دوشنبه



تجاوز در کاشمر
نمایش‌نامه کوتاه

سامی‌ صالحی‌ثابت

شیخ عینعلی: بسم الله الرحمن الرحیم، دیشب كه به جایی نرسیدیم چرا؟ چون بعضی‌ها رگ غیرتشون باد كرد و نتونستند جلو خودشون رو بگیرند. دوستان پیشنهاد دادند امشب این كلک رو سوار كنند كه دارید می‌بینید- دارند قلم و کاغذ پخش می‌کنند. از همه خواهر و برادرها استدعا می‌کنم این قلم و کاغذ رو تا آخر منبر امشب پیش خودشون نگه دارند- به اون بچه هم یه قلم و کاغذ بده! کوچیک و بزرگ نکنید آقا جان – هم‌ولایتی‌های عزیز هر جا حس کردند خیلی بهشون فشار می‌آد و می‌خواهند عکس‌العملی از خودشون نشون بدند یا حرفی بزنند احساسی بروز بدند؛ خوب قلم و کاغذ دستتون هست روی اون خودتونو خالی کنید؛ مثل اون سیزده نفری که شهوت‌شون رو تو وجود اون زن بیچاره خالی کردند- نشه حكایت دیشب آقا جان! خونه خدا رو با فحش و فضیحت و مشت و لگد به گند نكشید؛ خودتون و ما رو دچار عذاب نكنید- تجاوز در کاشمر- و ما ادراک ما " تجاوز در کاشمر"؟!- اگه نشه این‌جا تو محضر خدا این حرف‌ها رو گفت پس کجا باید گفت؟ می‌خواند بگند حاجی عینعلی شور برش داشته بذار بگند؛ بعضی‌ها كه از همین حالا هم شروع کردند. دروغ می‌گم بگو دروغ می‌گی- حاجی عینعلی چنارانی! این واقعه تو کاشمر اتفاق افتاده تو چته آقا جان؛ تو توی روستای چنارانی، چرا کاسه‌ی داغ‌تر از شله شدی؟! خدارو شکر حاج آقا یعقوبی هم غیرتش رو به رخ عالم و آدم، داخلی‌ها و خارجی‌ها ، کشیده و همه رو مفتضح کرده دیگه به قول ترک‌ها تورو سننه- نه دیگه! صبر کنید، صبر کنید آقا جان - بله – حاج آقای یعقوبی امام جماعت محترم و عالی مقام و عالِم کاشمر البته که فتیله رو روشن کردند و حالا وظیفه امثال منه که هیزم بیار معركه باشیم. این‌جا، درست همین‌جا، لازمه تو كه اسمت رو انسان گذاشتند هیزم بیار معرکه باشی؛ یه مثلی هست به قول معروف می‌گه که هر چیزی جای خودش- به دین! به پیغمبر! هرکی یک دونه چوب تر ، حتی خشک هم نه یک چوب تر، به این آتیش کاشمر بندازئه آخرتش رو خریده. مثل اون بسیجی بدبخت سید مصطفی كه اومد ثواب كنه اومد به دینش عمل كنه كبابش كردند- اما آخرتش رو خرید با این جسارتش مرحبا به غیرتش مرحبا- سیزده تا مرد رشید و سالم به یک زن تجاوز می‌کنند- من به هیچ‌کی کار ندارم آقا جان؛ نه فامیل اون زنم نه امام جماعت مسجد شهرش یا روستاش هستم نه وکیل وصیش اما- امای بزرگ این‌جاست: واقعه كاشمر شده سکوی پرتاب امام جماعت چناران! این همون حرفی‌یه كه همونایی‌که حرف‌های شب پیش ما تموم نشده فوری جستند رفتند تو اینترنت و روزنامه‌های رنگ وارنگی پخش کردند - من سال‌هاست پی همچین سوژه‌ای بودم- درسته دیگه هان؟ خارجی‌ش می‌شه سوژه؟! هان؟!- من آخوند آخوند‌زاده که هفت نسلم تو زمین شخم زده و شیر گاو و گوسفند دوشیده و رفته حوزه عمامه گرفته هشتاد سال من صبر کردم تا این روز برسه. می‌پرسی كدوم روز؛ الان واسه‌ت می‌گم- بذار زکات این عمامه رو بدیم آقاجان- امروز می‌خوام چکیده سیاست و دین و اخلاق رو که تو این شصت سال یاد گرفتم محضر شما پس بدم. خوب گوش‌هاتون رو باز کنید- اول از همه من خودم رو جای اون زن می‌ذارم- بله تو عالم واقعیت من مرد آفریده شدم؛ حداقل از نظر ظاهری؛ گواهش هم سه تا بنده‌زاده‌ست که یکیش همین پامنبر نشسته؛ آقا مسعود- آقا من یک زن! خواهرها گوش کنند ببینند ما آقایون بعضی وقت‌ها چقدر شبیه شماییم- استغفرالله- استغفرالله- تو دلت می‌گی مرحبا عینعلی مرحبا فمنیست شدی، مرحبا- آقا جان چی هی به خودت ایست ایست می‌چسبونی حركت كن نایست ؛ بگو مرگ بر فمنیست- ما رو چه به این اداها! ما خودمون دین داریم آیین داریم كتاب داریم پیغمبر داریم- كتاب و آیین من پیغمبر و خدای من می‌گه نباس ساكن بشینی برابر این واقعه. اون بنده خدا که نمی‌تونه بی‌آد دردش رو این‌جا جار بزنه؛ سه روز رو تخت بیمارستان بود همه کاشمر هم خبر داشتند اما هیچ‌کی حالش رو نداشت شاید هم





جرأتش رو نداشت بی‌آد جیک بزنه. كجای كاری تو - پس من زن می‌شم و جای اون بنده خدا حرف می‌زنم - من، زن! من از خدا می‌پرسم عدالتت کجاست؟ خدا جوابم می‌ده تو چهار شب پیش. می‌پرسم تو هم اون‌جا بودی؛ می‌گه مگه می‌شه نباشم! می‌گم تعجب من هم همین بود؛ می‌دیدمت و هیچ کار نمی‌کردی- این حرف‌های ماهاست؛ مردم خوب به مکالمه این زن با خدای خودش گوش کنید داره قضاوت ما رو می‌گه. از من آخوند گرفته تا شمای مزرعه‌دار و مهندس و محصل و دانشجو و خانه‌دار مگه غیر اینه که ما هم می‌گیم خدا اون شب بین اون سیزده مرد سالم و رشید بوده حاضر و ناظر ماجرا- من، زن! خدایا حکمتت رو شکر؛ حتما می‌خواستی چیزی به من یاد بدی یا از طریق من به دیگرون- اینم از اون حرف‌هاست كه ماها بعد همچین واقعه‌هایی نجویده و نسنجیده به زبون می‌آریم؛ دروغ می‌گم؟ بگو دروغ می‌گی- من زن! التماس کردم ، ضجه زدم. خودت که شاهد بودی اون‌جا؛ نه؟! دست کم غیرتم نباید می‌گذاشت ساکت باشم نه؟! حالا خودم هیچ؛ نبایست از حق مادر دو تا بچه دفاع می‌کردم؟! نبایست از شرافت یک آدم دفاع می‌کردم؛ غیر از جیغ و داد چی داشتم تو اون موقعیت هان؟ من كه سه ساله شوهرم ولم كرده رفته پی آرزوهای دودی‌ش؛ تو بگو؟ چی باس می‌كردم تو اون گندم‌زار- من فقط این‌ها رو برای تو می‌گم خدا؛ خودت بهتر می‌دونی که جیک نمی‌زنم پیش آفریده‌هات و خودم رو کوچیک نمی‌کنم؛ می‌شم زکریا سه روز بست می‌شینم و روزه می‌گیرم واسه این حکمتت – من، زن! حق ندارم سرت داد بزنم خدا؟ مگه ازت چیز زیادی خواستم؟ چون تو صاحب منی باس بذارم هرکار می‌خوای با من بکنی مگه دستمالم که تو دست این و اونم پرت کنی؟ - به تو نق نزنم به کی بزنم هان؟ تو بگو- من، زن! از تو شرمم نمی‌آد چون خدائی؛ می‌گم باهام چه كردند؛ به زور لختم كردند. سیزده تا مرد سالم و رشید بعد این‌كه منو دزدیدند میون گندم‌زار لختم كردند. تو بودی چی‌كار می‌كردی؟ به زور قمه و هفت‌تیر ازم خواستند با دست‌های خودم تن قشنگ و لطیف خودم رو بهشون نشون بدم- خواهرهای حاضر تو مجلس من از شما عذر می‌خوام ولی شما شیرزن باشید و از شنیدن حرف‌های من خجالت نكشید لب نگزید؛ این‌كه یك زن داره از جاذبه‌های خلقتش حرف می‌زنه عار نیست وقاحت نیست بلكه برعكس اونه كه قدر قیمتش رو می‌دونه- من ، زن! من زندگی رو دوست دارم، جونم رو دوست دارم. جونم ارزون نیست خیلی قیمت داره اون‌قدری قیمت داره كه با دست‌های خودم تنم رو لخت كنم جلوی سیزده مرد رشید و سالم و بهشون بگم بفرمایید این تنم ؛ حلالتون- فقط بذارید جونم باشه آزاد- قربون ایمانت برم دختر. من آخوند هشتاد ساله کی به این شجاعت می‌رسم. کی به این قدرت می‌رسم؟ به همین عمامه قسم، هیچ‌وقت- من زن! مثل ابر بهار گریه كردم اندازه همه عمرم گریه كردم وقتی اون سیزده مرد سالم و رشید رو تنم سوار بودند؛ گریه می‌كردم خدا گریه می‌كردم گریه می‌كردم- این حرف‌های ناگفتنی زنی بود که سیزده مرد سالم و رشید لباس از تنش درآوردند و جلوی چشم همدیگه به این بنده خدا تجاوز کردند- چیه آقا جان؟ مجال چی می‌خوای از من؟!- بذارم گریه كنی هوار بكشی نظر بدی! بلا، صاعقه است! یك‌دفعه نازل می‌شه فرصت فكر كردن به کسی نمی‌ده- این‌جاست که حاج عینعلی نعره می‌كشه: واقعه کاشمر مهم‌ترین مسئله روز دنیاست- آقایان مسئولین – روزنامه‌چی‌ها، خبرنگارها این حرف من پیر سال رو تیتر فرداتون كنید- با خط درشت بنویسید امام جماعت روستای چناران گفته: آقایان مسئولین مملکت این واقعه کاشمر بزرگ‌ترین واقعه امروز جامعه ماست نه هسته‌ای نه بحرین نه هدفمندی- كجای كاری تو- می‌پرسی چرا؟! می‌پرسی چطور؟! گوش كن به حرف‌های یكی از این سیزده نفر- من یه جوون بیست و چند ساله- من تا حالا زن لخت جلو روم ندیدم. خدا رو شکر واسه این معجزه‌ت که امروز این زن رو لخت و عور جلوم گذاشتی سرتاپاش رو دیدم بزنم. جل‌الخالق؛ چی آفریدی! از اون چه تو خیال داشتم خیلی بهتره؛ اصلا یه چیز دیگه‌ست- ما مردها چه خودمون فاعل باشیم چه تماشاچی یه تجاوز باشیم چه شنونده‌ش در هر صورت لذت می‌‌بریم- حال می‌كنیم- بله دیگه- یه چیزی اون ته ته ما مردها لذت می‌بره از هرچی که با غریزه شهوت جنسی ربط داشته باشه؛ استثناء هم نداره از من آخوند هشتاد ساله گرفته تا اون بچه كه شاشش هنوز كف نكرده. این غریزه لامصب اون ته وجودمون وول می‌خوره و می‌گه: كاش دزدكی و طوری كه كسی نمی‌فهمید شاهد ماجرا بودم تا بعد تو دادگاه از حق اون زن دفاع می‌كردم. یا نه كاش یه‌هویی سر می‌رسیدم اون‌جا و اون زن رو نجات می‌دادم- به این استدلالاتی که گفتم یه کم غور کنید؛ چرا یكی می‌گه دزدکی و مخفیانه چرا یكی می‌گه یک‌هویی؛ من می‌گم آقا جان: فقط و فقط برای چشم‌چرونی! چشم‌چرانی و هوس‌بازی- بگذریم- این واقعه‌ای که این جوون بیست و چند ساله داره تعریف می‌کنه هم سوز دیگه‌ای داره آقا جان- من یه جوون بیست و چندساله- بله جوون می‌گه؛ من جوون دست به بدن زن نزده بودم تا امروز! چقدر لطیفه؛ چقدر نرمه- سیراب می‌کنم خودم رو از این نعمت؛ حیف که مملکت ما طوری‌یه که جلومون رو گرفته و گرنه چرا من باس بیست و چند سال صبر کنم واسه همچین لحظه‌ای! چرا نباس جایی باشه تا من کم اعتقاد اصلاً تو بگو من بی‌اعتقاد بی‌دین بی‌خدا، بتونم اون‌جا خودم رو خالی کنم- آره خدا جان! با تو یکی که رودوایس ندارم من به هیچی اعتقاد ندارم یعنی هنوز پیدا نکردم این اعتقاد رو. خوب من چرا به آتیش بقیه بسوزم؟ خدا جان! من که به دین تو نیستم پس این کاری که می‌کنم گناه نیست؛ هست؟! اصلاً چرا سختش می‌كنی؛ یه نگاه بنداز! این زنه خودش این كاره‌ست؛ دلش می‌خواد؛ قیافه‌ش داد می‌زنه- ای خدا نوبتم رسید باس بروم رو کار؛ همین‌جا باش تا من بیام. جایی نری- لا الله الا الله- حیوان! زندیق! این مصیبته نه مولودی! نگفتم حتی حالا كه ذكر مصیبت می‌خونم قند تو دل‌هاتون آب می‌شه- انگار دارم ریز به ریز عمل مقاربت رو براشون تصویر می‌كنم، ببین چطور خر كیف شدند مرده‌شور برده‌ها – لا الله الا الله- من جوون بیست و چند ساله! محشر بود؛ عسل! کلمه کم می‌آرم برای این نعمتی که امروز نصیبم کردی خدا! کاری که باس زودتر از این‌ها انجامش می‌دادم. هیهات که تا امروز عقب افتاده بودم- خدا هیچی نمی‌گه. خدا باهاش حرف نمی‌زنه جوونه تعجب می‌کنه مگه من چی‌کار کردم. چه خلافی مرتکب شدم؛ دلم خواست به خواسته‌ش رسوندم. حالا گیرم به زور- عقل من آخوند مثل خدا، بلاتشبیه هنگ کرده، من نمی‌دونم چی باس جواب این جوون الاغ نفهم رو بدم. منطقش درسته! من پیرمرد هشتاد سال سن می‌گم منطقش درسته. تنش روحش به این كار نیاز داره براش هم مهم نیست هفتمین نفر باشه که باید بپره روی این زن یا اولین نفر. عقل و احساسش می‌گه کار درست و اصولی‌یه- گوشت واسه خوردنه زن واسه...! این استدلال همچین آدم‌های‌یه- ببند نیشت رو. ای تف به ذاتت! تو جزو همون‌هایی كه با خودت می‌شید سیزده تا - یابو! واسه تو دارم این صغری کبری‌ها رو می‌چینم که فردا بلند نشی مثل گاو حشری تو خیابون بپری رو زن و دختر مردم- رشته برید- کجا بودم؟! آهان! حالا شما و من می‌گیم باس دلیل منطقی بیآریم. باس خودمونو جای اون جوون بذاریم و از نگاه اون بتونیم خودمونو راضی کنیم کار اشتباهیه. من همه همین رو می‌‌گم. من نتونستم؛ شما رو نمی‌دونم- من شوهر زن- برادرها خواهش می‌کنم پی توجیه نباشید- به حرف‌های شوهر این خانم گوش بدید؛ به درد دل‌هاش- بله من هم اخبار رو شنیده و خوندم. این خانم به علت ابتلا شوهرشون به اعتیاد سه ساله که ازش طلاق گرفتند اما بالاخره مردی تو زندگی این خانم هست که آقا جان! شماها که بهتر از من ته و توی اخبار رو درآوردید- بله! دوست پسر، نامزد، هرچی داشته! مال خوب که بی‌صاحاب نمی‌مونه آقاجان- اگه خوب نبود که سیزده تا- لا الله الا الله- اصلاً از کجا معلوم خبر به گوش اون شوهر معتاد بی‌غیرت نرسیده باشه و حالا غیرت سال‌ها خوابیده‌ش رو بیدار نکرده باشه؟ - اصلاً من می‌خوام از زبان یه مرد که وابستگی عاطفی به این زن داره حرف بزنم. انشالله كه مشكلی نیست؟- خیله خب- من ، مرد عاشق این زن- زنده می‌مونه؟ چطوری؟ یعنی خدایا با چه وضعی زنده می‌مونه؟ هان؟ منظورم رو خوب می‌فهمی؛ از نظر جسمی‌ چقدر آسیب دیده- روحش رو که خودم می‌دونم داغونه افتضاحه، کار من نیست براش کاری کنم- چی؟- از این شهر ببرمش؟ خوب آره ولی پولش؟ زمین رو بفروشم- ای خدا بچه‌ها چی؟ بچه‌ها بزرگ شدند؛ پسره فحش‌های کمر به پائین رو فوت آبه اطلاعاتش درباره زن‌ها از من هم بیشتره، دختره هم که استاد پسره‌ست تو این کارها. چه‌جوری به مادرشون نگاه می‌کنند درباره اون چی فکر می‌کنند؟ ای وای من! من این وسط چی‌کار کنم؟ عشقمه- یعنی بود؛ چرا دروغ بگم. دیگه نه من به دردش می‌خورم نه اون به درد من می‌خوره؛ روراست- آخه دلم نمی‌آد ولش كنم؛ از طرفی عقل می‌گه باید ولش كنم به حال خودش. این زن دیگه اون آدم سابق ، مادر سابق نمی‌‌شه؛ دیگه زن نمی‌شه برام- برم شکایت کنم؛ پیش کی؟ کجا؟ تو که غریبه نیستی خدا می‌گند بیا و ثابت کن- این حرف یعنی چی؟ زنم باس ثابت کنه مورد تجاوز قرار گرفته؛ آخه چندنفری می‌ریزند سرت و دار و ندارت رو با تهدید و كتك غارت می‌كنند؛ اون‌وقت جلو چشمت زن خوشگلت رو می‌دزدند؛ خب این لاكردارها چه نیتی می‌تونند داشته باشند؟!- جز تجاوز؟ هان؟ خدا تو بگو! مگه این‌ها از چیزی می‌ترسند خدا؟! مگه این سیزده نفر کی هستند؟ قدیس‌ند یا واسه خودشون خری‌اند تو این مملکت که کسی نباس تو بیخشون کنه؟ پس چی؟ من هیچ نمی‌فهمم! می‌گند آبروی مملکت در میونه؛ مملکت به من چه! من زندگیم به فنا رفته. من همه چی‌م برای این مملكت رفته جوونی م، آرزوهام، خون، پول حالا هم زنم. اما اون، مملكت برای من چی‌كار كرده- من چی‌کار به مملکت دارم که اون داره از زن من مایه می‌ذاره واسه آبروش؟ من اصلاً نمی‌دونم کی نخست‌وزیره کی شهردار؟ اصلاً به من چه! من زمینم رو دارم و گاو و گوسفندم! به مملکت چه نیازی دارم- این چه بلائی بود آوردی سر من؟ - راحتش کنم؟- من؟- آخه چرا من؟ آخه چرا اون؟- کاش به جای اون به من تجاوز کرده بودند؛ هر سیزده تاشون- ای خدا شعورت رو مرد! روح بزرگت رو مرد! من آخوند اگه اندازه یه عمر دیگه زندگی کنم نمی‌تونم درک و شعور این دهاتی سیكل اول رو کسب کنم. آتیش نمی‌زنه حرف‌های این مرد؟ جزغاله می‌كنه مغز استخون رو- اما من شیخ! بله! حالا این منم خودم، خودم که می‌خوام با شما راجع به این مسئله ملی درد و دل کنم- آقا جون جهاد کنید- این رو انتظارید از من بشنوید؟ من مجتهد نیستم، یه شیخ ساده‌م. اگر هم بودم همچین غلطی نمی‌کردم- نخیر هیچ‌وقت نخواهید شنید. علیه کی؟ چرا؟ این‌ها جواب من به این حرف شماست- این جنایتکارها اعدام می‌شند- از کجا معلوم؟! بله متاسفانه این احتمال هم هست که آزاد بشند- در اصل قضیه فرقی نمی‌کنه چون یک ماه دو ماه دیگه آتیش همه ما سرد می‌شه از منی که این بالا دهنم کف کرده تا شماها که اون پائین تو جاتون وول می‌خورید و زیرجلکی به ریش من پیرمرد می‌خندید؛ این رو هم همه خوب می‌دونیم- او زن و مرد بیچاره هم یک‌جوری با این امتحان کنار می‌آند؛ این رو هم همه خوب می‌دونیم. بچه‌هاشون هم همین‌طور- اما همه از یک چیز غافل می‌مونیم اونم اینه: خدا- هیچ‌کی از خودش نمی‌پرسه خدا اون بالا داره به چی فکر می‌کنه؛ داره چی کار می‌کنه داره چی می‌کشه- شاید هم ربطی به ما مورچه‌های روی زمین نداشته باشه که خدای به اون بزرگی به واقعه کاشمر چه نظری داره. اما حتم دارم روزی مثل یه سیلی بزرگ و یك‌هویی اون رو به رومون می‌آره و تفش می‌كنه تو صورت‌مون . من از اون روز می‌ترسم- من عینعلی چنارانی می‌ترسم از این که همین الان که به حکم طبیعت پلک‌هام رو هم افتاد و یک ثانیه بعد که می‌خوام بازشون کنم آره یک ثانیه دیگه همین‌جا بالای منبر ببینم لخت مادرزاد- زنم؟! دخترم؟! نه بدتر از این‌ها- خودم- بله خودم لخت مادرزادم و شماها همگی می‌خواید به من – یا نه وحشتناك‌تر از این؛ من و چند و نفر از این جماعت آقایون جلوی چشم بقیه به این خانم‌های عفیفه مجلس- لا الله الا الله- استغفرالله- ترس من از تجاوز به خودم نیست- مثل همون مرد که آرزو می‌کرد اون جای زنش بود برای من هم همین حکم رو داره- ترسم بیشتر از تجاوزكار شدن خودم و شماهاست- ترس من ترس از تکرار بی‌فایده تاریخه- تاریخی که ما عادت کردیم به مدام فراموش کردنش... والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته- بله- بله حواسم هست آقا جان- هر كس تمایل داره كاغذش رو بچسبونه رو تابلو اعلانات تا بقیه هم از نظراتش استفاده كنند – هر كس هم از من سوال داره یا اصرار داره فقط من كاغذش رو ببینم مرحمت كنه بده آقا مسعود ... والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته!



0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!