جمعه
Omid Bagheri
من مثل منهتن
امید باقری


1
زمین همیشه آبستن حوادث بوده و شاید این مرض‌ش باشد و البته قطعن مُسری‌ست. دستِ خودش نیست، ذاتش این است. طبیعتش این است. هر گاه از دست‌ش بر آمده در سرایت مرض‌ش به ما کوتاهی نکرده. نه این‌که قصد و غرضی داشته‌باشد، طبیعتش این است. گاهی زمین لرزه شده، گاهی یک ویروس، گاهی هم خزیده زیر جلد کارمند اداره‌ای، استاد دانشگاهی یا حتا پدر، مادر یا دوستی، دریده و بارمان را بسته و ما را دست به عصا کرده. توله‌اش یا پس افتاده یا پس خواهد افتاد. دیر و زود و سوخت و سوز! واردی که؟

2
آدم از خودارضایی حامله نمی‌شود. یکی می‌گوید به خاطر پارازیت‌هاست، یکی می‌گوید به خاطر بی‌کاری و گرانی و تورم است و یکی می‌گوید ... چه اهمیتی دارد؟ اصلن هر کس هر چه می‌خواهد بگوید، بگوید. بگوید و مرض را از راه صوت به ما برساند و ما را مریض کند. ما را حامله کند. مهم نیست. حتا خانه‌ای که به هم ریخت، ظرف‌هایی که شکست، دست‌هایی که بلند شد و بر سر فرود آمد، سری که خود را به دیوار کوبید، چشم‌هایی که تا ابد تار شدند و خونی که بکارت گوش را برداشت، مهم نیستند. مهم توله‌ای‌ست که جفتک می‌اندازد تووی مغز و تا به دنیا نیاید آرام نمی‌گیرد.

3
زنی جوان، سفیدپوش و باریک، می‌پرسد: «چته پسر؟» صدا و تصویرش موج دارند. نزدیک که می‌آید، بر و روی بدی ندارد. حباب‌ها از دهان و بینی‌ام بیرون می‌ریزند. می‌گویم: «سندی» سرش را نزدیک می‌آورد. گوشش را از زیر مقنعه بیرون می‌آورد و می‌چسباند به شیشه‌ای که به صورتم چسبیده. سینه‌ام سنگین می‌شود. نفسی ندارم تا بگویم: «من ... طوفان ... نیویورک» می‌گوید: «چه چشم‌هایی داری، بی‌شرف» گوشه‌ی لبش را گاز می‌گیرد. توو کاغذ علامتی می‌زند و می‌رود. مثل هم‌همه است. کم‌کم صدای کش‌دار گریه‌ی نوزادی را می‌شنوم که نزدیک‌تر، بلندتر و واضح‌تر می‌شود.

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!