شعری از عباس صفاری
-
لازم نيست دنياديده باشد
همين که تو را خوب ببيند
دنيايي را ديده است.
از ميليونها سنگ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم ميغلتند
فقط سنگي که نگاه ما بر آن ميافتد
زيبا ميشود.
تلفن را بردار
شمارهاش را بگير
و ماموريت کشف خود را
در شلوغترين ايستگاه شهر/به او واگذار کن.
از هزاران زني که فردا پياده ميشوند از قطار
يکي زيبا
و مابقي مسافرند
يکي زيبا
و مابقي مسافرند
شعر لکنت دارد! سطر دوم بايد بشود: «يکی زيباست».