پنجشنبه
Albert Camus

تحلیل مارکسیستی از رمان بیگانه
نویسنده: رویا فتح‌اله‌ زاده
-
-
پیش درآمد

مقاله حاضر به بررسی وجوه اشتراک شخصیت اصلی رمان بیگانه، اثر آلبر کامو و انسان از خودبیگانه مارکس می پردازد. انسان از خودبیگانه دچار نوعی بی هویتی،بیزاری و عدم تعلق نسبت به جامعه و خود است، مورسو، شخصیت اصلی داستان بیگانه نیزچنین است. پوچی، بی هویتی، بیزاری انسان ازخودبیگانه مارکس بسیار شبیه پوچی مورسوی کاموست. انسان ازخودبیگانه محصول جامعه مدرن است، جامعه ای که نظام از افراد سازنده آن فراتر رفته ، برآنها سلطه یافته و سرنوشتشان را تعیین می کند.
-

--
زندگینامه
-
آلبر کامو نوامبر 1913 در دهکده‌ی مون‌دوی واقع در الجزایر زاده شد. پدرش فرانسوی‌تبار بود و مادرش اسپانیایی. کامو، کودکی یک‌ساله بود که پدرش را از دست داد و به همراه مادر و برادرش به شهر الجزایررفتند. و زندگی سختی را با کار مادر در مشاغل دون مایه شروع کردند.کودکی و نوجوانی کامو، در فقر و تهی‌دستی گذشت.
کامو، در سال 1957 در حالیکه چهل و چهار سال داشت جایزه‌ی نوبل ادبیات را دریافت کردو در ژانویه‌ی 1960، در روزهایی که مشغول نوشتن رمانی به نام «مرد اول» بود در یک سانحه‌ی رانندگی کشته شد. «طاعون»، «افسانه‌ی سیزیف»، «کالیگولا»، «سقوط» و «سو‌‌ء‌تفاهم» نیز هم‌چون رمان کوتاه ِ «بیگانه» از بین داستان‌ها و نمایش‌نامه‌های پرشمار ِ کامو، شهرت بیش‌تری دارند.
-
-
خلاصه داستان
-
مورسو کارمند جوان ساکن الجزیره از خسته خانه تلگرامی دریافت می کند مبنی بر خبر مرگ مادرش.او بسیار بی تفاوت در مراسم ظاهر می شود واز رفتار عزاداران متعجب می شود. فردای مراسم با ماری همکار قدیمی اش به سینما می رود ، تفریح می کند و به زندگی عادی اش ادامه می دهد. در جریان داستان او با همسایه اش ریمون دوست می شود. ریمون به او می گوید که با برادر زنی که به او خیانت کرده دعوا کرده و حالا می خواهد زن را تحقیر کند.در جریان داستان ماری از او خواستگاری میکند و مورسو با بی تفاوتی می پذیرد . سرانجام روزی ریمون، او و ماری را به کلبه یکی از دوستانش دعوت می کند . در آنجا گروهی از اعراب مدام آنها را تعقیب می کردند ، در میان آنها برادر معشوقه ی ریمون هم بود. تا اینکه بالاخره میان آنها نزاع صورت می گیرد و مورسو یکی از اعراب را با تفنگ می کشد . مورسو به زندان می افتد و طی محاکمه ای به اعدام محکوم می شود.
-
-
-
ازخودبیگانگی مورسو
-
نظریه بیگانگی مارکس در خصوص از دست رفتن نیروهای انسانی در جامعه است، شیوه ای که نوع خاصی از سازمان اجتماعی به وسیله آن ما را از جهان بیگانه می سازد. بیگانگی حالتی ست که در آن محیطی که می آفرینیم صلابت واقعی می یابد و غیرقابل تغییر می نماید.1
انسانی که خودش این جهان را ساخته حالا در برابرآن احساس ناتوانی می کند و آن را قفسی می داند که راه فرار از آن غیر ممکن است. بنابراین مقررات انعطاف ناپذیر چنین جامعه ای که عقلانیت در آن تشدید یافته انسانها را به انفعال وامی دارد.
مورسو در زندان با خودش فکر می کند " نمی دانم چند بار از خودم پرسیده ام آیا از محکومین به مرگ کسی بوده است که موفق شده باشد از این مقررات ماشینی تخفیف ناپذیر فرار کند، قبل از اعدام ناپدید شود و صفوف پاسبانها را بشکافد؟"2
انسان در جامعه مدرن می فهمد نظامی که آفریده، نیروی خود را بر او اعمال می کند، او را شکل می دهد و براو نظارت می کند و این گونه او را از ماهیت جمعی خود همچون هستی هایی که جهان پیرامون خود را دگرگون می سازند بیگانه می کند.3 که نتیجه اش انزوا، بی هویتی افراد است.
مشهورترین و عینی ترین ازخودبیگانگی در نظر مارکس ازخودبیگانگی کارگر در کارخانه است که پس از او ماکس وبر آن را به جامعه عقلانی مدرن و لوکاچ به سراسر حوزه های فرهنگی ،اجتماعی بسط می دهند. به باور مارکس باپیشرفت تکنولوژی هر کارگر در بخشی از کارخانه مشغول به کار می شود و دیگر مانند گذشته از آغاز تا پایان فرایند تولید حضور ندارد . بنابراین او محصول کارش را نمی بیند و این نوعی بیگانگی از کار را در او بوجود می آورد. از سویی کارگر، سازمانهای تولیدی را نیز قدرتمند تراز خود می داند غافل از اینکه خود، ایجادکننده آن است. مارکس از خودبیگانگی را ناشی از تسلط دست ساخته انسان بر انسان می داند. انسان، محصولاتی تولید می کند که براو سلطه می یابند. و او از جهانی که محصول دست اوست بیگانه می شود و خود را تحت سیطره اش می بیند.
مورسو با نظام اجتماعی ، نظام دادگستری دیوانسالار و مقررات انعطاف ناپذیرش بیگانه است.نظامهایی که انسان آنها را آفریده حالا آن قدر بزرگ شده اند که دیگر آنهایند که سرنوشت انسان را تعیین می کنند.در چنین نظامی آن قدر از انسان شخصیت زدایی می شود که تبدیل به هویتی توخالی می شود.هویتی که نقشی در سرنوشتش ندارد.مورسو جریان محاکمه را این طور بیان می کند: " آنها همه کار را خارج از وجود من حل و فصل می کردند، همه چیز بی مداخله من پیش می رفت بی اینکه از من نظری بخواهند سرنوشت من تعین می شد."4
به تدریج این انسان با دیگران نیز احساس بیگانگی می کند. نمی تواند اطرافیانش را درک کند، آنها را دوست خود بداند و یا دوست بدارد . آنها را مردمی می بیند که رقیبش هستند و تهدیدات بالقوه ای برای هستی اوهستند.5
بنابراین او دچاراحساس عدم تعلق به اطرافیان و جامعه می شود و رابطه ای بین خود با انسانهای دیگر حس نمی کند . مورسو نیز با همه مانند یک بیگانه رفتار می کند با مادرش ، معشوقه اش ماری، دوستش ریمون و آداب و رسوم و عرف های چنین جامعه ای را نمی شناسد و نمی فهمد.
دادستان درباره مورسو می گوید:" کاری به کار اجتماعی که اساسی ترین قوانین و قواعدش را انکار می کرده نداشته و در نتیجه نمی تواند با چنین قلبی که ابتدایی ترین تاثرات را فاقد است از چنان اجتماعی کمک بطلبد"6
منظور دادستان از ابتدایی ترین تاثرات گریه و زاری در مراسم تدفین نزدیکان است.مورسو آن را انجام نمی دهد و این رد اساسی ترین قوانین است.در مراسم تدفین مادرنه تنها شیون سر نمی دهد بلکه به رفتارهای حضار نیز با تعجب می نگرد، زیرا با آنها بیگانه است.
"آنها را چنان می دیدم که تاکنون هیچ کس را ندیده ام صدایی از آنها نمی شنیدم و واقعیت آنها را به زحمت می توانستم باور کنم...اندکی بعد یکی از زنان به گریه افتاد ...آن زن همان طور گریه می کرد خیلی متحیر بود."7
مورسوی از خودبیگانه دچار نوعی انزوا، بیزاری و بی هویتی می شود و زندگی ای را که در آن نقشی ندارد پوچ وبیهوده می داند. او به انسانی منفعل تبدیل می شود که دیگران برایش تصمیم می گیرند و همه چیز پوچ و بی معناست.
او درباره معشوقه اش می نویسد" شب ماری به سراغم آمد و از من پرسید آیا حاضرم با او ازدواج کنم جواب دادم برایم فرقی نمی کند و اگر می خواهد ما می توانیم این کار را کنیم " بعد ماری می پرسد آیا دوستش داردو مورسو "حرف او را بی معنا می داند"8
وقتی ریمون از او می خواهد دوستش باشد برای مورسو" فرقی نمی کند"
سرانجام این انسان ازخودش نیز بیگانه می شود و سرنوشت مورسو چنین است. دست کم این عقیده کسانی ست مانند بازپرس و قاضی که بدون درک او خیرخواه او هستند آنها می خواهند به مورسو بقبولانند که به هنگام تیراندازی به سوی عرب دستش نسبت به دل و فکرش بیگانه بوده است.9
-
----------------------------------------------
-
پی نوشت
-
1. یان کرایب 161
2. بیگانه 138
3. یان کرایب 161
4. بیگانه 129
5. یان کرایب 163
6. بیگانه 133
7. همان 38
8. همان 71
9. پیر لوئی ری 68
-
-
منابع
-
- کرایب، یان، نظریه اجتماعی کلاسیک، شهناز مسمی پرست، تهران: آگه،1382
- لوئی ری، پیر، تفسیری بر بیگانه کامو، محمد تقی غیاثی، تهران : امیرکبیر، 1370
- کامو، آلبر، بیگانه، جلال آل احمد، تهران: نگاه، 1379
-
---
-
--
-
1 Comments:
Blogger Unknown said...
خیلی تحلیل جالبی بود مرسی

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!