شنبه
Arash Alahwerdi



حفظ یک فضای عاشقانه

جدی نگیرید
آدم خواب های الکی زیاد می‌بیند
آدم بیدار که می‌شود
الکی بیدار می‌شود
الکی راه می‌رود
الکی کار می‌کند
الکی از کار در می‌رود
الکی خسته می‌شود
الکی می‌خوابد
آدم الکی می‌خوابد

آدم وقتی الکی می‌خوابد آدم نیست
خوابش هم آدم نیست
خوابش ساکسیفون است
رقص است
ریتم است
آدم وقتی خوابش نمی‌برد
آدم وقتی خوابش نمی‌برد
گوشتش را فشار می‌دهد
نمی‌گذارم گوشتم را خاک کنید دیوس‌ها
من گوشتم را در گوشم فشار داده‌ام
من این آهنگ را فشار داده‌ام
قایمش می‌کنم
دردم درمی‌آید
سکوتم چون غنچه‌ای بهاری باز می‌شود
فشار می‌دهم
می‌گویند : زنگ می‌زنند چرا در را باز نمی‌کنی؟
گوشم پر است
چیزی نمی‌شنود
اما زنگ در روابط حسنه‌ام را با احساس جیگریَم خراب می‌کند
تو جیگر منی
جیگر یک عصبانی از صدای زنگ.


دعواهای خانوادگی شروع می‌شود
با کف می‌زنم توی پیشانی‌ام
چه سوخت
با مشت
وحشی‌ام
غنچه‌ها می‌میرند
اما می‌گویند باشرفم
جیگرت برم، من با شرفم؟

«نه، تو بدی
فحش می‌دهی!»

با تو آرام باش
با من زنگ بزن
زنگ تو آسانی‌ست
اخلاقی‌ست
زنگ تو رمانتیک است
زنگ تو بنگ است
منگ است
مسخره‌ام نکنید
من بعضی از زنگ‌ها را دوست ندارم
اما بعضی از زنگ‌ها را دوست دارم
من هم زنگ می‌زنم
اما کسی نباید زنگ بزند
گوشی را برندار
خواهش می‌کنم
اما برای من بردار
خواهش می‌کنم
چون من باشرفم
من در سرایشم
و تشییع‌جنازه‌ام را دیده‌ام
وقتی از گوشم
گوشتم را می‌کشیدند بیرون
چه صدایی می‌داد
این صدا فقط صدای من بود
صدای بی‌خوابی من بود
مرا گوش بده

دوستت دارم
و کاش با ماشین می‌رفتیم بالای ولنجک
و ساندیس می‌خوردیم
من ولنجک را مثل کف دستم بلدم
ایراد نگیرید از رانندگی‌ام
اه، چرا می‌پری آهنگ؟
وگرنه گوشم را می‌کنم خاک می‌کنم
می‌دانم
تو می‌توانی با یک کر زندگی کنی باوفا
می‌دانم
شب است
شبی الکی
شبی که فرداش قیامت است
باید بکپم
یک لوراسپام به من بده پروردگار
باید بکپم.

 ................................
خون ریزی

دارد خون میآید
دارد
خون
میآید
خون دارد با یک غریبه میآید
خون دارد با آژانس میآید
خون دارد با یک زن خراب میآید
زن خراب با خون دارند به چشم من نزدیک میشوند
من به آلت حجیم خون زل میزنم
خون با زن پچپچ میکند
زن خراب دولا میشود توی چشم من و پستانش  را
سر پستانش را در دهانم فرو میکند
خون، دست زن خراب را میگیرد
و میکشد
و میبرد
سرش از لای دهان و دندان من درمیآید
لزج
زن و خون به خانه میروند
آبدهانم دارد از بدنش میچکد
خون  بیرون میآید
خون چیزی مابین خجالت و عصبانیت است
خون، زن خراب را با آژانس می‌فرستد به خانه‌اش
خون نگاهم میکند
من خودم را خراب میکنم
خون دماغش را میگیرد
و از چشمش میزند بیرون
خون می‌ریزد روی صورت خودش
خون صورتش را پاک میکند
خون به آینه نگاه میکند و به خودش میگویn : «فقط خون»
من میفهمم که زن خراب  نتوانسته است خون ما را ارضا کند
خون می‌نشیند
به خودش فشار میآورد
چشم و پیشانی‌اش چروک می‌شود
خون درمیآورد
و قطرهای از خودش را در دست میگیرد
قطرهای که میشود «یک خون دیگر»
یک خونِ هم‌جنسِ دیگر
خون با «یک خون هم‌جنسِ دیگر» میروند توی اتاقِ من
خون سرش را از در بیرون میکند
خون خودمان را میگویم
و به چشم‌هام نزدیک میشود و می‌گوید کمی چشم‌هات را باز کن احمق
خون روشن‌فکر، فشارش بالا میرود
خون را رها  می‌کند
خون دارد بالا میآورد
خون
خونِ جنون
دوباره می‌رود تو
خون‌ سردی‌اش راحفظ می‌کند
و در آغوش گرم خون فرو می‌رود
انگار خون دارد میدهد
صداش می‌آید
انگار خون دارد میریند
انگار خون دارد سرِ زا می‌رود
نه
سکوت می‌شود
انگار خون خوب می‌شود
خون دارد شلوارش را پاش میکند
و با «یک خون دیگر» که شلوارش را هم پاش کرده است
از خانه می‌زنند بیرون
خونها که از خانه میزنند بیرون
خونها که از خانه میزنند بیرون
خونها که بیرونِ خانه  را نگاه میکنند
خونها که سوار مترو میشوند
خونها که یک نفر را در مترو با والتر بنیامین اشتباه میگیرند
خونها که به والتر بنیامین می‌چسبند
خونها که آگهیهای تجاری را نگاه میکنند
خونها که  پولهایشان را در مترو زدهاند
خونها که رفتهاند کلانتری و گفتهاند که پولهایشان را والتر بنیامین زده است
خون‌های جنون
خون‌های فلسفی
خون‌های افسردگی
خون‌های بیکار
خون‌های بی‌عار
خون‌های کم‌خون
کم
کم‌تر
این‌ها را خواب دیده‌ام
دیگر چیزی نمی‌دانم.

خون
دارد تنها میآید
خون دارد پیاده میآید
خون سرش گیج میرود
بغلش می‌کنم
خون به تمنا به چشم‌های من نزدیک میشود
دولا میشوم
و از پستانم خون مینوشد
خون دارد میرود
خون
دارد
میرود
خون
دارد
از این‌جام میرود.

23اسفند88
.......................................
بی‌خوابی

1ـ وقتی آدم در زیر نور آفتاب کم‌سویی که حوصله تابشش را سال‌هاست از دست داده
صورتش را در معرض زبانِ کله‌های مختلفی در بیرون از خودش قرار می‌دهد
شب را چطور  می‌تواند بخوابد؟
چطور؟
وقتی که زبان‌های شیمیایی آدم‌ها
آدم‌های نرمالی که هر روز به صورت نتراشیده‌ات مالیده می‌شوند
و ترشحات غلیظ و لیزشان تمام منفذهای چهره‌ات را پر می‌کنند

و به یاد پدران مادرقحبه‌شان
که جد  در  جد
زبان‌شان حاوی تاول‌های چرکینِ  مسموم و تحریک‌کننده‌ای‌ست
جهت حملات انتحاری به حشرات پارانویدی که به محض دیدن یک کوه اَن
فقط به قطر نزدیک به 2 سانتی‌متر  اًن
به رعشه‌های هولناک انزال فوری و بی قید و شرط می‌رسیدند
در برابر این همه هجوم عمومی
تو چطور می‌توانی بخوابی؟
چطور؟
و تو مرا به یاد این حشرات می‌اندازی
و من تو را به یاد آن کوه دست‌نیافتنی اَن.
می‌دانم.
این چیزی نیست
این هیچ چیزی نیست
که بخواهی به یاد بیاوری
هیچ چیزی.

2ـ مثل باد بودن مثل صدای باد کردن مثل بوی باد بودن مثل تصویرباد دادن مثل فکر باد بودن مثل بادی در قفس کردن مثل ورم کردن مثل تصویر دور بادی در قفس بودن مثل از قفسه سینه استفراغ کردن مثل باد شکم بودن مثل بادی در جمجمه بودن مثل بادی در گلو بودن مثل بادی در گوش بودن مثل بادی از لب بودن مثل لب مالیدن و لیس زدن مثل فوت کردنِ پس از لیس زدن و خنک شدنِ پوست مثل یک رویا مثل امضا بعد از لیس خوردن و خم شدن مثل لیز خوردن در ریدن وقتی که باد
در همه جات فرو رفته است
وقتی همه جا
 آبیِ آسمانی ست
وقتی تویِ مردمک چشم‌هات، بادی  ناموست را ترتیب می‌دهد
مثل بادی که ناموسش را ترتیب می‌دهد  و مثل هیچ بودن بعد از ترتیب دادن .  و رد شدن.
3ـ بیداری، فشار چروک‌های پیشانی و خارش آلت، فراموشی عمدی
شب بیداری در شبِ برف‌های خونی
خون‌هایی که عقده‌ی بارش برف را در معده‌شان قایم کرده بودند.
انگار که خفت‌گیرها منتظرت باشند توی تاریکی خیابانِ کلیسای آشوری‌ها.
و تو هی داد بزنی ای برف‌ها برینید ای برف‌های خونی برینید و هیچ کس به دادت نرسد
و بعد همه می‌گویند ما در گوش‌هایمان باد فرو رفته بود
در گلویمان باد فرو رفته بود
در شکم‌مان باد فرو رفته بود
و من به یاد رفقایم افتادم
گرد شد
کولاک شد
با رفقایم داشتم پیاده‌روی می‌کردم
باد کلاهم را برد
رفقایم بلند می‌خندیدند
باد صدایشان را گرد می‌کرد
آن‌ها به من می‌خندیدند و من به باد
صدایمان می‌رفت و برمی‌گشت
باد رفقایم را برد
باد صدایشان را هم برد
رفقایی که جلوی مردمک چشم‌هام مردند
و من چشم‌هام را کولاک و باد گرفته بود
و من توی گوش‌هام باد فرو رفته بود
و من حس گناهم را روی پوست بازویم تجربه می‌کنم
از آشپزخانه چاقو را برمی‌دارم
گوشت بازویم،
گوشت بازویم،
عضلاتی که سال‌ها روی آن‌ها دست می‌کشیدم
عضلات خودارضایی
عضلات نان
را روی میز آشپزخانه می‌گذارم.
زود رضایت می‌دهد.
زود وفق می‌یابد.
و نمی‌دانم چرا تو مرا به یاد جان تراولتا می‌اندازی.
به یاد جان تراولتا، وقتی که دارم خون‌هایم را با پنبه می‌گیرم
وقتی که دارد برف می‌بارد.



4-دریغا
و وااصفا که حس گناه بازسازی نمی‌شود.
حس گناه بازسازی نمی‌شود.
و دردناکتر از این چیزی نیست، این‌که حسی را نتوانی بازسازی کنی.
زخمی را نتوانی بازسازی کنی
زخمی را نتوانی به دیگری بزنی
و چاقویی را که خورده‌ای نتوانی به بدن آدم‌های دور‌و‌برت فرو کنی.
دردناک‌تر از این چیزی نیست.
انگار که مثل باد نباشی خائن!
مثل بادی حتی در قفس
مثل بادی در معده
مثل بادی در گلو
مثل بادی در تاولی سرطانی
مثل هیچی 
هم حتی
مثل هیچ وقت
وقت دردناک ننوشتن، وقت تولید نکردن قربانی، وقت پاره نکردن قربانی، وقت زخمی نکردن قربانی
یا بازسازی‌ای از بدن خود نکردنِ قربانی.
وقت نکردن و بیدار بودنِ قربانی.
و تو هر روز تبدیل می‌شوی به ماده‌ی چسبناکی که همه‌ی آدم‌ها را به یاد اسپرم‌های حرام‌زاده‌ی خودشان می‌اندازند.
و تو بعد آن‌ها را به یاد پدرشان می‌اندازی.
به یاد پدران ِ مادرقحبه‌شان
پدرانی که مدام تو را باد می‌کنند، خالی می‌کنند
پدرانی که تو را خشک می‌کنند، تقدیس شوی
و دوباره تو را خیس می‌کنند
و دوباره تو را خشک می‌کنند
و تو
در برابر این همه هجوم عمومی
چطور می‌توانی بخوابی؟
چطور

 ....................................

شعر عاشقانه

دارم در تمام لحظههام کرم می‌ریزم

از ترس درد در کنج استخوان‌هام وول می‌خورم

تو که نیستی هی سرم به اطراف می‌خورد
اما این را بدان که
وقتی که باشی به هیچ جا نمی‌خورم
باز متنفرانه  تمام تنم را پایین می‌کشم از خودم
و از پشت
روی بام
تا روی هر پشت بام
خالی می‌کنم.
هیچ همسایه‌ای وجود ندارد
«بیا»
این جمله قصار من است
کو واحد بغلی؟
کو زیری؟
کو بالایی؟
بیا با هم برقصیم مامان
برادر تپلم را به شوخی بلند می‌کنم ول می‌کنم
می‌ریزد
چه لرزشی از زمین پا می‌شود
کل...کل...
مگر عروسی‌ست؟
ما در کجا به سر می‌بریم؟
زمین؟
مادر مامان؟
مادر بابا؟
ما در بابا چه کار می‌کنیم؟
با با در مامان به سر می‌برد ولی
ولی
مامان تنهاست
بیا برقصیم با هم مامان

زن دارم
زنم شعر می‌گوید
زنم شعرهای من را نمی‌خواند
به مادرزنم گفتم که به زنم بگوید که زنم شعرهایم را بخواند
مادرزنم گفت : «تو مریضی پسرم!»
گفتم:
«در عذابم»
از استراق سمع آب‌های شبانگاه روی خاک خداوند
از پفک‌های ته‌مانده‌ی آرمان در کف اتاقم
از صدای کشیده شدن دستم روی دست دیگرم در تنهایی‌هام
از بوهای بدمزه‌ی آدم‌های مترو
از لمس نامانوس  دست و موس و کی‌بورد
از لیسیدن اجباری چرخ گوشت
از ایستادن صبحگاهی پرولتاریایی‌ام در میدان قزوین
از عکس‌های کلوزاپ از پشت  کتجا
کتجا کسین چاق و چله
آینه‌ی لق پراید
در برف
بیرون به سرعت می‌زنم
برف که باران می‌شود انگار که سیاهی می‌روم
درد دارم
دردی ناگفتنی
دردی نادیدنی و ناشنیدنی و نالمسی و نابویی و نامزگی

دردی فجیع
دردی سیاسی
همیشه چندین ماه یک بار چندین بار فجیع می‌گردم
می‌گردم
اما از اطراف به کله‌ام انگشت می‌کنند
با کله می‌کوبم به انگشت‌ها
انگشت‌ها خالی می‌دهند
گردنم آوار می‌شود بر پیکرم
کله‌ام را جمع می‌کنم
و می‌کوبمش توی سر باران‌های خداوند
اما خدا  قادر است تا من
خدا به بارانهاش امر می‌کند
باران‌ها خالی می‌کنند
و مرا شکست می‌دهد خدا
اما بعد
خداوند رحمان دست‌هاش را می‌رقصاند و باران را به کرم تبدیل می‌کند
و امر می‌شود که کرم‌ها را باید مکید
کرم برای رویش تیز استخوان‌هام از اطراف بدن خوب است
کرم برای ریختن خوب است
کرم آرامش است
کرم
درد است
درد

یک درد سیاسی.

تهران ـ بیست و هفت بهمن هزار و سیصد و هشتاد و پنج


2 Comments:
Anonymous کیوان said...
میگم خيلي عجيبه، تا جايي که من خبر دارم سايت اثرنامه يک سايت فمينيستيه، نه لزبيني! درسته؟! پس چرا تقريبا تمام عکسها و آثار هنري اروتيکي که در اين سايت نمايش داده ميشه از نوع لزبيني هست؟!! گرچه اين روزها مردم دارن به اين واقعيت پي ميبرن که فمينيزم منتهي به لزبينيزم خواهد شد، ولي بهرحال شما ميباست فاصله خودتون رو با سايتهاي لزبيني رعايت ميکرديد! حالا اشکالي نداره، در عوض من دوتا خبر بسيار ناگوار براتون دارم!
خبر بد اول:
رباتها جايگزين زنان شده اند! اين لينک رو نگاه کنيد:

http://shahvani.com/content/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86

و همچنين اين لينک رو:

http://jp-ir.com/news.php?extend.82.20


و خبر بد دوم:
نظريه اي پا به عرصه وجود گذاشته که ميگه:
"تکنولوژيها و علومي که توسط مردان بوجود آمده، بايد در اختيار خود مردان قرار بگيره (و در مورد زنان هم همينطور) و مردها خودشان بايد تعيين کنند که کدام گروه از خانمها مجازند که از تکنولوژيهاي آنها استفاده کنند و کدام گروه از خانمها مجاز نيستند! (و در مورد زنان هم همينطور)"
بر طبق اين نظريه، قراره که آقايون لزبينها رو مورد تحريم قرار بدن! من و چند نفر از دوستانم با شدت داريم اين نظريه رو در اينترنت پخش ميکنيم تا همگان از اين انديشه با خبر بشن! و مطمئنيم که اين نظريه مورد استقبال بسياري از آقايان قرار خواهد گرفت، چون به نظر ميرسه اين روزها اکثر آقايان دل خوشي از خانمها ندارن! اتفاقا همين نظريه رو چند وقت پيش در سايت شما هم گذاشته بوديم، ولي نمايش نداديد! پس ما هم نامردي نکرديم و همين نظريه رو در بسياري از سايتهاي ديگه گذاشتيم و در زيرش هم قيد کرديم که: "سايت اثرنامه اين نظر رو سانسور کرده!" و اونها هم نمايش دادن! آدرس اون سايتها رو بهتون نميدم چون فورا ميريد شکايت ميکنيد و اونها مجبور ميشن کامنتها رو بردارن، پس اجازه بديد آدرس اون سايتها محفوض بمونه تا مطالبي رو که نمايش دادن همچنان برقرار بمونه و مردم بتونن ازش استفاده کنن! ولي بعنوان نمونه فقط دوتا از سايتهايي که خودم شخصا اين نظريه رو (بصورت يک کامنت) در اون گذاشتم و دلم براتون سوخت و نامي از شما نبردم آدرسش اينهاست:
http://www.radiozamaneh.com/society/women/2012/05/17/14422?nocache=1
و
http://www.radiozamaneh.com/society/degarbash/2011/08/04/5966?nocache=1
و
http://iran000.blogspot.com/2011/01/blog-post_965.html
افشاگريهاي ما تنها به سايتهاي مستقل محدود نميشه! اين لينک رو ببينيد که وبلاگ يک لزبينه و در اونجا جدا از اون نظريه، حتي در مورد مسائل خصوصي "شادي امين" صحبت شده:
http://vitaosmani.blogspot.com/2011/05/blog-post_17.html
البته تعداد سايتهايي که ما در اونها دست به افشاگري زديم خيلي بيش از اينهاست، ولي فعلا شما همينها رو داشته باشين تا حساب کار دستتون بياد و متوجه بشين که موضوع کاملا جديه!
و حالا ما قصد داريم نظريه "جدا سازي علم و تکنولوژي" رو به انگليسي ترجمه کرده و در سايتهاي انگليسي زبان بين المللي مثل www.mensrights.com و news.mensactivism.org قرار بديم تا اين نظريه کم کم حالت بين المللي به خودش بگيره!
موفق باشيد.

Anonymous کیوان said...
اوه اوه اوه! سایت اثرنامه بدجوری ناپرهیزی کرده و نظریه ممنوعه (forbidden theory) رو نمایش داده!
بهرحال خوشحالم از اینکه ترس رو کنار گذاشتید و نمایشش دادید، ولی این دلیل نمیشه که من و دوستانم اون رو در سایتها و جاهای دیگه share نکنیم!
در ضمن یه نکته دیگه رو هم میخواستم اشاره کنم: اینکه شما اگر در 10 تا پست رو پشت سر هم نظرات اندیشمندان مرد رو بگذارید دلیل بر این نمیشه که به مردان بها دادید، چون اصل موضوع محتوای اون پستهاست نه ظاهر اونها! متاسفانه از نظر ارائه محتوا شما اصلا رکورد خوبی ندارید! اون از آثار هنری اروتیکتون که تقریبا همگی لزبینیه، و این هم از محتوای پستهاتون که به هر چیزی بها داده باشه به مرد بها نداده! اگر شما به خانمها اینقدر بها میدید و برای اونها و جایگاهشون به به و چه چه میزنید، میبایست دقیقا به همون اندازه به آقایون ارج بگذارید تا تعادل برقرار بشه.
با تشکر.

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!