یکشنبه
تنهایی ژاور؛ گفتار در اهمیت قانون مجتبی آل‌سیدان

تنهایی ژاور؛ گفتار در اهمیت قانون
مجتبا آل سیدان

یکی از مشهورترین نمونه های یک شخصیت منفی تمام عیار در حافظه ی اکثر ما کاراکتر بازرس ژاور در رمان بینوایان است. با آن لجاجت و سخت گیریِ نمونه ای در اجرای وظیفه اش، و با همه یِ منشی که افزون بر توصیفِ رمانتیکِ هوگو، ما را از او متنفر می سازد. اما درست هم اوست که با همه ی این ویژگی ها به نمونه ای اصیل از امری گریز ناپذیر در جهان ما بدل می گردد. ژاور جایی در اواخر کتاب به ژان والژانِ در بند می گوید: ((تو اهمیت قانون را درک نکرده ای)) این سخن به شکل شاید مضحکی بسیار حقیقی است. تنها ژاور(ها) اهمیت قانون را به یقین می فهمد. و اهمیت قانون در نهایت درست همان اهمیت ژاور است.

در دوران موسوم به اصلاحات، یکی از مواردی که اصلاح طلبان وطنی به شکلی مدام و گاهاً عذاب آور آن را تکرار می کردند قانون گرایی و اهمیتِ احترام به اجرای دقیق قانون(بخوانید اهمیت حضور ژاور) در جامعه بود. تا جایی که یکی از نظریه پردازان اصلی ایشان در جایی گفته بود: ((اجرای قانونِ بد بسیار بهتر و کم خطر تر از بی قانونی است)). این اجرایِ دقیقِ قانون در گام نخست مهم ترین نکته است و چه کسی را پی گیرتر از ژاور سراغ داریم در اجرای دقیق قانون؟ او به زبان حقوقی و قضایی ما مسئول اِعمال قانون است، بی هیچ تفسیری در مورد چیستی قوانین. و اگر بناست قوانیمان به درستی اجرا گردد ناگزیر به حضور او نیاز داریم تا اطمینان داشته باشیم کسانی که نباید از اِعمال قانون نمی گریزند. باید دانست که اجرای قانون با منش ژاور به مثابه شیوه ای در کنار دیگر شیوه های اجرای قوانین نیست، بلکه حقیقت آنست که این یگانه طریقِ اِعمال درست و نظم پذیرِ قانون است. قانون و اجرای آن هیچ گاه نمی تواند از سویه یِ ژاورگون خود تهی گردد. به تعبیری دیگر وجه ژاوریِ اجرای قانون وجه ژنریکgeneric)) آن نیز هست.

ما با خطاب گرفتن ارسطویی به عنوان حیوان سیاسی، و با تکرار سخن کلیشه ای و گاهاً مزورانه یِ نیاز هر جامعه ای به قانون، در حقیقت امکان جامعه ای بدون نیاز به ژاور را انکار می کنیم. تمامی تلاشهای مبتنی بر انعطاف پذیری قوانین از طریق تقویت نهادهای نظارتی و یا تنوع در اجرای مجازاتها نمی تواند آن واقعیتی را ملغی کند که به بیان هوگویی می توان آنرا حلول شیطان در چشمان مجری قانون نامید. هنگامی که در مقابل چشمانمان در خیابان موتورسوارانی کیف زنی را از دستش می ربایند، درست در همان لحظه همه ی ما ناخودآگاه آروزی حضور ژاوری مستبد را می کنیم. بی اندیشه ای در اینکه یکی از آن دزدان می تواند خود ژان والژانی باشد.
ویکتور هوگو تلاش زیادی می کند تا عملکرد ژاور را طبقاتی و وابسته به حکومتی فاسد و در راستای سرکوب گری نشان دهد. و در حقیقت نیز این مجریان قانون نیز همانند خودِ قوانین خدمتگذارانِ نهاییِ نهاد قدرت می گردند( و در دستان ایشان تردستانه در یک آن مرئی و نامرئی می شوند: حکومت درست آنجایی که نیازش را دارد به مانند شعبده ای قانون و مجری آنرا از داخل کلاه بیرون می کشد و آنجا که باید آنرا دوباره به همان پایین می فرستد، آماده باش البته). اما این امر تنها به گزنده تر شدنِ هرچه بیشتر موضوع منجر می شود و نمی تواند این حقیقت را انکار کند که: منشِ ژاور شیوه و ماهیتِ نهایی و راستینِ اجرای هر قانونی است. و جالب آنجاست که پس از هر انقلابی نخستین کسانی که باز می گردند و ((انجام وظیفه)) را از سر می گیرند همین ژاورهایند. آنان بر سر پستهای خویش حاضر می شوند چون همه چیز(سرمایه، حکومت، مردم، توسعه، حریم خصوصی، دموکراسیمان و هر چیز دیگری که بتوان در این آشِ درهم جوش ریخت) بدان نیازمند است. در واقع هر شکلی از مبارزه و نقد که به توهم حضور قانون بدون وجهی ژاوری در اعمال آن بیانجامد به همان اندازه فریبکارانه است انکار اساسیِ کل موضوع.




در پایان رمان بینوایان هنگامی که ژاور بند از دستان والژان می گشاید و به گفته خودش به نخستین بی قانونی زندگی خویش دست می زند تنها راهی که برای او باقی می ماند مرگ است. بی قانوی کردنِ ژاور مرگ اوست. و این نخستین باریست که در سراسر داستان ژان والژان حسی اصیل از آزادی را بدست می آورد. با مرگ ژاور او حتی می تواند حسی رهاتر در نگاهش به شهر، آدمها و به بناهای پیرامونش داشته باشد. و این احساسی است که شاید تنها در فصلِ کوتاهِ میانِ دو ژاور می پاید.

یگانه طریق مبارزه و تقابل با ژاور ها روش توأمان هوگو و والژان است: افشا کردنِ آنها، تخریب و به بازی گرفتنشان. بستن هرچه بیشتر دستهایشان از طریق نقدی صریح، بنیادین و افشاگرانه. و این همه نه به سودای زدودن منش ایشان و یا پاک کردن جهان از حضورشان، بلکه تنها با هدف به تأخیر انداختن ژاور تا سرحد ممکن صورت می گیرد.

ژاور تنهاست. همیشه تنهاست و در همان حال قدرتمند. او از همه سو مورد نفرت و ناسزاست. صورت مسئله ای است که گاهی پاک می شود اما تمام نمی شود. او حتی از سوی اصلی ترین مخدومانش یعنی حاکمان مدام تنها گذاشته می شود. آنانی که اتفاقاً بی وفا ترینانند نسبت به قوانین و اجرای آنها. از او مدام به مانند سپر بلا برای رفع بسیاری خطرها استفاده می شود. اما او خسته نمی شود. اتفاقاً ژاور است چون خسته نمی شود. او هیچ اعتقادی ندارد جز به قوانین. او پاسبانی است که تنها می داند باید باشد، البته در جایی که باید.


-
-
-
-

2 Comments:
Anonymous ناشناس said...
مثل همیشه خواندن نوشته های مجتبا برایم همانند آغاز فصل خوشی است که گویی با اتمام آن این سرفصل به پایان می رسد. زمانی که خواننده را به تامل فرا میخواند و در عقاید او چالشی سهمگین مانند طوفانی بس شگرف ایجاد می کند.
در موارد ادب و فرهنگ بویژه گفتار شعر، تئاتر، و سینما بنده حرفی برای گفتن ندارم و می بایست سراپا گوش باشم که متون مجتبا برایم همواره چنین مجالی را فراهم میکند.
با احترام

Anonymous ناشناس said...
از جملات بازگوكننده تنهايي ژاور ناخودآگاه برايم همان تصاوير فيلم تداعي شدند. قانون امروز براي ژاورها و رفتن ژان والژان هاي ديروز و احتمالا سكوت امروز. خاموشي كه اصلا خوب نيست

خوشمان آمد

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!