چهارشنبه
سه شعر از فریبا سلیمانی ذوقی

سه شعر از فریبا سلیمانی ذوقی
-
*****
-
کودکی ام را به پيری ات برخوردم
سکه را می اندازم
يا تو کودک می شوی
يا من پیر
................شیر یا خط
شاید هم هر دو جوان شدیم
- خدا را چه دیدی –
- شیرِ خط -
-
-
اين تار تار سفيد هم که تاتاروار موهايم را مش ميزند
پيربچه هر روز انگار در حال خط شدن است
-
های ! پیرپسر پیر بچه را مدارا کن ...
چند روزی بیش از کودکی اش نمانده.............- نترس نخواهی مُرد –
-
سکه ای راکه انداخته بودم بالا هنوز برنگشته
حتما خدا دزديده اش
حالا ديگر کودکی ام را پيرشو
وگرنه
--------------گريه می کنم...
-
-
*****
-
طلا طلا اشک می زایم
پلک به پلک شب روز می شود روز شب
دانه به دانه می شمارم
-
....................................از دیروز تا امروز یک
....................................از دیروز تا امروز ده
....................................از دیروز تا امروز صد
-
از دیروز تا امروز خیلی وقت است که ندیدمت
-
این بار که طلا مردمکم چفت مژگانت شد دیگر پلک نمیزنم تا فردا خیلی وقت نشود
-
--------------------------------------------امضا خورشید
--------------------------------------------تقدیم به ماه با یک سطل طلا
- -
*****
-
چه کسی گفته است (هر که بامش بیش برفش بیشتر)؟
برف روب پیر کوچه ما بام ندارد
-
-
-
-
-
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!