جمعه
شعری از کريستينا لوگن/ برگردان رباب محب




« خداحافظ ، خوش باشي »
کريستينا لوگن
برگردان : رباب محب




1

ما برای رسيدن به ارتفاع دقيق سقوط
در طبقه بالا زندگي مي کرديم
همه آنها که پريدند مردند.
همه آنها که مرگ ِ خود را پريدند.


به دخترم مي گويم :
آماده جنگ باش و صبور.
خودت را آبديده کن.
هميشه کتاب را تا آخر بخوان.
فکر را تا نقطه بدون باز گشت دنبال کن.
پس کشيدن
مرگ او خواهد بود.
هرگز ار مادرت اطاعت نکن.



2



تمام شب دندانه های چرخ از خواب پدرم عبور مي کند.
خواب های مادرم اما با شکارچيان ديگری رفته است.
ناف دشت با دست خود برگهای شاخه کودکي را مي چيند.
يأس سلاح ماست.
اميد شکار ِ ما.
وقتي که روز از لای پرده های دود بالا مي کشد
فوران خشم از راه مي رسد.
دکتران متخصص بيماری زنان در ميدان ِ تير سان مي بينند.
اتاق دخترکان در زير زمين رنجير است.



3


به سکوتي محتاجم
و به تنهائي
و به پيراهني از زبان با افعال ِ خوب ماضي.
من به رازی محتاجم
و به پايه سنگي واقعيت.
حالا وظيفه من بيرون
کشيدنم است
از ميان جمله های خودم.


زيستن کنار آمدن با اندوه است.
اگر اين را نفهمي
هرگز شادمان نخواهي شد.


4


مي خواستم به دريا بزنم و همانجا در محاصره ی ِ
زندگي ام بمانم ، مطرود از خودم.
تو نمي داني که خودم را شکل فرانک سيناترا مي بينم
اما زن ديگری هم در من هست که
شيفته نقش بازی نيست.
چه کسي مي داند، که من هميشه – شايد
بايد اسباب بازی ِ ماهي های توی آکواريمي باشم
دردرمانگاهي.
زيرا که واگذاشتن تعابير ِ خاکي من به دريا
اشتباهي ست
به آنهمه زيبائي برانگيزاننده
مگر نه؟
دريا به گونه ديگری شهامت عمق دارد تامن.
اما مُرده ام از نگاهي با گذشت و باغي بي نظير از انديشه های ِ
وحشي روئيده محاصره خواهد شد.
و پنجره های ماشين ها مه خواهند گرفت،
مثل اشک های پشت عينک.
و همهمه ای خواهد شد
مثل سرود مذهبي ِ بالا گرفته.
اندوه آوازی برای همه آدمهاست.



5


نمي خواهم اين دنيا را ترک کنم.
نمي خواهم اين دنيا مرا ترک کند.
ما دموکراسي داريم.
من رأی مي دهم که زنده های اين دنيا
از طرد کردنم اجتباب کنند.
چنانچه پيشنهادم رد شود بدينوسيله تقاضا مي کنم
بلافاصله مذاکره با سفير اقليم مرگ
آغاز شود.
من مي خواهم در وطن خودم
کيفر شوم.


6


اندوه نيلوفری توی ِ درياچه دارد.
آنجا تقاضای ِ اقامت خواهم کرد
و سرزمين حفاظت شده را
ميان زندگي ام و من
خواهم ديد.

و سپس شما اسلحه را از من خواهيد گرفت
و دستانم را بر هم قفل خواهيد کرد
و چشمانم را خواهيد بست
و در ِ قفس را خواهيد گشود
و به پرنده ام اجازه پرواز،
به واقعيت خواهيد داد.



7


خيال مي کنم بهار مي آيد.
خيال مي کنم دارم حامله مي شوم.
خيال مي کنم دارم از همه حامله تر مي شوم !
خيال مي کنم انتظار آمدن بهترين قابله را مي کشم
که مي آيد تا بهترين سزارين ها را به من تزريق کند.
اين که مرا از بدنم
اينگونه به بالا مي کشد
که انگار مي خواهم برقصم.
آنيگونه که انگار به من اجازه خانه سازی داده مي شود
در شهر مردگان.


حتا اشکهايم
نمکشان را از دست داده اند.
اما من منتظرم
اما من منتظراتاق خواب آبي پررنگي
آنسوی واقعيت هستم.
خوابگاهي مخفي ست.
اتاق زنانه ی ِ تنهائي
با همه پنجره های باز
روبروی خفگي.



کريستينا لوگن شاعر و نويسنده سوئدی در چهاردهم نوامبر 1948 متولد شد. او عضو آکادمي سوئد است. اولين کتا ب لوگن مجموعه شعر «اگر من نه» در سال1972 به چاپ رسيد. سال 1983 با انتشار دومين مجموعه شعرش « آشنائي با مرد پير دانا آرزوست » به شهرت رسيد. سال 1989 با نشر دفتر شعر « لحظه سگي» به چاپ هفتمين کتاب شعر خود نائل آمد. علاوه برشعرلو گن با نوشتن نمايشنامه هائي چون « عمه گل» ،« دختران ايدال و جواهرات دزديده شده » نشان داده است که او نويسنده توانائي است. کريستينا لوگن از سال 1997 مسئوليت ادراه تأتر برونگاتن 4 واقع در استکهلم را بر عهده دارد. اشعار ترجمه شده بالا از آخرين دفتر شعر لوگن با نام « خداحافظ ، خوش باشي » برگرفته شده است.
کريستينا لوگن در کتاب « خداحافظ ، خوش باشي » از مرگ سخن مي گويد و از چگونه پذيرفتن مرگ. او آنقدر آهسته و نرم از مرگ حرف مي زند که انگارخود از کنار مرگ گذشته است. عبور ش از کنار معنا ها با احتياط و آرام صورت مي گيرد. او خيال بافي نمي کند. از تجارب خود مي گويد. از زندگي روزمره ای که مثل جاروی نظافتش دور گردنش پيچيده است ، مي گويد. به نظر او ديگر نمي توان مشکلات و مصائب زندگي را در دانشگاه ها و بيمارستا ن های رواني و روانکده ها حل کرد. عشق و جامعه نيز حلال مشکلات نيستند. شاهزاده و اسب بالداری هم در کار نيست. و از همين روی است که کريستينا لوگن ابزار شعرش را از ميان زندگي واقعي اش دست چين مي کند و بدين ترتيب آچار فرانسه و ميخ و موتور استارت زبان شعری او مي شوند. اين واژگان صادقند و دروغ نمي گويند. زبان احساسات زبان دروغ است. پس او از احساسات نمي گويد و تجارب روزمره اش را مرکز شعرش مي کند تا سرانجام به اين نتيجه مي رسد که عشق نيست که جاودانه است ، بلکه جاودانگي خصلت مرگ است و کتابش را با شعر « خداحافظ ، خوش باشي » خاتمه مي‌دهد.

زبان کريستينا لوگن نو و قابل تأمل است. او با استفاده از واژه های چند معنائي به شعرش دامنه و وسعت مي بخشد و با مهارت خاصي خواننده را از فضائي به فضای ديگر مي کشاند. گاه بُعد فرهنگي زبان او آنچنان گسترده مي شود که درک شعر برای خواننده ای که با فرهنگ و ادب سوئد آشنا نيست بسيار دشوار مي گردد. کريستينا لوگن با استفاده از نام اشخاص و مکان های خاص دامنه مفاهيم و معناهايش را مي گسترد. و اين راه ترجمه را برای مترجم پرپيچ و خم مي سازد. به عبارت ديگر بُعد فرهنگي اشعار لوگن آنقدر گسترده است که بدون پرداختن به اين ابعا د شايد که ترجمه به متني تهي و يا درهم و ُ برهم مبدل شود.





0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!