ها اجازه‌ی هست بودن ندهیم وجود نخواهند داشت» ـ و هم توسط شخصیت‌های داخل فیلم، و در میان دیالوگ‌ها عنوان شد ـ «این‌ها فوت‌و‌فن‌هایی‌ هستند که ما به کار می‌گیریم، چون که دلمون نمی‌خواد زود بمیریم.» قالب «سربازـ ‌فیلسوف» در فیلم «خط نازک قرمز» از این‌جا شکل می‌گیرد. هم‌چنین از این‌جا در می‌یابیم که نوشته‌های ساکلر از جیمز جویس و ترانس مالیک ـ که هر دو به شعری مربوط به جنگ جهانی اول از ویلفرد اووِن مدیون هستند ـ زمخت‌تر می‌نماید. ایده ی تابع کنایه‌ی سهمگین‌تری است، اما به تشکل چهار سرباز می‌پردازد که با ملیت‌های نامعلوم در یک جنگ نامشخص در حال جنگیدن می‌باشند، که به واسطه‌ی یک سانحه‌ی هوایی با یکدیگر برخورد می‌کنند. تنها هدف آن‌ها ساخت یک قایق و دوباره ملحق شدن به گُردان متعلقه‌شان است، تا این‌که در یک لحظه جمعشان را در برخورد با یک دشمن واحد می‌یابند و نقشه می‌کشند به کمین آن بنشینند. در یک کشش برّنده شاهد آنیم که سربازانِ دشمنِ واحد این گروه، همان هم‌سنگران پیشین خودشان هستند.
کوبریک پیش از ساخت «ترس و شهوت»، دو مستند کوتاه را کارگردانی کرده بود، و زاویه‌ی دید عکاسانه‌ی خود را در نشریه‌ی «نگاه/look» تیز و آب‌دیده کرده بود؛ اما تجسمات وی در این اثر هم‌چنان شگفت‌آور است. فیلم به واسطه‌ی زاویه ی دید عکاسانه‌ی گالری‌گون، همراه با برداشت‌هایی نسبتاً مطلوب و کارآ از دامنه‌ی کوه سن‌گابریل توسط لنز 35 میلی‌متری غنی گشته است. تصاویری از رودخانه‌های شیری رنگ، پوست‌های برنزه شده و لمس‌کردنی، جنگل‌هایی با هوای تازه؛ که نمونه‌های کمتر اغراق‌آمیزشان را در «راشامون» و «مردان در جنگ» اثر آنتونی مان می‌بینیم. تدوین‌گری کوبریک هم‌چون فرمالیست‌های روسی است، تحت تأثیر خوانده‌هایش، از پودوفکین و آیزنشتاین. در این اثر هم‌چنین تلاش‌های کوبریک برای به چالش کشیدن خشونت دیده می‌شود، آن‌چه که در «بوسه‌ی قاتل» و «قتل» استادانه فراهم آورده است. از دیدگاه لئوتنانت کوربی، به عنوان یک راهبر عالی‌مرتبه، چهره‌ی کنِت هارپ سفیدیِ افسرده‌کننده‌ای دارد، اما فرانک سیلوِرا (که در بوسه‌ی قاتل بازی کرده) توسط توجهات ویژه‌ی سرگئانت مَک به دنیای حرفه‌ای‌ها وارد شد. هم‌چنین به واسطه‌ی بازی در نقش یک دیوانه‌ ی بی‌رحم در «نیویورکر سیدنی»، به چهره‌ی هنری پاول مازورسکی یک آسیب جبران‌ناپذیر وارد شده بود. ساکلر به واسطه‌ی آن‌که تهیه‌کنندگی «آف‌ـ‌ برودوِی‌ها» را انجام می‌داد توانست اعمال نظر کند و مازورسکی را پس از یک اجرایِ مختصر و فرمایشی که در منزل کوبریک در نیویورک انجام شد به عنوان نقش اصلی بگمارد. «ترس و شهوت» اولین تلاش کارگردان با دوربین بود و مازورسکی داشت بهترین برداشت‌ها را از آن خود می‌کرد: تنها، همراه با زنی (ویرجینیا لِیث) در یک دام گیر افتاده و به بالای یک درخت بسته شده؛ باید در مقابل چشمان زن به طرزی عشوه‌گرانه گره‌ها را باز کند، به او اظهار عشق کند، از بَر، بَرایش شکسپیر بخواند و این‌گونه به‌راستی بدرخشد. «فیلم‌کامنت» با مازورسکی در مورد چگونگی ساخت این فیلم و کار با کوبریک مصاحبه کرده است.
  . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 


پرسش: آیا آثار افسانه‌ای کوبریک ـ برداشت‌های تمام‌نشدنی و  وسواس بر روی جزئیات ـ قابل مشاهده در «ترس و شهوت» هست، یا بودجه و بی‌تجربگی محدودش می‌کرد؟
پاسخ: نه، نه. او هیچ زمان نداشت. هیچ برداشت‌های تمام‌نشدنی در کار نبود. باید بگویم او زاویه ی دید خوبی دارد. به قدر کافی زرنگ بوده‌ام که متوجه این بشوم. اما او عروسک نداشت ـ کالسکه‌‌ای داشت که آن را هل می‌داد. فیلم در کوه‌های سن‌گابریل در کمپ نوجوانان پیشاهنگ در کالیفرنیا برداشت می‌شد. او پول تهیه‌ی فیلم را از دایی‌اش «مارتین پرِوِیِر» می‌گرفت. پرِوِیِر یک داروخانه داشت و از فیلم‌سازی هیچ نمی‌دانست، و حدس می‌زنم به استنلی حدود 20 هزار دلار داده باشد. اما ما در یک آن متوجه شدیم که داریم زیاد پول خرج می‎‌کنیم و استنلی می‌دانست که به پول بیشتری نیاز هست. من و فرانک سیلوِرا همراه با استنلی از کوه‌ها پایین آمدیم. در بین راه استنلی به ما گفت که قصد دارد از دایی‌اش 5 هزار دلار دیگر بگیرد. و او مطمئن بود که قادر به انجام چنین کاری هست. تا آن زمان هیچ‌گاه چنین چیزی ندیده بودم. من 21 ساله بودم و استنلی حدود 23 سال سن داشت. تا آن موقع با آدمی انقدر با اعتماد به نفس بالا برخورد نکرده بودم. و در نهایت او توانست 5 هزار دلار دیگر از دایی‌اش بگیرد.
پرسش: صداگذاری اثر تا یک سال بعد از پیش تولید هم‌چنان آماده نشده بود. در مورد سیر سرانجام آن بگویید. در این مقطع کوبریک چکار می‌کرد؟
پاسخ: صدای فیلم خیلی بد بود ـ صدای اصلی منظورم هست. توسط یک رکوردِر سیمی گرفته شده بود. «سیمی». و خوب هم کار نمی‌کرد. صداها قابل تشخیص بودند، اما در کل خیلی افتضاح بود. مسخره بود. تا یک سال بعد، «یک سال بعد»، ناچار شدیم تمامی حلقه‌های صدا را دوباره در نیویورک ضبط کنیم؛ همین باعث شد 20 هزار دلار دیگر خرج کنیم، شاید هم بیشتر. اینجا استنلی خیلی مفید فایده واقع شد. با این که اولین کارش بود اما تا آن موقع چنین حرکتی انجام نداده بودم. سخت‌ترین کار (در دوبله) خنده‌های دیوانه‌وار است. و این برای اولین بار بود که مجبور بودم به بعضی کارهای ساده‌ی روزمره‌ام چنین نگاهی بیاندازم. تصور کنید خودتان و صدایتان، از هم جدا افتاده‌اید، نمی‌دانم چه چیز دیگری بگویم.
پرسش: آیا بازگشت به سطح اول کارِ حرفه‌ای، سخت بود؟
پاسخ: بود، اما توانستم از عهده‌اش بر بیایم. من و فرانک سیلوِرا خیلی هماهنگ شده بودیم. او حقیقتاً تنها نقطه  اتکای حرفه‌ای در فیلم بود. او هم‌چنین در حال کار بر روی پروژه‌ی «زنده‌باد زاپاتا» هم بود. و من می‌توانستم از او در حین برداشت‌های «ترس و شهوت» بهره بگیرم. در سایر موارد هم همین‌طور. او نقشی در یک نمایش «آف‌ـ‌ برودوِی» به اسم نَت ترنر داشت. فرانک به خاطر پوست روشنی که داشت می‌توانست نقش هندی‌ها و مکزیکی‌ها و از این دست را هم بازی کند. در مورد دو بازیگر دیگر، قصد ندارم حرف زننده‌ای در مورد آن دو بزنم، اما اصلاً عمیق بازی نمی‌کردند.
پرسش: اجرای شما بسیار رها و در عین حال سخت‌گیرانه به نظر می‌رسد، چرا که همراه با مونولوگ‌های طولانی و تعمید، به سمت عصبانیت می‌باشد. آیا کوبریک به شما اجازه‌ی آزادانه عمل کردن را می‌داد، یا این‌که تازه کنترلش بر روی بازی‌ها را بیشتر می‌کرد؟
پاسخ: خب. او در مورد بازیگری چیز زیادی نمی‌دانست. چیز زیادی هم نمی‌گفت. من هر کاری دوست داشتم انجام می‌دادم. استنلی فقط می‌گفت: خب، تو اون زن رو از درخت پایین می‌آوری و سپس ـ همان که خودت می‌دانی ـ بیایید انجامش دهیم و آزمایش کنیم. و بعد من آن کارها را انجام می‌دادم و او می‌گفت: خوب بود، بیایید یک بار دیگر بگیریم. و این‌گونه ختم به خیر می‌شد. فقط دو برداشت. من نقش برجسته‌ای در فیلم داشتم و فکر می‌کردم اسکار را ببرم، اما چندان هم این‌طور نشد (می‌خندد). آن مونولوگ‌ها از فیلم قبلی‌ام یعنی «تندباد» (در سال 1952) شروع شد. آن‌جا مجبور بودم شعر «پنج درس از دروغ‌های پدر» از شکسپیر را بخوانم.

پرسش: به نظر می‌رسد بین این دو ارتباط خاصی برقرار باشد.
پاسخ: یک ارتباط ناخودآگاهانه. من غرق «تندباد» شده بودم. شروع کردم به خواندنش. در موردش، و در نهایت همه‌ی کتاب‌ها در آن زمینه را مطالعه کردم، البته سال‌ها بعد. اولین باری که بعد از کار «ترس و شهوت» استنلی را ملاقات کردم، در سال 1960 بود که به کالیفرنیا سفر کرده بودم. و در نسخه‌ای از فیلم «دیده‌بان مرگ» به کارگردانی ژان ژنت بازی می‌کردم. نقش مقابلم دختری بود که در پایان فیلم «راه‌های افتخار» آواز می‌خوانَد.
پرسش: آیا هیچ‌وقت در حین کار این احتمال را می‌دادید که «ترس و شهوت» منتشر نشود؟
پاسخ: بله، احساس می‌کنم تا مقداری این احتمالات بود. (بعد از فیلم‌برداری) من استنلی را دیدم و اصلاً نمی‌دانستم کجاست، انگار در باغ نبود. در دنیای خودش سیر می‌کرد. نگران شدم، ولی به من گفته شد که «جو برستین» فیلم را منتشر کرده است. او در مورد فیلم‌های هنرنمایِ دیگری هم این کار را انجام داده است. از ماه‌ها قبلش می‌دانستم که احتمالاً بالاخره روزی در انجمن تئاتر در مرکز راکفلر اکران خواهد شد، و شد. برای یک ماه روی پرده بود. یادداشت‌هایی هم که در موردش نوشته می‌شد مثبت‌نگرانه بود. کم و بیش به این‌که او زاویه ی دید مخصوص به خودش را دارد اشاره می‌شد. و این‌که استعداد خوبی هم دارد؛ اما هیچ‌کس روی او تبلیغاتی انجام نداد.
وقتی نسخه‌ی منتشر شده را می‌بینید احساس می‌کنید که او کارش را خوب انجام داده. او نباید در این مورد دیوانگی می‌کرد و آن را کاری در حد نمایش‌های بچه‌های دبیرستانی می‌خواند. او در این مورد خیلی محافظه‌کار بود، چون از آن بدش می‌آمد. وقتی که «جو بورمن» قصد داشت آن را در تلوراید به نمایش بگذارد، استنلی او را کشید کنار و گفت: این را اکران نکن. چرا در مورد این کار بدین قدر سخت‌گیر بود؟ هرچه باشد این راهِ خود استنلی بود. خیلی غریبانه، ولی به شدت ذکاوت‌مندانه.

لازم به ذکر است «ترس و شهوت» از 28 تا 31 مارس 2012 در قالب جشنواره‌ی «کارگردان‌های جدید / فیلم‌های جدید» اکران شده است.
--------------------------------------

انتشار یافته در نشریه‌ی انگلیسی زبان «فیلم کامنت»

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!