چند شعر کوتاه
رضا کاظمی
1
همیشه
در ذهنِ پدر
زنی
زیبا قدم میزد
و در
خیال مادر، مردی جوان.
اینگونه
بود که همهیمان
حرامزاده
شدیم!
2
درِ
خانهاَت به دریا باز میشد
و
دریا
خانهی
من بود.
یکبار
به آب زدی وُ
عمریست
پیِ تو میگردم.
3
تو مُردهای، اما
مُردنَت اتفاقی نبود.
خدا
به ستوه آمده بود از تنهایی!
4
دلم
دیگر به زندهگی گرم نیست.
مادر
میگوید:
باید
کمی به خودت برسی!
اما چهگونه،
وقتی از هر طرف میروم، به تو میرسم؟!
5
تنَت
به دشتِ گلهای وحشی میماند:
معطَّر و ناشناخته.
بوسهام
هرجا که مینشیند
پروانهای از خواب میپرد!
6
آهسته
و آرام نه؛
ناگهان
برو
مثل
گلوله از تفنگ
که
تا بخواهی بفهمی
مُخَت
پاشیده باشد به دیوار!
مرسی :)
با اجازه ,منتشر شد
خدا قلمتون رو استوار کنه استاد
الهام