مرگ بوتان
شيركوبيكس
ترجمه ی : سعيد دارايی
مهم نيست يك به يك صنوبرها را شناخته باشی وُ
چشمه ها را-----------------------------------
مهم نيست يك به يك سنبله ها را بوسيده باشی
تا به مهر
بر سپيدی ی چشمانت نوشته نوشند-------
صنوبر ---در هر باغ دور هم كه باشد--- عزيز است
ردش را
ميشود ديد--- كه بغل به اسمان صا ف گشوده است
باور دارم كه همه ی درختان را--- از نزديك ديده ام
باور دارم كه پرندگان ِ گرد ِ صنوبرها را-- ميشناسم وُ
با آنان--- رفيقم
من
پروانه هاي ((ديار ِ بكر )) را نديده ام--- اما دوستشان دارم
چرا كه گل های(( ديار ِ بكر)) دوستشان دارند
من
هيچ كنيسه ای از ((فاميشلي)) نديده ام
با درختان كوه های ((هكار )) نرقصيده ام--------
پا به پای آهوانش ندويده ام ----------------------
و هيچ وقت هم زير ستارگان ((مهاباد)) ننشسته ام
اما ----تمامشان را دوست دارم
چرا كه :
(فاميشلي )) دوستشان دارد – (( فاميشلی )) قلب من است -
((هكار )) دوستشان دارد - ((هكار )) آواز من است -
چرا كه(( مهاباد )) دوستشان دارد - مهاباد آيينه ی من است –
من--- مهتاب ِ جوانمرگ (( بوتان )) را نديده ام
گوش به گندمزاران ِ صدايش نداده ام -----
شانه در ابرهای بلندش خيس نكرده ام -----
اما---- دوستش دارم
در غمهايش ميگريم وُ
بنفشه بر-- مزار-- شهيدانش ميفرستم
چرا كه ((گويژه )) دوستش دارد -آخر ((گويژه )) پدر من است -
چرا كه-- حقيقت --دوستش دارد
باغچه دوستش دارد -------
شهر من دوستش دارد -------
عدالت من دوستش دارد ------
چرا كه
حقيقت وُ باغچه وُ شهر وُ عدالت---- پنجره های شعر منند
من ---برای آن كتاب جوانمرگ ميگريم
برای آنان كه خيزابه های خون ِ شعر (( قباد )) را
از نزديك نديده اند ----------------------------
اما ---دوستش دارند وُ---- با تك تك كلماتش ميگريند
چرا كه ---شما--- همه ی شما
خود را با اين عشق كشيده ايد وُ تا به اينجا آمده ايد
چرا كه--- چشم شما چشم من است وُ
من--- اشكتان را باور دارم
چرا كه من شاعرم وُ
نميشود برای آنهمه ستاره ی جوانمرگ وُ
پروانه ی جوانمرگ وُ ---------------------------
(( بوتان)) --------------------------------------
گريه نكرد
نميشود شاعر در دل ِ اندوهناك ِ زيبايی ها نباشد
نميشود شاعر
در هر نشانه -------
اشك صنوبروُ ژاله نبيند وُ
آنجا------ نباشد
1 - ديار بكر و هكار و بوتنان ...از شهرهای كردنشين تركيه
2 – فاميشلی..در سوريه
مثل همیشه ترجمه هایت حسرت برانگیز است هر چند در ترجمه نمی شود با لطافت شعر در زبان اصلی روبرو شد اما به لطف قدرت ترجمه ات شعر ها تا حدودی اصالت خود را حفظ کرده اند
موفق باشی
برزو علی پور