دو شعر از کتاب خوشه آفتاب، برای دریافت کتاب به اینجا مراجعه کنید چمدان
مهرداد عارفانی
-
رنگین کمان از پنجره ی اتاق پلیس تماشا داشت اما
باران هفته ی پیش ژوئن را با عکس ها و پرچم ها-- اسکلت ها و دندان ها
و فرشتگان اخمو
تا ایستگاه بزرگ قطار بدرقه کرد
پاریس همچون فاحشه ای در خود فراری بود
تهران در چمدانی پر از شهید و شیشه های شکسته مه زده --بی رنگ-- در دستم
بر سکوی شماره 3 وارد می شوم
بدون پاسپورت بدون شناسنامه بر صندلی شماره 32 می نشینم
توپخانه در چمدان شلوغ است مثل همیشه
میدان آزادی پاهای بلندش را جمع کرده است
و دست بر پستان های سرد و سفت میدان انقلاب می کشد
در چمدان شب است
در چمدان برف می بارد
تابستان روی ریل
و آفتب از شیشه قطار چشم های مرا می آزارد
-
---------------------------------------------
-
-
اعدام
مهرداد عارفانی
-
چه فرق می کند
هوای مه آلود صبح
یا بارانی نم نم بر گل شب بو
چه فرق می کند
آفتابی باشد هوا !
یا مه آلود با رگباری پراکنده
حالا رسیده ام به درخت
.......................حالا درخت
.................................درخت نه
........................................تیرک چوبی
........................................نه
........................................دیوار سنگی
........................................نه
.........................................شاید درخت
.............................................شاید پشت سر دریا
تا بیایند فرصتی باقیست :
کار روزانه
عاشق شدن
گشودن در
عطر نان
دیدن برف از پنجره
-
دیوار می شود طعم خوب سیب
سد می شود جا نماز مادر بزرگ
راه می بندد بوی خوب انار
بر این صدای عجول سربی که پیش می آید
سرشار و لبریز از اعتماد
در هوای سرمه ای سحر.
-
-