سکه ای به نام ترجمه
رباب محب
جایزه یِ ادبی نوبل یکی از مشهورترین جوایز ادبی جهان است. هر ساله پس از اعلام نامِ برنده بحث هایِ دامنه داری پا می گیرد. شایسته بودن یا نبودنِ نویسنده، نگاهِ سیاسی کمیته یِ نوبل و بی توجهی به نویسندگانِ زن و تقسیمِ ناعادلانه از جمله یِ این بحث هاست. سال دوهزار و هشت میلادی آلن آسعید مترجمِ ساکن سوئد در مقاله ای ترجمه یِ آثار و نقشِ مترجم را به عنوانِ میانجی زیر سؤال برد. تا این زمان اینطور به نظر می رسید که نقش کلیدیِ ترجمه از اذهانِ اهلِ فن دور مانده بود. آسعید با آوردنِ نمونه هایی نشان داد چگونه یک ترجمه یِ بد در سرنوشتِ یک اثرِ جاودانه دخیل است. البته عکس این قضیه نیز صادق است؛ گاه یک ترجمه یِ خوب می تواند یک اثر متوسط را عالی جلوه دهد.
نامِ لِو تولستوی بنا به ترجمه های بد و عجولانه هرگز بر زبان ها نیامد. شکی نیست که همه یِ اعضایِ کمیته یِ نوبل به زبانِ روسی تسلط نداشته اند و نمی توانسته اند آثار تولستوی را به زبان اصلی بخوانند. امّا نادیدنِ گرفتنِ نامِ تولستوی عوامل دیگری نیز داشته است. به گفته یِ شِل اِسپمارک معایبِ زیباشناسانه و ایدئولوژی عاملِ اصلی عدمِ موفقیتِ تولستوی بود. امّا به اعتقادِ آسعید عاملِ این بی عدالتی ترجمه های بد و محو شدنِ قدرتِ قلمِ تولستوی بود و نه آن چه که شِل اِسپمارک اظهار کرده است.
اینجا باید پرسید ترجمه تا چه اندازه در انتخابِ برنده یِ جایزه می تواند مؤثر باشد؟ آیا اساسأ ترجمه یِ ضعیف یا بد به فنایِ یک اثر بزرگ منجر می شود؟ آسعید با بررسی چند نمونه از سالِ ۱۹۰۰ به بعد می کوشد به این پرسش ها پاسخ دهد.
استفان زِرومسکی (۱٨۶۴- ۱۹۲۵) نویسنده یِ لهستانی دوبار نامزد جایزه یِ ادبی نوبل شد. سال ۱۹۲۲ پر هلستروم در باره یِ عدم موفقیت رزومسکی می گوید؛ "ترجمه ها به ما می گویند او همانند یک نویسنده ی بی هدف فاقدِ هارمونی است. زبانِ او به جز در یک بخشِ درخشان، مبهم، آشفته و خسته کننده است. این درحالی است که قلمِ این نویسنده نزدِ لهستانی ها جایگاه خاصی دارد و زبان او بسیار تکان دهنده و ژرف تلقی می شود. در نگاهِ آن ها زِرومسکی نویسنده ای است پر احساس که نوشته هایش ریشه در تجربه هایِ دوران دانشجویی دارد. نویسنده ای که فضایِ رمان های عاشقانه و مردم پسند را درهم شکست و زبان تازه ای به مردمش بخشید".
آسعید با استناد به این گفته یِ هلستروم می نویسند "اینگونه به نظر می آید که ترجمه باعثِ اختلال در کار نویسنده شده و از او یک نویسنده یِ فاقد هارمونی و بی هدف ساخته است، تا آن جا که او پس از دوبار نامزد شدن هنوز شایستگیِ دریافت جایزه یِ نوبل را ندارد".
با رجوع به اسناد علنیِ موجود در کمیته ی نوبل خواهیم دید که اعضایِ کمیته به مسئله یِ ترجمه و بد بودن ترجمه ها اشاره ای نمی کنند. هلستروم تنها گوشه ای از این حقیقت را نشان می دهد؛ جای تأسف است که خواننده یِ خارجی نویسنده ای چون زِرومسکی آنگونه نمی فهمد که هموطنان او.
جالب توّجه این است که چندی نمی گذرد و ولادیسلاو رایمونِ لهستانی (نویسنده یِ رمانِ معروف روستائیان) به دریافتِ جایزه یِ نوبل نائل می آید و نامِ زِرومسکی دوباره بر سرِ زبان ها می افتد. کمیته یِ نوبل زیرِ تیغ انتقاد می رود زیرا که به اعتقاد بسیاری زِرومسکی و رایمون دو نویسنده یِ همردیف هستند که سرنوشتِ آن ها را ترجمه یِ آثارشان از هم متمایز کرده است.
نویسندگان دیگری نیز بنا به دلیلِ آمده سرنوشتی مشابه پیدا کرده اند؛ از جمله، کُنستانتین بلمون (۱٨۶۷- ۱۹۴۲) شاعر روسی، که نام او به همراه نام ماکسیم گورکی و ایوَن بونین در لیست نامزدها قرار گرفت امّا نامش با همان دلایل همیشگی - یعنی قضاوتی بر پایه یِ خبرگی و توانایی ها (و نه ترجمه) -برای همیشه از لیست برندگان حذف شد.
اولین بار هلستروم زمانی به مسئله یِ ترجمه توجه می کند که پای شعر به میان می آید. او با اشاره ای مختصر از ترجمه و مشکلاتِ آن می گوید؛ "ابیات خیلی رسمی و عجیب اند. محتوای آن ها احساس خوشایندی در خواننده برنمی انگیزانند و این از طبیعتِ بلمون به دور است/.../ ترجمه ی فرانسوی از شاعری بااستعدادسخن می گوید و فضای دیگری را ترسیم می کند، امّا صادقانه بگویم حتا این ترجمه هایِ فرانسوی هم در آن حدّ نیست که به نویسنده اش نوبل اهدا کرد".
دو سال پیش از آن که نامِ بونین در لیست برندگان (۱۹٣٣) ثبت شود، نام کُنستانتین بلمون بر سر زبان ها افتاده بود و از او به عنوان یکی از برجسته ترین شاعران روسی یاد می شد. وقتی کمیته ی نوبل مورد پرسش و انتقاد قرار گرفت به جز آوردنِ بهانه هایی از این دست که دسترسی به اصلِ آثار شاعر ممکن نبود یا ترجمه های موجود نارسا بودند و قدرت قلم نویسنده را نشان نمی دادند حرفی برای گفتن نداشتند. این که کُنستانتین بلمون در سایر کشورها نامِ مطرحی بود نمی توانست در نظرِ اعضای کمیته ی نوبل اثر بگذارد. بنابراین اظهاریه یِ بالا را باید اینگونه تعبیر کرد که قضاوت کمیته ی نوبل به اصلِ آثار وابسته است تا ترجمه.
یکی دیگر از نویسندگان که چهار بار نامش در لیست نامزدها قرار گرفت امّا هرگز موفق به دریافت نوبل نشد، شاعر یونانی کوستیس پالاماس (۱٨۵۹- ۱۹۴٣) است. در این مورد کمیته ی نوبل اظهارکرد که تمامی ترجمه های موجود فاقد کیفتی است که هموطنان او از آن سخن می گویند. به گفته یِ هلستروم اعضای کمیته ی نوبل از ترجمه ها احساس رضایت نمی کنند. زیرا که همیشه بخش اعظمی از شعر در ترجمه فدا می شود، امّا آن ها همگی یکصدا بر بزرگ بودن شاعر تأکید دارند.
طاها حسین (۱٨٨۹- ۱۹۷٣) ) نویسنده ی عرب زبان در سال ۱۹۴۹ کاندید جایزه ی نوبل شد. در این سال آندرش اُسترلینگ سخنگوی کمیته ی نوبل بود. اُسترلینگ اظهار کرد که آثار طاها حسین نویسنده مصری را به دو زبان فرانسوی و انگلیسی خوانده است. طاها حسین جایش را در ادبیات مصر و جوامع محمدی (اسلامیِ مدرن) یافته، امّا با وجودِ زیبایی آثار او، امکان اخذ جایزه به او - تنها به این لحاظ که او از جانب عده ای توصیه شده است- وجود ندارد.
آلن آسعید در این باره می نویسد که پس از این تاریخ بارها نام طاها حسین توصیه شده است، امّا به دلیل محرمانه بودنِ اسنادِ مربوطه ما چیز زیادی در این باره نمی دانیم. حدود بیست سال بعد (۱۹٨٨) نقیب محفوظ نویسنده ی مصری موفق به دریافت نوبل شد و راه را برای مقایسه یِ این دو نویسنده گشود. بسیاری محفوظ را همطراز آدنیوس نیز دانسته و مسئله یِ ترجمه را دوباره زنده کردند. علاوه بر آدنیوس، نام محمد دیب و طاهر بن جلون نیز مطرح شده است.
از میان کسانی که بنا به ضعف و نارسایی ترجمه از لیست برندگان خارج شده اند، تنها یک نفر موفق شد مقام خود را بازیابد و او کسی نبود مگر بونین. حال باید پرسید چه تحوّلی در کار ترجمه یِ آثار بونین صورت گرفت که نظرِ کمیته یِ نوبل در باره یِ این نویسنده عوض شد؟ این پرسش و پرسش های قبلی دارایِ یک نقطه عطف مشترک اند؛ به اعتقاد آسعید این پرسش ها به یک مشکلِ اساسی برمی گردند. مشکلی با دو مفهموم کلیدی؛ «ترجمه یا زبان اصلی» و «همگانی/ یونیورسال بودن ».
هوراس اِنگدال در بیستم دسامبر دوهزار و هفت در مصاحبه با لِ موند در پاسخ به این سؤال که چرا تعداد برندگان آنگلوساکسونی زیاد است، گفت؛ ترجمه تنها زبانِ همگانی/ یونیوورسال است.
آسعید می گوید فراموش نکنیم که این واژه یِ همگانی/ یونیورسال بودن با تمام جذابیتی که دارد، در واقع اینجا فقط بخشی از تمامیت است که فردی عمل می کند. شکی نیست ترجمه و نقش آن در جایزه یِ نوبل باید موردِ پژوهشی همه جانبه قرار گیرد. متأسفانه بسیاری از اسناد کمیته ی نوبل محرمانه اند و امکانِ جستجوی بیش تر فراهم نیست، امّا پژوهش های جدّی در باره ی ترجمه یِ آثار به زبان های مختلف شاید از بُعد این بی عدالتی بکاهد.
همیشه امکانِ ترجمه یِ آثارِ خوب جهان به زبان سوئدی فراهم نیست. بسیاری از زبان های دنیا به دلایلِ مختلف خارج از حوزه یِ ترجمه اند. فقدانِ مترجم خوب و حرفه ای از سوئی و مرزهای محدود زبانی از سوی دیگر باعث می شود که تعدادی از نویسندگان توانا و صاحب سبک – حداقل در حیطه یِ ادبیاتِ جهان - گمنام بمانند. زیرا که ترجمه سکه ای است گاه از ضرب افتاده.
آدينه ۱۴ آبان ۱٣٨۹ - ۵ نوامبر ۲۰۱۰
مأخذ:
Espmark, Kjell (2001); Litteraturpriset: hundra år med Nobels uppdrag. Stockholm. Norstedt.
SvD (17-06-2007); Översättaren sätter prägel på Nobelpriset. Av Alan Asaid.
اسامی:
Alan Asaid- Lev Tolstoj- Kejll Espmark- Stefan ´Zeromski- Wladyslaw Reymont- Konstanin Blamont- Maxim Gorkij- Per Hallström- Kostís Palamás- Taha Hussien- Bunin- Naguib Mahfouz- Andres Österling- Mohammed Dib- Tahar Ben Jelloun- Le Monde- Horace Engdahl- Ivan Bunin-