پنجشنبه



یادداشتی کوتاه درباره ی هرزگی های جهان باستان
روزبه امین

عکس اسکار وایلد همچون عروسکی جلف و بد کار ، جلوی چشم ما عقب و جلو می شود و توهم نبوغ بیش از حد یک هنرمند را در چشم ما فرو می کند . با توجه به وقایع و داستان های مربوط به زندگی این نجیب ِمنحرف ، هنگام صحبت کردن از درام سالومه جذاب ترین مسیر حرف ها ، ترکیبی از مسائل مختلف درباره ی تمایلات شخصی وایلد ، مکتب انحطاط ، سمبلیسم و مقدار بیشتری پذیرش دنیایی مملوء از خیالاتی خاص است .
سالومه ، کاراکتری افسانه ای در قرن نونزدهم ، بسیار محبوب و مردم پسند بود . همچون مریم مقدس در قرون وسطی خاستگاه انجیلی داشت ولی بیشتر در نوعی سکوت جنسی فرو رفته بود که ارائه ی پیشرو ، غیر عادی و مدرن خود را در درام وایلد به دست آورد و در آنجا داستان دیگری را بازی کرد ، نه چون گذشته تماما در نقش فاحشه ای از بابل ، سر تا پا سمبولیستی با سوز و لرزی شاعرانه . او این بار در دل مکالمه ای بازی می کرد که ویژگی آثار وایلد است : تصورات شخصی وایلد درباره ی جذابیت و تصنع ، تغییر تصاویر عام و شخصی کردن آن ها در ارتباط با خود ، بیماری پایان قرن ، تاریخ و متن مقدس و تغییر نقش به چیزی که پیش از آن دیده نشده بود . یک داستان جدید : « لاله ای با پنج پر » .
این درام گفتگویی است میان داستان کتاب مقدس ، هرودیاس فلوبر که وایلد همیشه اروتیسم پیچیده ی موجود در آن را می ستود و تابلوی مشهوری از گوستاو مورو ( رقص سالومه در پیشگاه هرود )که همعصرانش را دیوانه کرده بود . همچون « در اعماق » که گفتگویی است میان کل زندگی گذشته ی وایلد ، « زندان » ، دوست پسر اش آلفرد داگلاس و کل محیط کودن و عقب مانده ی زندگی روزمره شان . وایلد می گوید :
« پسر بچه که بودم ، دو تا از محبوب ترین شخصیت های زندگی ام لوسین دورو بمپره ( قهرمان داستان عظمت و نکبت روسپیان ) و ژولین سورل بودند . لوسین خود را حلق آویز کرد ، ژولین را به دار آویختند و من در زندان مردم » .
او در دوره ای می نوشت که بزرگترین دغدغه ی پیشرو ها ، جستجوی احساسات جدید بود . در نتیجه سالومه ی رقاص که قرار بود با رقص اش امیال درخود مانده ی پیرمردی ناتوان را بلند کند و با فتنه گری سر رسول خدا را بخواهد ، با به حرف آمدن و اعتراض به ملال زندگی در قصر شاهی و نمایش دیگر بودگی اش و بیان احساسات متناقض و تمنیات پیچیده ی جنسی خود ، تبدیل به تنش هویتی فعال و غیر قابل پیش بینی ، ما بین نفرت و عشق شد .
سالومه ی ملال زده ی جذاب ، سالو مه ی سکسی ، عاشق صدای خدا ، یک بمب غیر اخلاقی و در نهایت فرشته ی انتقامی که پس از کشتار با قربانی خود یکی می شود.
این درام یک پرده دارد و در زمان خود به علل مذهبی در بریتانیا اجرا نشد . در نتیجه « فاحشه ای با قساوت شرقی » نمایشگر جنبه هایی هیجان انگیز ، شوم و عاطفی در پاریس به روی صحنه رفت و با استقبال بسیار مواجهه شد و وایلد تهدید کرد ملیت خود را تغییر می دهد و در آخر چنین نکرد .

متن درام ، از رو به رو چنین است : « در سمت راست پلکانی عظیم دیده می شود و در سمت چپ چاه آبی کهنه است که با دیوار های مفرغ سبز رنگ پوشیده شده است . شبی مهتابی است » . احتمالا برای دیدن شاه باید از پله ها بالا بروید و رسول نیز در اعماق چاه آواز می خواند . شبی است که سالومه ، زیبا و دلفریب شده است ، « همچون زنی است که از قبر برخاسته باشد و دیدگانش گویی امشب براه اموات است » . مقدمه ای بر دنیایی مخاطره آمیز که بیانگر « امر راز آمیز در طبیعت » است .
قصد من این نیست که با یا یک تحلیل شخصیت پیش پا افتاده « طراحت بیان انسان ها و چیزها » را نابود کنم . در این درام فضای کلی ، فضای رویاهاست ، در زمان اجرای آن رمانتیسیسم و سمبولیسم به نهایت اقتدار خود نزدیک می شدند و محتوا واقعه ای بود در متنی به ظاهر تاریخی که وایلد می خواست آن را به واسطه ی رویاهای خود و بینامتنیت با چند متن دیگر رمانی کند و جذابیت تازه ای از یک ذهن نو نشان دهد.
رمانتیک ها معمولا سه الگو ی کلی برای رویا پردازی خود در نظر می گرفتند . اول : رویا به عنوان یک مکاشفه ی عمیق و کامل از واقعیت. دوم : رویا می تواند زندگی بیداری را متاثر کند . سوم : رویا به عنوان فرآیندی همسان و موازی با فرآیند آفرینش هنری و یا به قول نروال : « رویایی که زندگی دوم است » .

در نوع سوم که با تسامح بخش زیادی از محتوای بسیاری آثار سمبولیستها و منحطان (DECADENTS ( را پر می کند ، جهت ساختن فرآیند آفرینشی که مولد آن رویاهایی « زیبا » ، « چند رگه » ، « جذاب چون نشئه ی مخدر » و در نهایت « مرگ آور و کشنده » و بیشتر غیر قابل باور در جهان عادی است ، نوعی گرایش همزمان به سادیسم / مازوخیسم دیده می شود . زنان ، احساس ملال دائمی از زندگی بسیار عینی و دمدمی بودن رفتار های اجتماعی ، دیگر اعضای چنین فضایی هستند .
بودلر در شعر « در یک بعد از نیمه شب» ، از مجموعه شعر گلهای شر ، می گوید :
« عاقبت تنها شدم ... شقاوت دیدار مردم بپایان آمد و اکنون ، جزء وجود خودم ، کس دیگری مایه ی رنجم نخواهد بود » .

سالومه ی وایلد ، هویتی متشنج و چند پاره به صورت همزمان در چند میل ناهماهنگ شناور است . در این درام او نشانه ی نوعی تشنج اغواگر ، قدرتی مخرب و کارکتری مبهم و غیر عقلانی است . تا پیش از آن و در سراسر قرن هجدهم ، تصویر زن « زیبا و ترسناک » درگستره ی « زیبایی شناسی وحشت ِ قرن هجدهم » و مخصوصا ادبیات گوتیک به حیات خود ادامه می دهد و پس از آن دامنه ی خود را به ادبیات دکادنس می رساند . این نوع قهرمانان با تلالو یی وسوسه انگیز و خطرناک توصیف می شوند و عاشقان خود را به اوج درماندگی می رسانند و جاذبه شان برابر با قدرتِ تخریبگری مرگ است ، « گرایش منفی رمانتیک ها با این تصویر زیبا و ترسناک زنانه ، گاه با نوعی مرگ طلبی و لذت ناشی از رنج ، یادآور حسرت هایی چون بهشت از دست رفته ، رویاهایی تباه شده و حس تنهایی و بی پناهی رمانتیک است و گاه به سوی مرگی شهوت آلوده کشانده می شود . بازتاب فلسفی آن را می توان در آثار نیچه و فروید مشاهده کرد » .
چنانچه گفته شد ، تصاویری دست نیافتنی و رنگارنگ از این دنیاهای گم شده و ناموجود ، همبسته ی تمناهایی آرزو و مرگ است و منظور از مرگ شکل دیگری از تمناهای محال بودگی و لذت دیوانه کننده یی ورای زندگی روزمره است . خود احساس ملال دائمی ( لباس شیک همیشه مشکی بودلر ) آرامش به سر بردن در چنین وضعیتی است و قرار است پیش پاافتادگی وجود آدمی را محو کند.
یکی از سرشناسان چنین دنیاهایی ، داسنت قهرمان رمان بیراه کارل اوئیسمانس است که دریکی از بخش های رمان برای غلبه بر یکنواختی زندگی خود به دنبال چیزی غیر عادی می گردد ، یک تابلوی نقاشی ، تا در اتاق خود بیاویزد و تمام روز به آن خیره باشد.
رقص سالومه در پیشگاه هرود . اگر تکه هایی از توصیفات اوئیسمانس که به چشم داسنت در درون تابلو دیده می شوند را بدانیم ، تصویر بهتری از درام وایلد به دست آورده ایم .
روزی از روزها ، وقتی که نفرت و بیزاری داسنت ، از زمانه و مردم خود به اوج می رسد و از چهره های انسانی خیابان متنفر می شود ، به دنبال « رازآلودگی ، بداعت و خلاقیت » هنر مندانه ای می گردد که او را در اتاق شخصی اش سرگرم کند . « چیزی کهن درباره ی هرزگی های دوران باستان که در کنش های روزمره ی زمان خود نمی بیند » . اوئیسمانس در اینجا می گوید : « میان همه ی نقاشان ، نقاشی بود که استعدادش دانست را غرق در لذتی وصف ناشدنی می کرد ، گوستاو مورو » . دانست به تابلو خیره شده و فضای رقص سالومه را چنین توصیف می کند : « قصری شبیه کلیساهای روم شرقی ، آمیزه ای از معماری اسلامی و بیزانس ، قصری مستحکم با ستون هایی میناکاری شده ، هیرودیس فرمانروای یهودیه در وسط تالار نشسته است و هیرودیس ، با دست هایی روی زانو در کناراش » ، هیرودیس همچون خدایی هندی در هوایی مملوء از عود و بخارات غلیظ و سنگین دودهای مختلف . « سالومه بازوی چپش اش را آمرانه دراز کرده و نیلوفر آبی در دست « هماهنگ با نغمه ی شش تار » زن نوازنده ، آهسته پیش می آید . رقص شهوت انگیزی را آغاز می کند که باید حواس خفته ی هیرودیس پیر را بیدار کند « سینه هایش می لرزد و بر اثر تماس با گردن بندهایش نوک پستانهایش سفت می شوند » پیراهنش انگار مملوء از بچه مارهایی آتشین است . او نگاه خیره و سرگشته ی خوابگردها را دارد ، نه حکمران را می بیند نه مادر « درنده خو و ددمنش » ی که مراقب حرکاتش است .
هیچکدام از راویان اناجیل درباره ی شرارت و هرزگی رقاصه چیزی نمی گویند و نهایتا همچون خود یحیی استعاره ی بی در و پیکر فاحشه ی بابل ( تجسد انجیلی سالومه ) « همان زنی که شاهان با او زنا کردند » را تکرار می کنند . سالومه و محتوای خیالی اش همواره در هاله ای از ابهام محو بود ؛ تا به قول داسنت نقاشی که « گوشت و پوست » را تصویر می کرد او را در هیئت « زن قصاب ِ هم ولایتی اش » ترسیم کرد . تلفیق رعب آور « اغواگری التهاب آور رقاصه » و « عظمت محیلانه ی زن جنایتکار » .
تابلوی مورو همراه با قطعات بالا تصویر فوق العاده ای از تجسم اغواگر /کشنده ی سالومه است که قطعا تاثیر زیادی روی تجسم سالومه ی وایلد داشته است . ولی ارائه ی وایلد صرفا تجسمی رمانتیک نیست . مدرن شده و از زنی فانی حرف می زند که جدا از نشانه های متنی : رنگ پریدگی ماه و انواع شراب ها و کبوتر ها و جواهرات ، عاشق یحیی می شود و به خاطر جنون خدا زدگی و بی توجهی اش به خود ، از مورد ِعشق خود انتقام می گیرد .
البته بنا به آنچه پیشتر گفتم ، این کاراکتر سادو مازوخیک ، عشق را در وجود خود تبدیل به نوعی مطلوب مندی پیچیده می کند در نتیجه کنش عشقی اش چیزی دست رس ناپذیر ، سرگیچه آور ، جنایت آمیز و شهوانی است و در فضایی تخدیری مرگ آوری اش را تبدیل به تجربه ای زیبا حسیک می کند . من آنقدر تو را دوست دارم که می کشمت . ( شاید در اینجا بد نباشد که از نمونه های « مرد» ی صحبت کنیم که مربوط به جهان عادی ما هستند و نه چون سالومه نمودی زیبا شناسیک . پل سلان و لویی آلتوسر که هر دو همسران خود را دیوانه وار دوست داشتند و آن دو را بسیار محبت آمیز و عاشقانه در دستان خود خفه کردند ) .
سراسر درام وایلد مملوء از تصاویری مالیخولیایی است و این تصاویر سعی می کنند همگی ابژه ی خیره کننده ی زیبایی و پیش درآمدی بر کشندگی زن اغواگر باشند . حس آمیزی های پیوسته با سیالیتی چسبناک تن بیننده را به خود آغشته می کنند و صدای بال های فرشته ی مرگ موسیقی ضمینه ی فریاد های شوم رسول خداست . اگر کمی اغراق کنیم : رنگ ها چون جواهرات هرود ، ملتهب اند . صداها دیده می شوند و تشبیهات همگی حاد تصویر اند ، چرا که وایلد چون دیگر آثاراش از گفتاری ترکیبی استفاده کرده است . گفتاری شخصی شده ، تحریک کننده ، با ارجاعات برون متنی بسیار و اروتیسم قوی در متنِ ارائه ها و اجرا ، چنانچه دیگر نیاز به تکرار رقص قدیمی سالومه نیست که در متن مقدس استعاره ای برای اغوا بود و در درام هم شرح خاصی درباره ی این صحنه نمی بینیم . گفته های او به خوبی بیانگر تمایلات جنسی نهفته در یک متن تاریخی است .
در ابتدای داستان می فهمیم که والی صورتی افسرده دارد با چشم هایی که همیشه به دنبال سالومه می گردند و روی بدن این دختر بازی می کنند و خودِ ملکه با « تاج سیاه مروارید » منبع عمده ای است برای تولید دال های جنسی و در نقطه ی مقابل ، یحیی پیامبر بیش از حد به این ملکه فکر می کند و سال هاست که با گفته های خود او را آزار می دهد ( نوع دیگری از مهرآکین در این متن ) و تصویر شناخته شده ای از ساحره ای اغواگر را با او منطبق کرده است . همه نوع تحریک کننده های مختلف از قبیل انواع شراب ، اقوام گوناگون ( مصری ، رومی ، یهودی و ... ) ، رقص و ... در این متن حضور دارند و صدای آواز یحیی بیش از همه همچون یک ماشین میل ساز ملکه و سالومه را دائما در معرض تحریکات عصبی و جنسی قرار می دهد . آواز گنگ ، ترسناک و نامفهومی که درون یک چاه عمیق زندانی است .
از وجهه ی دیگر صحنه های این درام به مثابه ی گزاره هایی عمل می کنند که معنای بیشتر شان به نوعی « نگاه خیره» GAZE اشاره می کنند . جوان شامی همیشه محو نگاه کردن به سالومه است و غلام بچه ی هرودیاس می ترسد که از این خیره نگاه کردن ها اتفاق بدی بیافتد . در این درام نوعی تجربی کردن نوشتار به جای روایت گری شناخته شده اتفاق می افتد ، که با استفاده از نمایش هویت ، احساسات جنسی ، فضای اسطوره ای و فساد پنهان و آشکار هرود و نمایش یک زن افسونگر جدید که با « پرخاشجویی جنسی صریح و مستقیم کلامی و جسمانی » شناخته می شود ، به جای اغواگری وهم زده اشباح داستان های رمانتیک ، داستان کتاب مقدس و همچنین تابلوی مورو را از محدودیت اروتیسم باسمه ای یک صحنه ی رقص آزاد می کند . در نتیجه تجربه ی قرائت این متن چون تجربه ی جنسیِ می شود که خواننده با آن به بیرون از بدنه ی یک متن محدود نشت می کند و عاملیت سوژه ی سالومه ، شکل دهی و شکل گیری او از دیگران ادراک پذیر می شود .
در تابلوهای دنیای قدیم عروسک سکسی را می بینیم که می رقصد و در متن مقدس به چند اشاره ی اخلاقی افراطی که همگی حاصل تاویل هایی جهت دارند بسنده می شود ، ولی سالومه ی وایلد عاشق یحیی ی دیوانه شده است و هرود همچون مانعی انتزاعی و عملی ، صرفا از او یک رقص سرگرم کننده می خواهد ، سالومه داستان را به گونه ای تغییر می دهد که صرفا ابژه ی جذابیت نباشد و پس از رقص درخواستی می کند که با عقل هرود و حکمت شاهانه اش در تضاد قرار می گیرد و تصویر خیالپردازانه ی او را نابود می کند و خود در واقعیت پس از رقص نابود می شود و از این طریق صورتی شفاف برای خود به دست می آورد . او تمایلاتی خاص خود داشته و بر این اساس عاشق شده است و می رقصد تا پایه ی پندار های منگ هرود را از اساس ویران کند . هر چند کتاب مقدس می گوید او به تحریک مادراش رقصید و سر یحیی را خواست ( یعنی همچنان او از خود اراده ای نداشت و بدون اینکه بداند زیر نفوذ نیروی پلیدی بود ) ولی می بینیم سالومه ی وایلد خاستگاه تیپ زن فریبکاری می شود که کنش هایی هم سطح با اراده و نه الزاما تصورات خیال مردانه از خود نشان می دهند ولی گویا چنین تیپی باید در همان تصورات مردانه باقی بماند که در پایان هرود دستور میدهد : این زن را هلاک کنید . در پایان اگر سالومه چنین نخواسته باشد که ما گفتیم داستان ملایم تری هم هست که یکی از دوستان هولدرلین در نامه ای به او در یک خط آن را چنین گفته بود : « مردن با یکدیگر ، این تنها ارضای کامل است » .
روزبه امین


1 Comments:
Blogger Unknown said...
روزبه امین ! کجایی پسر ؟ اینجا باید ردت رو پیدا کرد ؟ کجای جهانی ؟
لذت بردم از متن . عالی هستی رفیق ...

شهرام گراوندی

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!