شنبه
Jamal Jumá

معرفی جمال جمعه، شاعر عراقی و ترجمه چند شعر از او
تالیف و ترجمه: مهدی عقیلی

جمال جمعه شاعر عراقی متولد بغداد (۱۹۵۶ ) تحصیلات عالی خود را در رشته ادبیات عرب تکمیل کرد در سال – 1979 – عراق را ترک کرد و در دانمارک مقیم شد در کتابخانه سلطنتی دانمارک به تحقیق و بررسی نسخ خطی عربی پرداخت و در این خلال به نشر و تصحیح کتابی چند از آثار عربی همت گماشت – جمع اوری دیوان الزنادقه – کفریات عرب – ( اشعار کفر آمیز عربی ) نیز از آثار موفق او به شمار می رود
جمال جمعه از شعرای دهه هشتاد قلمداد می شود و آثار او به سوئدی دانمارکی انگلیسی فرانسه فارسی و ترکی ترجمه شده است
آثاری که جمال جمعه مورد تصحیح و تحقیق قرار داد خشم بسیاری از محافل سیاسی دنیای عرب را بر انگیخت که باعث توقیف و سوزاندن کتب وی شد
این کتابها که پیرامون مسائل ج.نسی و گزارش چگونگی داد و ستدهای ج.نسی در جهان شرق و تمدن اسلامی بوداز آثاری است که مابین سالهای 1992 و 1993 به تصحیح و انتشار آنها پرداخت
- نزهه الالباب فیما لا یوجد فی کتاب نوشته شیخ احمد التیفاشی تحقیق جمال جمعه – 1992- ریاض الریس للکتب و النشر
- - الروض العاطر فی نزهه الخاطر نوشته الشیخ نفزاوی تحقیق جمال جمعه – 1993 – ریاض الریس للکتب و النشر
- النصوص المحرمه – ابونواس – بتحقیق جمال جمعه – 1998 – ریاض الریس للکتب و النشر
- کتاب الحمقی و المغفلین – عبدالرحمن الجوزی – بتحقیق جمال جمعه – دارالملتقی للطباعه و النشر
- اما آنچه جمال را در قالب شاعری ضد شعر ظاهر می کند مجموعه های شعری اوست که پس از سالهای 1985 سرود
- الناسوت 1983 – الهوامش و التتمات 1984 – الرسم بالمدن 1979 – الفصوص الاسکندینافیه 1987 – کتاب الکتاب 1989 – الرسایل الی اخی 1991 – یومیات السایر فی نومه 1996 حياة صامتة۱۹۹۹
ابتدا و اوج جمال جمعه را می توان با مجموعه شعر کتاب الکتاب دانست
کتاب الکتاب از جمال جمعه شاعری جهانی ساخت این مجموعه شامل شعرهایی بسیار کوتاه و مسلسل است که مضامین مختلفی را از کتاب ارائه می دهد
شاعر دست به آفرینش مجدد زده و اشیائ را از نو آفریده و نامگذاریی کرده . در این مجموعه همه چیز به کتاب تشبیه شده : من و تو کتابیم در و دیوار کتاب است شاعر کتابی است که خود را می نویسد قبر کتاب بسته ای است که یکبار برای همیشه باز می شود رویا کتابی است که در تاریکی خوانده می شود باد کتاب صحرا را ورق می گرداند و خورشید خواننده آن است زخمها خطوط کتاب دردند در هر قلم کتابی زندانی است زندانیان کتابهای ممنوعه اند گورستان گنجینه نسخ خطی است در انتظار نشر – دیوارها کتاب بی کتابانند و بالاخره همه چیز در کتاب الکتاب کتاب است
اشعاری از این مجموعه که 209 شعر بسیار کوتاه و مسلسل وار است با ترجمه عباس نادری تحت عنوان من و تو کتابیم – توسط انتشارات نزدیک به فارسی منتشر شده است
رسائل الی اخی – نامه هایی به برادرم – نامه های شاعرانه ای است که شاعر هنگام جنگ دوم خلیج موسوم به عاصفه الصحراء به سال 1990 به برادرش که در مخیمات مملکت سعودیه اسیر بود نوشت این شعرها از نگاه عاطفی صلح طلبی و توصیف پیامدهای جنگ در رده بهترین آثار مربوطه به شمار می رود و اخیرا مایکل نیمان - - آهنگی بر اساس این مجموعه ساخته و پرداخته که در مارس 2007 به اجرا در آمد
- یومیات السائرفی نومه – ( روزانه های یک خوابگرد ) نیز از کارهای خوب جمال است و همانگونه که از نامش پیداست شرح گونه ای از سفر روحانی یک خوابگرد به دنیای تاریک پیرامون است
جمال جمعه در این مجموعه ها پا به فضاهای کشف نشده گذاشته ذهن هنجار ستیز شاعر ساختار شکنی را از مرحله زبانی به مرحله ذهنی و اندیشه ای کشانده و با این همه تسلط عجیب او بر کلمات ذهن خوانند را تسخیر کرده و به آسانی با مخاطب ارتباط بر قرار می کند
جمال به قول خود و روایت شعرش شاعری مخرب و ضد شعر است
شعر او مانند ترکشهایی از یک بمب جدا شده دلنشین و خطرناکند
جمال معتقد است که شاعر تروریست است و نوشتن دفاع از خود است به شکل هجوم بردن
– ترور کشتن و ساختن به وسیله کلمات – شعر ترور تاریکی ها و آری گفتن هاست – ضد جریان حرکت کردن –
تعامل با لغات به شکل قدیم تعامل با استیلاء و سیطره است تعامل به شکل عبودیت و ما چیزی جز مخرب برای این شکلها نیستیم شورشگران بر سلطه
– سیطره کلمات بر ما مثل سیطره دولتها بر ماست و وظیفه ماست که قانون را ببازی بگیریم همه ما مادامی که بطرز جدید می نویسیم مخرب هستیم نزد شاعر تروریست قتل قتل جسد قدیم هدف و وسیله است مادامی که جسد قدیم زنده است ما از خون و گوشت آن زندگی میکنیم و سپس انتقال به جسدی دیگر و خون جدید دیگر.
کلمات دشمن شاعرند که با او تعامل دوستانه دارند شناخت و غلبه بر دشمن هنر شاعر ارهابی است
با این قیاس می توان گفت که جمال شاعری است که بر سیطره لغت پیروز شده و به قول نقاد عراقی عبدالکریم کاظم : قدرت شاعر در به کارگیری معانی در حد شمشیر دودم است( موقع عراق الکلمه ۴ آبریل 2007 )
هر ذره در هستی کتابی است هوا کتابخانه غبار است
بستر کتاب لذت است - برای خواننده گسترده میشود
در هر قلم کتابی زندانی است
دیوارها کتاب بی کتابانند
گورستان گنجینه نسخ خطی است در انتظار نشر
فراموشی کتابی است که خطوطش محو شده
رعد مقدمه کتاب باران است
مادرم کتابی است خالکوبی شده با دوده و خون
پدر بزرگم با بیل باغبانی ماهرترین نویسنده شهرهاست
خورشید صفحه شب را گرداند تا روز را بیاغازد
هر کشته کتابی است پاره پاره
مرا معذور بدار از رفاقتت ترا قبلا در شخص دیگری خوانده ام
لبهایت کتابی است که به یک بوسه ختم می شود
می خوانمت اگر چه خویش را بزدایم
جسدم و شمشیرت گفتمان خونین آزادی
چرا هر وقت شمع تاریکی را میخواند می گرید
ای کتاب آتشی که نسوزاندت ترا نورانی میکند
احیانا من کتابی ام سفید ، موضوعم از من محو شده و عنوانم فراموش گشته
آیا مرگ کتاب دیگری است یا صفحه دیگری از کتاب
قبر کتاب بسته ای است که فرا روی خواننده یکبار برای همیشه باز می شود
اینجا درختانی نیست و ما خاطرات را از شاخه های گذشته می چینیم
سرکشانند که تاریخ را می نویسند یا تاریخ است که آنها را محو می کند
باد کتاب صحرا را آرام آرام ورق می گرداند تا خورشید بخواندش
زمستان پنبه زن ابرهاست


اما شعرهای او با نام روزانه های یک خوابگرد که از بهترین اشعار او قلمداد می شود.این مجموعه شعر شرح سفر روحانی یک خوابگرد است به دنیای تاریک پیرامون
کتاب با الهام از جمله معروف امام علی آغاز می شود.
الناس نیام فاذا ماتو انتبهو
مردمان خوابند و چون بمیرند بیدار گردند
وسپس شاعر خواننده را به دنیای تاریکی ها میفرستد سفرنامه ای خیالی به دنیای
تاریکی
ازنگاهی دیگرجمال را میتوان شاعر تاریکی ها نامید
پاره ای از نقادان عرب او را با مانی پیامبر ایرانی مقایسه کرده اند به عقیده او سیاهی
سید رنگهاست
شاعر در این مجموعه به طرزی بسیار شاعرانه و فجیع خواننده را به دنیای تاریکی ها
سیر می دهد
الی این ایها السائرفی نومک لیس سوی الهاویه خلف الباب حیث ستسقط
ولن تصل ابدأ
به کجا ای خوابگرد چیزی جز دوزخ فرا سوی باب نیست همانا سقوط می کنی وهرگز نخواهی رسید
در تاریکی فکرهایی اند با چنگالها و دندانهایی ترسناک که طعمه ای جز تو ندارند
بخواب ای جسد
و بگذار شان همدیگر را بخورند اینک تو گرسنه نیستی
شعر جمال در این مجموعه چیزی شبیه ورد جادوگران ذهن خواننده را
مسحور میکند واو را به دنیای تاریکی می فرستد
جمال شعر را شستشوی مغزی خواننده می داند
او معتقد است که تاریکی محک بزرگی برای چشمهای شاعراست محکی
سنجیده برای آنچه در تاریکی دیده می شود. شعرای عادی فقط شعرای روز هستند
آنچه را مینگرند که همگان میبینند آنچه را می بیند که به آن نزدیک می شوند
ولی آنها درباره تاریکی های درونی کورند اما اگر شاعر از نور کاذب همگانی
چشم فرو بندد درون را با با وضوح کامل میبند پلکها عینک شاعر است
شاعر نخستین اول بیننده تاریکی هاست بیننده روزهای
بزرگ زیر بالهای شب
خفته وارد کتاب خواب شد و بر اوست که کتاب را بخواند
کور خوابگرد است حتی در خلال روز
شب با ردای متطرز به ستارگانش شهر را پوشاند
هلال شمشیرش را آهیخت
و ندا در داد اینک منم یگانه سرور مطلق و هیچ
نوری جز من نیست
در بر شب ماه زاده میشود
و در بر شب ماه می میرد
شباهنگام ماه سایه منعکس در آبش را می نگرد که حمام میکند و تر نمی شود
خواب آسمان دیدم و هنگامی که برخواستم بسترم پر از پرندگان بود
روز و شب دو عاشقند که همدیگر را دیدار نمیکنند مگر یکی به دیگر میگوید خداحافظ
شب باغ ستارگان است و به زودی روز می آید تا گلهایش را درو کند بی آنکه پلکی
برهم نهد
بگذار ترا وداع کنم ای شب که زندگانیم هماره در صحرای تو گذشت
این را خوابگرد گفت و به نیمه راه بیدار شد در حالی که گام اولش در برزخ
و دومش بر زمین بود
اینک این روز است و مردمان اسبهایند که عرابه مرگ را میکشانند و نورتازیانه است
خاطرات همجون جهنم و بهشت پیوسته در گذشته است
جمال جمعه میگوید شاعر کودک و پیامبر و دیوانه است شاعر پیامبری است
که زبان کودکی بر گشاده-تصاویر محسوس که نقاشی های متحرک را فرایاد می آورد
در آثار او کم نیست.
احساسات کودکانه و پاک از ویژگی های شعر جمال است ومخاطب به آسانی احساسات کودکانه شاعر را در می یابد
همه چیز این شعر سنگی است مردمان گربه ها سگ ها و درختان
چیزی جز هوای ساکن نیست
تک و تنها-اسیر در بازار بزازها می گذرم/راسته ادویه و کتاب فروشها
بازار زرگرها و مسگرها/اصوات درهم آمیخته و مشتبه می شود بم بوم بم
در این میان من دادمی زنم/هی این هی آن/من اینجام/آیا مرا میشناسی
و صدا وا پس می آید بم بوم بم آیا مرا میشناسی
با اینکه جمال پیوسته دغدغه اندیشیدن به مسائل دنیای جدید دارد روحیه شاعری
او را از ارائه تصاویر بکر و شاعرانه بازنداشته-تصویر پردازی هایی که او را در
حد شاعری بدوی سوق می دهد
الریح تتقلب کتاب الصحراء کثیبا کثیبا لتقراه الشمس
باد کتاب صحرا را آرام آرام ورق می گرداند تا خورشیدبخواندش
واین نزدیک به همان توصیفی است که شاعر جاهلی المرقش الاکبر از صحرا دارد
الدار قفر والرسوم کما
رقش فی ظهر الادیم قلم
شاعر پیوسته وامدار اشیاء پیرامون خود است و در شعر خود از هر وسیله ای استفاده می کند
فضای ذهن شاعر با فضای بیرونی او یکی ست و در یک کلام همه چیز پیرامون او شاعرانه است
صبح بخیر ای ساعت رو میزی من / صبح بخیر ای بستری که هر شب مرا به سرزمین خوابها و تنگنای کابوسها می بری و هر صبح دم سالم و تندرست بر می گردانی
صبح بخیر ای دیوارها که فریادها و سکوتم را پنهان می دارید / صبح بخیر ای قالی ایرانی من در راهرو کوچک که شتران و قوچها در آن می خرامند / صبح بخیر ای چنگالها و قاشقها و بشقاب ها که دیشب شستنتان را فراموش کرده ام
.........................



جان خویش را در درازای شب باریدم
و هیچ سقفی تر نشد
باد گذشت بی آنکه با من سخنی بگوید
بدون هیچ صدایی
به زودی بی آنکه در یابم برف می آید و همه چیز را می پوشاند
جان خویش را در درازای شب باریدم
و هیچ سری تر نیافتم
الفصوص الاسکندینافیه

چه کسی چه کسی را می پاید
وقت یا من
چه کسی دیگری را تباه می کند
من یا وقت
الهوامش و التتمات


گفتی من کتابم گمان نمی کنم
تو صفحات مکرری
زندانیان کتابهاییند که خواندنشان ممنوع است


با این همه زبانی که جمال با آن سخن می گوید زبانی اصیل گرم و پویاست ساختار شکنی و نو گرایی اصالت زبانی او را به سخره نگرفته است
جمال شاعری است که فقط و فقط استعداد و طبع شاعری از او شاعر نساخته جمال از شعرای با سواد و محقق است که با متون آشنایی کامل دارد و ذخیره های ذهنی باعث باروری زبان او شده چمال در مجموعه اشعارش نه تنها به شکل شاعری هنر مند ظهور می کند بلکه فیلسوفی خرد ورز و اندیشمند است که مخاطب را به بحث فرا می خواند
چمال خیام دنیای فرانو گرا ست همانگونه که خیام دنیا را کارگه کوزه گری میدید و انسان را موجودی سفالین می پنداشت جمال انسان را کتاب و جهان را کتابخانه می بیند با همان پیچیدگی که کتاب نسبت به شیء سفالی دارد کتابهایی با موضوعات مختلف
6 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سلام
به شما جهت مدیریت این سایت در خور توجه تبریک میگویم
متاسفانه تاکنون با این سایت آشنایی نداشتم و لینکتان را در صبحانه دیدم
موفق باشید

Anonymous ناشناس said...
چند تا از شعرای این شاعر هم اینجا اومده. به نظرم جالبن

http://mh3n.blogspot.com/2007/07/blog-post.html

Anonymous ناشناس said...
اگر همه شعرهای جمال این انرژی و نفس را داشته باشد بی‌شک او یکی از شاعران بزرگ قرن ما است

زیبا کرباسی

Blogger بوصالح said...
آره زیبای عزیز واقعا معمولا بیشتر شعرهای جمال این انرژی و نفس را دارند بی‌شک او یکی از شاعران بزرگ قرن ما است من که حوصله ندارم همین مقاله هم حسب الامر استادم فریدون فانی قلمی شد ای کاش نویسنده و منتقد گرامی رضا عامری زحمت می کشید و اشعار او را به فارسی بر می گردانند این آدرس سایت جمال جمعه است قسمتی هم به فارسی دارد http://www.jamaljuma.com/
و نیز نویسنده ایرانی عرب زبان حمزه کوتی خیلی خوب نمونه اشعارش را به فارسی بر گردانده
صبح به خیر !

ای ساعت رومیزی من.

صبح به خیر !

ای مبلی که من تنها مهمان آنم.

صبح به خیر !

ای بستری که هر شب

مرا به سرزمین خواب ها و تنگنای کابوس ها می بری

و هر صبح سالم و تندرست باز می گردانی.

صبح به خیر !

ای دیوار هایی که

فریادها و سکوتم را پنهان می کنید.

صبح به خیر !

ای کتاب های چیده بر تاقچه ها

که با یکدیگر بدون سروصدا گفتگو می کنید.

صبح به خیر !

ای قالی ایرانی من در راهروی کوچک

که شتران و قوچ ها در آن می خرامند.

صبح به خیر !

ای نخل کوچک کاشته شده در خانه

با آن کبریای بابلی اش

کنار درخت سندیان.

صبح به خیر !

ای چنگال ها و قاشق ها و بشقاب ها

که شستن شان را دیشب فراموش کردم.

صبح به خیر !

ای کف اتاق

و ای اشیاء پنهان من در کشوها

صبح به خیر !

خانه ی من.

صبح به خیر !




*ابو الطیب


ابرها

به جانب درختان رفتند

و گامهاشان باران بود.


آفتاب

به جانب آدمیان رفت

و بال هایش پرتوهای نور بود.


شاعری

به جانب مرگ رفت

و تابوتش کلمات بود.


و المتنبّی

به جانب خدا رفت

با سری بریده.




*آفرینش پادشاهان


در توانم بود هم

که چون شاخه ای بر درختی بشکوفم

و کرم ها ویرانم کنند

و میوه مرا براند.


در توانم بود هم

که گرگی شوم

که چوپان مرا می پاید

و سگان روستا بر من پارس می کنند

و گربکان بر سرم جیغ می کشند.


در توانم بود هم

که سنگی در میان خیابان بیندازم

و احمق و دانا مرا بیابند.


هم در توانم بود

اما (همانگونه که اکنون هستم)

غلامی زیرک بودم

و شازده ای در بین مردمان

که به دستورش عمل می کردند

که من همراهان مثله شده بودم

و تمامی آنان.




*عاشقانه (1)


آبی بر آبی

آسمان بر دریا

کلمات بر کاغذ ها

چشمان خیره گرِ من بر روانداز بستر

طلا بر طلا

آب های خورشیدی که گنبد ها را می شویند

آغشتگی برگ به خزان

انعکاس آویخته ی تو بر آینه

بال هایی بر سبز

مرغانی بر تپه های کوچک

مژه هایم بر چشمانت

پروازت در آشپزخانه

درست همانگونه که شاگال

نقاشی مان کرد.




*(........)


درنگ می کنید

ای سایه هایی که

بر دیوارهای هراس ام می کوبید

ای رویاهای لنگانی

که گردش نمی کنید مگر در باغستان هایم.

اشک هایم می چکد

از آن دم که شادی ترکم گفت.

بگذارید پنجره ها را ببندم

زیرا که نمی خواهم

کسی ناله های مرا بشنود.

Anonymous ناشناس said...
درود و سپاس فراوان از مهدی عقیلی و سلام‌های گرم به دوست عزیزم فریدون فانی

زیبا کرباسی

واقعا ممنون برای این مقاله، شاعر اگر بتواند بیافریند و آفرینشش جدا و بکر از آفرینش دیگر شاعران و نویسنده ها باشد، به یقین می توان گفت که ماندگار خواهد ماند.
و این برتری شعرهای جمال است.
و اما ترجمه ی شعر نیز نوعی آفرنش دوباره است. و آقای عقیلی گرامی ترجمه های موفقتان در ارتباط برقرار کردن با اصل شعرها خیلی خیلی موثر بود.
سپاس

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!