شنبه


چند شعر تازه از امیرحسین افراسیابی

*

و دیگر این که هنوز زنده ام
و ملالی نیست
جز دوری کسی
که مثل هیچ کسی دوری نمی رود

امسال روی کدام حیوان می گردیم؟

لنگر برگرفت کشتی
و رنگ غروب بندر را با خود رفت
در بازگشت آمده بودیم
دلتنگ ِ آن ها که می رویم و بازنمی گردند

دیشب تمام کوچه های شهر را
با چراغ
دنبالت گشتم

اما هوا چقدر اینجا
گفته می شود که عالی می بارد
کاشکی تو هم نگفته همین جا می بودی
زیر باران می شد دوش آفتاب بگیریم
کافه ی تیکران
نوشابه ی حلال گوارا باشیم
و یادمان نمانَد کیستیم و کجا باشیم

آنقدر یادمان نماند، که دیگر شب شد
و شب گذشت و قطار شب گذشت و
کسی بیدار نشد مگرعلف های دشت
که در غیبت نسیم
یک دم نجوایی کردند و باز خوابیدند

ومن که رفته بودم
و بازگشته ام
اگر دوباره کوله بارم را بردارم
دوباره رفته باید باشم
یا دوباره باز باید گردم؟

برای هیچ الفبائی گفتی فرقی نمی گشاید
بود و نبود ما اینجا آنجا یکسان نابود است
پس بگذار دست کم پیش از باران
پشت بام خانه مان را کاهگل کنیم

مهرماه 1389، اصفهان




خونه بوبو

نه این که دلخور باشم
می دانم
همین است که نیست
مثل روزهای جوانی
و من چه می توانم جز بیهودگی نظاره کنم
وقتی چراغ های بیهوده ی مرا
روز روشن
در میدان ها ی تاریک
بر دار و بر درخت می رقصانند

دست بالا
تو خونه بوبویت را از نو ساخت و پاخت کنی
تا من به فکر خانه ی آخرتم باشم

مشتی از خاک کوچه را کنار جویشاه کپه می کنیم و آب می پاشیم و خاک می ریزیم و دست رویش می کشیم و دست رویش می کشیدیم و آب می پاشیدیم و خاک می ریختیم و دست می کشیدیم و دست می کشیم و کنارش را سوراخ می کنیم و خاک زیر گنبد را بیرون می آوریم و خرچنگ ها را توی خونه بوبومان می گذاشتیم

تو خرچنگ نمی گذاری
می گوئی بی آزار می رود مارمولک

موجود غریبی است
درست شکل خودش
و من که این همه کج راهه می زنم
انگار می کنی خرچنگم، اما

می خواستم بگویم
من یکی دیگه نیستم
دیدم میان قول فرشته های خدا
عزرائیل از همه خوش تر می رود

و در میان لای و لجن های جویشاه
عکس من و تو از همه بهتر می آید

گفتم
این کلاه گشاد است
و هالۀ مقدسی که برفراز سرم حلقه می زند
چون حلقۀ طنابی دور گردنم خواهد افتاد
پس رفتم

رفتم در باغ در شکسته
دیدم سلی جون اونجا نشسته
گفتم سلی جون یه کم بجنبون
گفت برو گردن شکسته شوورم اون پشت نشسته

از شوهری که موذیانه
پشت باغ در شکسته می نشیند
از کوچه باغ ـ گردها که خودم یکیشان باشم
و از این آوازهای کوچه باغی بیزارم

اما تو ایزدبانوی باغ باش
بمیران و زنده کن تا من
تقویم مرگ و زندگی را
تا کجا به روز شوم هرسال و
به درگاهت دعا کنم
و کمی بوی عشق
I beg your pardon
واسه خونه بوبوی گلم دست و پا کنم

اصفهان، آبان 1388

*


دیروز در صف نانوائی
دیدمت که خرامان می رفتی
و من اسیر نوبت خود
همچنان شتابان می ماندم

سلام کردم، گفتی:
نفس بکش
برای کلیه های پدربزرگت خوب است، اما
صف رسیده بود به لعنت بر دیوار
و بی نهایت تا انتهای خط می رفت

یعنی همیشه هرماهی
شاید حقیقتی است که تنها
در شکم ماهی بزرگتری پیدا خواهی کرد

در انتهای بی نهایت خواستم بگویم: رفتم
حتا فکرش بی تابم کرد
دیدم همین حرف هاست
که راه به جائی نمی رویم
آخر تو را
در هر گذر که نمی توان پیدا کرد

هزاردستان هم باشم
آوازم زندانی قفس است
با این همه برای تو مردن
از زنده بودن لب- پر می زند

وگرنه از پیش مرده ایم ما
از شهر سوزا آتش شعله می کشیم
سپاهیان آشور بانیپال را
جمعی به ویران کردن و جمعی دیگر
به غارت غنائم مشغولیم

و نان و آب و بابا را
شاید هنوز غلط می کنیم وگرنه
کودک دوبار بگوید آب
باژگونه می کند بابا را

اصفهان، مهر 1389


*

از دوری تو گریه برآرم
یا در سوگ خانه ای
که نساخته ویران رفتیم

گفتی می ترسم یه روز
حسرت همین شب ها رو سفره پهن کنیم
گفتم می خوای بگی از این هم بیشتر بد می شه؟
گفتی یواش تر بگو
یکی از پشت خونه رد می شه

اون که رد می شد، مردود شد
رفت و دیگه برنگشت
انگاری دود ... شد

و ما ماندیم و خانه ای که خانه ی ما نیست
کوچه ای که هیچ سری دیوارش نمی شکند
وهیچ دری مهمانش نمی گشاید
پس چرا هنوز همچنان همین جا نشسته ایم
گرچه به تاریخ پیوسته ایم

روز ملکه
در قطاری که به آمستردام می رفت
تمام صندلی ها پر بود مگر جای تو
که خالی بود تا بگوئی
در هیچ قطاری جای خالی پیدا نمی شود
روز این بود
روز آن بود
این روزها و آن روزها چنین و چنان بود

"نخستین بار گفتش از کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند"

در بیستون اما خبری از فرهاد نبود
زنجموره های زنجره بیداری می کرد
زغال فروش تخت فولاد گفت
حاجی مگه تو کعبه دنبال خدا نیست؟
گفتم آی عشق آی عشق
ماسک آبی چهره ات فقط برای تماشا نیست

با چنان شتابی از بیستون به تخت فولاد رسیده بودم
که شمارش ستون ها از دستم در رفت

اصفهان، دیماه 1389






0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!