مرگ سفید، زندگی سیاه
علی طبیب زاده
-
-
سر این کوچه ،
..................هر بامداد
سپید چهره ای با جامه ای سیاه
گذرم را می نگرد،
.......................بی لبخند و سلامی
-
-
-
شاید اگر می دانست با یک سلام زنده می شوم
فرصت نمی داد، زندگی
با چهره سیاه و جامه ی سپید
راه را هر روز بر من ببندد
وهزار بار هلاک ام کند،
............................ته همین کوچه
-
20 اکتبر 2006 م-
نه چتر و نه باران
علی طبیب زاده
-
-
در فاصله ی بین برف و سیاهی
ایستاده زیر باران، چتر بسته ای در دست
لابلای ازدحام سنگین پیاده رو
و نگاهی مات به لبخند بیهوده ی ماهی ها
-----------------------------------------از پشت شیشه
-
گذر مرده گان
-----------با خنده هایی از فرط مرگ
و ایستادن روی خط های خاکستری،
برای ماندن کافی نیست،
------------------------که می روم!
-
-
-
نه چتر و نه باران
هیچیک نمی دانند که تنها به خانه آمدم
-
عروسک روی نیمکت
و آفتابگردان های تشنه هم نمی دانند ،
-------------------------------------اضطراب به اتاق خزیده
-
-
-
از تازه شدن جگر آفتابگردان ها تا پشت بام،
--------------------------------------------راهی نیست
تنها به اندازه ی خواندن نامه ات!
-
به ته نامه که می رسم ، پشت بام هستم
----------------------------------------که امن است
-
آمد و شدی نیست
بوی باروت در سکوت غلتیده
و آتش، سینه کش دیوار آرام گرفته
-
فاصله ی پشت بام تا سنگفرش عبوس کوچه
اعتبار زنده بودن،
یک بازدم بی مخاطره است
---------------------------که طی می کنم
-
لانگ بیچ 20 اکتبر 2006-
-
نرسیده به آفتاب
علی طبیب زاده
-
-
جایی، آنطرف
در شهر دیوارهای قد و نیم قد
دست ها همیشه بالاست
چشم ها در حال تعارف
و تمام دهان های هاج و واج،
---------------------------فسیل مضحک یک فریاد
-
-
و درست همان طرف
فاخته ها
--------سهم خویش را در خواب می پرند
تا راهزنی در سینه کش آرامش
مغز سرد تپانچه را ببوسد
-
-
نوبت به دیگران که می رسد
پشت اسب ها خیس ، از هیبت راه
و سال ها سم کوب حرکت می شوند
تا " لوسیفر" ها به دنیا بیایند
و ترازو کمتر بجنبد
31 ژانویه 2007-
-
-