سه‌شنبه
داستان کوتاهی از ولفگانگ بورشرت معصومه ضیائی و لطفعلی سمینو
قابِ خالی پنجره‌ی دیوار تنهامانده، پر از غروبِ زودهنگامِ آفتاب، خمیازه‌ی سرخ‌آ‌بی می‌کشید. توده‌ای غبار از میان باقی‌مانده‌ی دودکش‌‌های کج‌شده می‌درخشید. ویرانه داشت چرت می‌زد.

برچسب‌ها: , ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!