لبیک
شعری از زیبا کرباسی
پاییز 2009
با صدای شاعر
در تولیتاریسم مکعبی اتاق
میز حراف است
حواس گیر ساعت
پنجره محکوم پرده هاست
کاغذ در حیم ومیم وجیم هشل هف می خواند
دیوارهای دیوانه ام بلند تر از تیمارستان رومی دویده اند
و همه ی اعضایم قائم قائمه اند در گزارش گا
لبیک کلاه لبه دار
ساعت چینی
عینک پنسی
دگمه های سردست
لبیک گنجه و صندوقچه
عصای چوبی و اشکاب
تنقلات سینی ی مسی ی پدر بزرگ
لبیک دامن چیده از سفره های چیده ی بی نان
این هم انگشتر عقیق و کتاب بالینیی ی پای شیشه ی ماشین
با جلد نقره ی گریه و سوگند
این هم سر و سینه ی سرخ
گلوی خشک
گردن باریک من
رسیده با بانگ پای مغرب
لبیک چشم وگوش کند و دیر
درست کارتر بودی اگر مرا
کنار همین خیابان
پای چراغ باستانی
پیاده می کردی
این نان ...و آب...چقدر به هم می ایند
لبیک کلاه لبه ی دار