شش شعر. آرش اخوت
پرندهها وُ آدمها
سیوسه پل را وُ میدان را قُرُق کردهاند
در هر دهانه جمعیتی میخروشد.
لباسشخصیها سر میرسند
سیوسه پل وُ میدان سرریز میکنند
پرندهها پر میزنند
بالای پل وُ میدان
در آسمان
میچرخند
و دوباره برمیگردند.
1/12/89
هر دهانهی سیوسه پل میخروشد
سیوسه دهانه می خروشند
هر دهانه جمعیتیست
این خود رودخانهایست
این خود رودخانهایست.
1/12/89
لباسشخصیها!
لباسشخصیها!
نگاهم کنید!
چنین عریانام من
چنین عریان وُ عیان در خیابانها میچرخم.
نگاه کنید!
این قلب من است که از چهارباغ بالا تا زایندهرود تا دروازه دولت وُ میدانِ نقشجهان میتپد
این قلبِ من است
نگاه کنید!
چه عیان!
چه عیان!
لباسشخصیها!
چنین عریان دیدهاید هیچکس را
قلبش در آفتاب چنین بتپد در خیابانها
چنین بتپد بر فراز رودخانه؟
چنین عریان دیدهاید؟
نگاهم کنید!
دیدهاید هر دهانهی پل چنین لبریز
لبریزِ قلبهای لبریز
بتپند وُ میدانها لبریز شوند؟
بتپند وُ میدانها وُ چشمها لبریز شوند
و دهانها
دهانها لبریز شوند
لبریزِ سرودها
سرودهایی که هر قلبی را
حتا قلبهای شما را
لباسشخصیها!
عریان وُ عیان میکنند.
آی لباسشخصیها!
لباسشخصیها!
2/12/89
آی لباسشخصیها!
لباسشخصیها!
سیوسهپل به رودخانه میریزدتان تا رودخانه ببردتان گاوخونی
اما رودخانه
یک یکتان را
لباسشخصیها!
تف میکند.
9/12/89
با الهام یا شاید تقلید از شعرِ «کمانداران»ِ فدریکو گارسیا لورکا
لباسشخصیهای موتورسوار با چماق وُ چاقو وُ زنجیر
از سیوسهپل میگذرند
آه سیوسهپلِ بیدفاع!
مردم را
لباسشخصیها
میزنند وُ از چشمههای پل به رودخانه میاندازند
آه زندهرودِ بیدفاع!
لباسشخصیها خیابانها را قُرُق کردهاند
از رهگذرها وُ مردمِ شهر بیشترند
آه اصفهانِ بیدفاع!
9/12/89
لباسشخصیها توی دهنِ سیوسهپل زدند
به زندهرود فحشِ از آن نهبدتر دادند
یقهی چارباغ را گرفتند
موهای مادیها را کشیدند
دنبالرودخانه را به خاک وُ خون کشیدند
توی صورت میدان نقشجهان
با دهان کفکردهی بدبو
عربده کشیدند.
هیچکدام
نه سیوسهپل
نه زندهرود
نه چارباغ
نه مادیها وُ
نه میدان
هیچکدام
سخنی نگفت.
9/12/89