سه‌شنبه

دو شعر از فرامرز سلیمانی

-
-

VISION-1

تکدرخت نسیم در شعر نو ر هاله ی روشنای عاشقان خیال خارای پل دیوهای سپید

گذرگاه ابرهای

آشوب طاووس بلند

غروب بر دریا لمیده بود و غربت جایی بود میان پل و آب ها

قصر غروب قصر رنگین کمان قصر های ویران قصر تنها

و راه را نمی دانست وقتی به راه می ما نست

تاریکی را سروده بود وقت گذاشتن از غار

که انسان دمی خراب در خارا می غنود

و راه را نمی د آنست وقتی به راه می آمد

و تاریکی همیشه تاریک بود و دیگر بر راه

می شد در غار های نخستین تا ر وقت گذاشتن

که انسان دمی در خارا می غنود وقتی به راه می آمد

و تار خاموش همچنان تاری بود

-
-

VISION -15

عجیب است که سرهامان افتاده بود

در آن تصویر تاریخی در آن چشم انداز نازک

و بارقه ی جرقه ی تنها بود پیش از خاموش

و پس

پس ساده شدیم در خورشید پسا پس از غروب

سایه یی خونین بودیم ما و کوچه های روستایی

کوهی به کاهگل و پنیرک آلوده بود

شب شوکا ی آشفته بود

شب شوکا ی آشفته بودیم و ما پشتا پشت

شوکا را به ریسمان خاطره بستیم و خاطره

بر شاخ شوکایی بر بسته ی دست و پایی خاموش گذشت

تا وقت گذاشتن

وقت آوای بلند پس از گذاشتن

وقت گذاشتن پس از آوایی بلند

ساکت و این همه را با آینه می گفتم که

پیش از این ها گفتمت هم به رویای گفتن

و مرگ پیش پا ی مردن مرده بود

این پاره گی ی برگ این دفتر آواره ی خزان

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!