من (و او)
من خودم بودم و راحت بودم
اما در کنارم کسی راه می رفت
که پوست تنم را می پوشید و از بخار نفسهایم
گرم می شد
گاهی که جوش می آورد
کلاهش را بر سرم می گذاشت
و با من بر سر نرخ یک پرس هوای مطبوع کوهستانی
چانه می زد
گاهی آن چنان تنگ نظر می شد که شیشه ی عینکش
ترک بر می داشت
حتی اگر در یک صف ایستاده بودیم و او پشت سرم بود
در موقع ورود به جایی
ناگهان بر من سبقت می گرفت
و پیش دستی می کرد
و گرنه من خودم بودم و راحت بودم
2005
----------------------------------
ماهی در آبگینۀ زلال
ماهی در آبگینۀ زلال
می دوم و می روم و پرپر می شوم
و آسمان و آب و ماهی و خاک
مرا از آن خود می کند
پلک زدنی است جهان
پلکی به زندگی
به شادی و غم و درد
به مرگ—
و در دو سوی پلک
جهان کوچک و بزرگ
2006
---------------------------------
عروس زمستان
برف،
سرما،
درختان خمیده، سرشکسته
روباهان در لانه های تو در تو
در خواب
ماران زنگی در خرناسه های خاموش
جاده های یخ زده و مسافران پُرتشویش
تصادف، ویرانی،
اما هرچند روزی کم نور است
طبیعت لباس عروسی بر تن دارد.
2005
می نگارد زیباترین
منظره خلقت را
شب هنگام می آمیزد
رنگهای طبیعت را
و با خامه خود می نگارد
درخت بلورین را
به هنگام کرنش
به نوای دلنشین برف
آرامه