چهارشنبه
سه شعر/جلیل جعفری

تنهايي يك نامه عاشقانه
جليل جعفری
-
بر سرم درخت كه برويد
ميان كشت‌زار باد
سينه به سينه گندم
می‌ايستم
بعد معلق می‌شوم
ميان استراحت و ابديت اول
آن وقت سيب سرخ زخمی
بی‌گمان
حسرت قرمزی پارانويايی تك پوش تو را
خواهد خورد.
كنار بی‌حوصله‌گی‌های هم
روی پل ازدحام
می‌رويم تا خلوت خالی فكر.
-
-
-
پيانو
جليل جعفری
-
راز مرا فاش كن
در دورترين ساحل بكر
تا من در اينجا و آنجا
و يك كوچه مانده به آخر دنيا
وعده‌ات كنم به دلی گدا؛
دلی كه بر بستري از پوشال سرخس
تب كرده است از وسوسه مخفی‌‌ترين رابطه!
-
-
آفروديت آدم
جليل جعفری
-
می‌گريم به بلندای صدای مشتی خون
تا درد خسته‌ی بختك بی‌صبح
دق ‌كند بر سينه‌ام.
تو ای تنهایی ديرينه‌ی من، هان ای حوای ابوالهول!
تو می‌دانی فقط
افق نوپای تبعيدگاه‌‌ام
سرشار است از غياب خدا
و من با روحی تشنه‌ی همخوابگی
به معاشقه‌ی با نبود می‌انديشم.
بگو اينك
ـ پهلوی شكافته ابليس! ـ
آيين كوچ پرتماشای ما كی خواهد بود
به جرم تقديس آوارگی!؟
دريغا ما؛ تقديرخوردگان!
-
-
-
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!