پنجشنبه
دو داستانک از رضا کاظمی
شرطْ‌ بَندی
فاطمی را که پیچیدم توو امیرآباد، چشمَ‌م خورد بِش. چراغ دادم. جلوش که رسیدم، رووش را گرداند. مثلن: ندیدمَ‌ت.

برچسب‌ها: ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!