-
نخستین برخورد مصریان با اندیشه های مارکسیستی همزمان است با گسترش آزادی نشریات در نیمه ی دوم قرن نوزدهم. نشریات مصری به ناچار متوجه رویدادهایی که در غرب اتفاق می افتاد بودند و به آنها توجه می کردند؛ دخالت ها، جنگ ها، ائتلاف ها، اختراعات و غیره. تعدادی از این رویدادهای مهم مانند کمون پاریس، قتل تزار، ورود نمایندگان سوسیالیست در Reichstag (پارلمان آلمان)، قتل رئیس جمهور فرانسه سادی کارنو، و همچنین پدیده های جدیدی مانند سندیکاهای کارگری، اعتصاب ها و غیره. این پدید ها باعث شد تا توجه نشزیات مصر به جنبش های اجتماعی جلب شود. در ابتدا آنها به همان صورت اروپایی در زبان عربی وارد کردند: السوسیالیست، الکمونیست، النیهیلیست. معمولا بدون اینکه میان این جریان ها تفاوتی بگذارند با این استدلال که مخالف ذات بشر و خواهان بازگشت به حیوانیت اند آنها را یک کاسه می کردند. (Al-Afghânî, 1942 ; Ishâq, 1978 ; al-Muqtataf, 1879)
نویسندگان و روزنامه نگاران آن دوره جنبش های اجتماعی را پدیده هایی کاملا غربی می پنداشتند. اما اثرات روزافزون "غرب" بر زندگی مردم مصر و از طرف دیگر گرایش ایده ئولوگ های النهضة (مقاومت عرب) به انتخاب "غرب" بعنوان مدل و ایده آل پیشرفت، برخورد روشنفکران و نویسندگان مصری را به جنبش های اجتماعی تا اندازه ای نرم تر کرد. این جمله ی مانیفست کمونیست که می گوید بورژوازی " از تصویر خود جهانی را بوجود می آورد" (Marx, 1965b, p. 165) بخوبی بیانگر اساس اندیشه ی روشنفکران مصری النهضة بود که در تمدن غرب تصویری از آینده ی خود می دیدند. به تدریج نشریات مصری نمی توانستند نسبت به جنبش های اجتماعی بی تفاوت باشند. به این دلیل که این جنبش ها به تدریج مصر را هم تحت تاثیر قرار می دادند. این جنبش ها برای نشریات مصر در عین حال که صفحات روزنامه را پر می کردند فراملی و فرافرهنگی به نظر می رسیدند. در نتیجه به دنبال یافتن معادل هایی برای آنها در زبان عربی رفتند. ادیب اسحاق در نشریه اش المحروثة موقتا برای ارجاع به هر سه ی این جریان ها از واژ ه ی الخوارج استفاده کرد. این واژه در اصل به جریان معترضی در صدر اسلام بازمی گردد که در برابر گروه های هوادار نزدیکان پیامبر اسلام خواستار اعمال اسلامی واقعی بودند. این واژه از آنجا که دارای بار مذهبی و بی ارتباط به جنبش های نام برده بود نمی توانست جای ترجمه را بگیرد. نخست احمد فریس الصیداق بود که در سال 1879 سوسیالیسم را به اشتراكية ترجمه کرد. واژه ای که در زبان عربی به معنای "سهم" یا "قسمت" است. اسحاق کمونیسم را به إباحية ترجمه کرد که به معنای عیاشی و بی بند و باری ست. نشریه ی الموقتتاف greve را به اعتصاب ترجمه کرد که به معنای اجتماع ِستیزه جویانه[1] است. این انتخاب نویسندگان مصری در ترجمه نشان دهنده ی تمایل آنها به ایجاد نوعی انزجار نسبت به این جنبش هاست. این رویکرد جدید یعنی تلاش برای یافتن معادل جنبش های اجتماعی در زبان بومی همزمان بود با تلاش برای شناخت مشخصات اصلی هر کدام از آنها. تمایزی که در آن "سوسیالیسم" از بقیه ملایم تر بود و اگر قرار بود از میان آنها یکی انتخاب شود "سوسیالیسم" از بقیه کمتر "بد" بود.
این باور که "غرب" همان مدلی ست که مدرنیزاسیون مصر بر آن اساس بنا می شود باعث شد تا بخشی از روشنفکران انتقادات خود را متوجه جنبش های اجتماعی کنند. استدلال های جدیدی که از آنها برای رد این جنبش ها استفاده می کردند دیگر بر مخالفت با ذات بشری یا فراموشی امر مقدس تکیه نداشت؛ بلکه از تئوری تکامل الهام می گرفت: جنبش های اجتماعی با ایجاد تغییرات ناگهانی و خشونت آفرین مانع قانون تکامل می شوند. امتیازی که این نوع استدلال داشت این بود که در عین حال که جنبش های اجتماعی را رد می کرد می توانست همچنان خود را مدرنیست جلوه دهد. در طرف دیگر، و در نتیجه ی دو پارادایم مدرنیزاسیون (غرب به عنوان مدل و تکامل گرایی اعمال شده بر جامعه)، جریان های اندیشه ی ملهم از جنبش های اجتماعی در غرب مانند سوسیالیسم و کمونیسم در میان روشنفکران مصری هوادار پیدا کرد. علاقه ای که باعث شد تا بخشی از روشنفکران مصری به این جریان ها نزدیک تر شوند و به ترجمه ی متون آنها بپردازند.
ترجمه ی متون مارکسیستی
طی دو دهه ی نخست قرن بیستم در نشریات مصری سوسیالیسم بحث روز بود و بحث های داغی میان روشنفکران در این باره در می گرفت. به این صورت سوسیالیسم به عنوان دکترینی جدید و درخور توجه مطرح شد: دکترینی که عامل رخداد های خشنی ست و سیاست بین المللی را تحت تاثیر خود قرار می دهد و موضوعی ست که روشنفکران مشهور و سیاستمداران با حرارت به رد یا دفاع از آن می پردازند. ارائه ی سوسیالیسم به این صورت اگرچه بر اساس دانشی واقعی از این دکترین نبود واکنش ها زیادی را برمی انگیخت.
تا این جای کار هنوز هیچ متن سوسیالیستی ترجمه نشده بود و انشعابات درون جنبش سوسیالیستی برای مصری ها ناشناخته بود. مارکسیسم از سوسیالیسم ناشناخته تر بود.؛ کارل مارکس را به عنوان پایه گذار سوسیالیسم علمی، نظریه پرداز سوسیالیست و فیلسوف بزرگ آلمانی می شناختند. به هر صورت روشنفکران مصری یک سوسیالیسم تعدیل شده و تدریجی را به کمونیسم ـ که خطرناک دانسته می شد ـ ترجیح می دادند. اصلاحات بیشتر قابل پذیرش بود تا انقلاب. با وجود اعلام حمایت حزب کمونیست مصر از انترناسیونال سوم در سال 1922 مارکسیسم در این حزب بعنوان یک "تئوری" مطرح نمی شد. حزب از آنجا که درگیر مبارزات سندیکایی بود نه متونی و نه تحقیقی در رابطه با تزهای مارکسیستی ارائه نمی داد.
در میان منازعات ژورنالیستی و ادبی آن دوره واژه ی مارکسیسم( المذهب الماركسي) خیلی کم استفاده می شد. واژگان کمونیسم (الشيؤعية) و بعدها بلشویسم (البلشوفية) هم بیشتر به عنوان مفهومی از سازمانبندی جدید اجتماعی و نه بعنوان یک تئوری یا یک ایدئولوژی یا جهان بینی رایج بود. از کمونیسم بعنوان "خیر" یا "شر" جدید صحبت به میان می آمد. و از مارکس بعنوان یک "پیامبر" و یا یک متقلب. این برخورد رازآمیز نتیجه ی نادیده گرفتن نظریات و متون مارکسیستی است که در واقع زیربنایی تئوریک و ضروری اند برای هرگونه پذیرش و یا رد مفید و اصولی ِ ایده ای نو. به همین دلیل پدیداری متون مارکسیستی در زبان عربی دارای اهمیت ویژه ای است. حضور واقعی مارکسیسم در زبان عربی از پدیدار شدن همین متون ترجمه حاصل شد.
اهمیت ویژه ی این متون از آن جهت است که مربوط می شوند به حضور فرهنگ غربی در قلب فرهنگ عرب ـ مسلمان. داعیه ی جهانی بودن مارکسیسم مترجم را ترغیب می کند تا در درون فرهنگ خود به دنبال معادلی برای مفاهیم آن بگردد. حول هر ترجمه حوزه ی دانشی وجود دارد که شامل موارد زیر است: مترجم، به عنوان فردی واقعی که موقعیت اجتماعی مشخصی دارد. و به این ترتیب با عمل ترجمه با آگاهی زمانه اش وارد کنش و واکنش می شود؛ مورد دیگر شامل تیتر، پیش گفتار، پس گفتار، نکات مترجم، پانویس ها و غیره می شود؛ و در نهایت خود متن، به همراه خطاها، سوء تعبیرها، عبارات جای گزین و یا حذف شده. اینها همه نشانه هایی اند که چه بسا بیشتر از تصدیق ها و گفتارهای مستقیم ، بازتاب دهنده ی آگاهی زمانه اند.
برای درک بهتر رابطه ی میان ترجمه و ایدئولوژی، ترجمه ی چهار متن مارکسیستی را مورد مطالعه قرار می دهیم. مترجمان این متون که به خانواده های سیاسی متفاوتی متعلق اند هر کدام به دلایل خاصی اقدام به ترجمه ی این متون کرده اند.
احمد رفعت، مترجم دولت و انقلاب
نخستین ترجمه ی یک اثر کلاسیک مارکسیستی در زبان عربی ترجمه ی دولت و انقلاب لنین بود به سال 1922 تحت عنوان مذاكرات لنين عن الحروب الاروبية (تاملات لنین در باب جنگ های اروپایی: گذشته و آینده ی آنها). اضافه بر عنوان، بر روی جلد نام مترجم، احمد رفعت، و زیر آن جمله ی زیر آمده است:" به قلم ن. لنین، رئیس جمهوری روسیه". احمد رفعت نامی ست که در تاریخ فرهنگی و سیاسی مصر در قرن بیستم سابقه ای ندارد. نام او در منازعاتی که در مطبوعات مصر بر سر تاسیس نخستین حزب سوسیالیست مصری در سال 1921 درگرفت غایب است.
به نظر نمی رسد که محرک احمد رفعت برای ترجمه ی دولت و انقلاب تعهدی نظری و سیاسی باشد. درک او از النهضة و بینش سیاسی او پیش از جنگ را می توان از طریق نامه ای که او در پاسخ به قبطی ها پس از قتل بطروس غالی نخست وزیر قبطی و تنشی که به دنبال آن میان قبطی ها و مسلمانان بوجود آمد، دریافت. رفعت معتقد است که مصر در قبال قبطی ها تحمل پذیری بیشتری دارد تا کشورهای غربی در قبال یهودیان. او در عین حال که با تحت فشار گذاشتن قبطی ها مخالفت می کند. عقیده دارد این مسلمانان هستند که اکثریتی فقیر و محروم را تشکیل می دهند به همین دلیل حق بیان مطالباتشان را دارند. او مصریان را ترغیب می کند تا در عین حال که رابطه شان را با Sublime Porte حفظ می کنند در برابر استعمارگری انگلیس و برای النهضة و ترقی مصر تلاش و مبارزه کنند. (Rif'at, 1911, p. 31) در آن موقع این همان خواست سیاسی حزب وطنی مصطفا کامل و محمد فرید بود.
پس از جنگ، رفعت که با مطالعه ی تجربیات دیگر کشورها بینش قوی تری پیدا کرده بود همچنان از موضع نخستین خود دفاع می کرد. در آخرین ترجمه اش ناسیونالیسم عثمانی از ب.ج.گلی که در سال 1922 منتشر شد در عبارتی واضح که درک او را از النهضة نشان می دهد جوانان مصری را خطاب قرار می دهد:"شرق به عنوان جسم و هستی معنوی از کشورها و مردمان زیادی تشکیل می شود. اگر این کشورها خود را در جبهه ی واحدی متحد کنند. اگر پسرهای این جسم مرده با هم متحد شوند. او بار دیگر زنده خواهد شد" (Rif'at, 1922b, p. 3) به این ترتیب رفعت در سال 1922 "جبهه ی بزرگ شرق" را انتخاب می کند. و این همان نظر الافغانی و اسحاق در سال 1870 در جریان پروژه ی النهضة بود. در سال 1919 با پیروزی وفد که پروژه ی ناسیونالیسم ملی را، بدون توجه به اتحاد کشورهای شرق، دنبال می کرد، پان اسلامیسم رو به افول گرایید. اما مردم مصر از نظر احساسی با سایر ملل شرقی که علیه استعمارگری مبارزه می کردند همراه بودند. و این حساسیت خود را در اظهارات ضداستعماری انقلاب بلشویکی و جنبش ناسیونالیستی ترک نشان داد.
رفعت این هواداری خود را در دولت و انقلاب و ناسیونالیسم عثمانی بیان می کند. او بلشویک ها را به خاطر تلاش برای آزاد سازی آناتولی و حمایت شان از ترکیه می ستاید و کنگره ی "مردم شرق" در ترکیه را امیدی برای اتحاد و باززایی مردم مسلمان می داند. او در دولت و انقلاب پیروزی آتاتورک و انور پاشا را مدلی می داند که مصریان باید آن را دنبال کنند. میان دو قهرمان ترک او بیشتر جانب انور پاشا را می گیرد. "قهرمان مسلمان" که "برای جهان مسلمان و به طور کلی برای شرق تلاش می کند"(Rif'at, 1922b, p. 5) باید خاطر نشان کرد که انور پاشا در راس هیاتی بود که کشورهای ترکیه، مصر و تونس را در کنگره ی باکو نمایندگی می کردند. (el-Makhadmeh, 1987, p. 92)
مقاله ای که تحت عنوان "سوسیالیسم، بلشویسم و مذهب" در نشریه ی اسلامی بنیادگرای المنار منتشر شد این علاقه را نشان می دهد [2]؛ رفعت لنین را مانند یک رهبر پان اسلامیست ایده آل توصیف می کند. او لنین را بعنوان "بزرگترین مرد حال حاضر جهان" معرفی می کند. (Rif'at, 1922a, p. 3) برای او لنین نمونه ی حاکمی عادل، متواضع و خادمی بود که مصر به آن نیاز داشت. می نویسد:"لنین مردی در نهایت سادگی در خوراک، پوشش و رفتار است. اندیشه و هم او پراکندن اصول اش است. اصولی که به آزادی جهان از امپریالیسم و تحقق برابری میان همه ی افراد انسانی منجر خواهد شد. (Rif'at, 1922a, p. 5) مفهوم "قهرمان تاریخ" مفهومی مهم در پان اسلامیسم است. پان اسلامیسم که پیروزی یک فرد، محمد، را مدح می گوید. همچنین راه حل مشکلات اجتماع به شخصیت فرد حاکم بستگی داردباید به این نکته توجه کرد که معرفی لنین بعنوان قهرمان و سازنده ی تاریخ، نقش حزب، مارکسیسم، انترناسونال و توده ی کارگران را نادیده می گرفت.
با توجه به آنچه گفته شد انتخاب دولت و انقلاب برای ترجمه کاملا وابسته ی شرایط به نظر می رسد. شاید در آن زمان تنها کتاب ترجمه شده ی لنین به زبان فرانسه که رفعت به آن دسترسی داشته دولت و انقلاب بوده. تغییر عنوان کتاب به "تاملات لنین در باب جنگ های اروپایی: گذشته و آینده ی آنها" هم باعث پرهیز از به کار بردن واژه ی ثورة (انقلاب) می شد و هم عنوانی مناسب با واقعیت جنگ در آن زمان ارائه می داد. رفعت انتخاب واژه ی "تاملات" را متناسب با طرحی می داند که در نظر داشت تا به مخاطب مصری عرضه کند. طرحی در موضوع "بزرگانی که مخفیانه برای آزادی مردمان شان می اندیشند"(Rif'at, 1922a, p. 1) مجموعه ای که با تاملات هیندنبرگ آغاز شده بود. با مطالعه ی پیش گفتار و پس گفتار کتاب "تاملات لنین..." می توان برداشت رفعت از سوسیالیسم به طور کلی و اندیشه ی مارکسیستی به طور خاص را دریافت. در پیش گفتاری که به تاریخ 28 دسامبر 1921 نوشته از شخصیت قهرمان گونه ی لنین ستایش می کند. یک ماه پس از فرستادن کتاب به چاپخانه تصمیم می گیرد تا پس گفتاری بر آن بنویسد تحت عنوان "توضیحات ضروری" که در آن برخی مفاهیم مرتبط با اندیشه ی سوسیالیستی را توضیح می دهد و از هیاهوی تبلیغات ضدبلشویکی در نشریات مصر و رخ دادهای اخیر مرتبط با انقلاب روسیه می گوید.
در پس گفتار رفعت، کمونیسم برای او هم به معنای انقلاب و هم به معنای جمهوری است. او میان سرمایه داران و رژیم های مونارشی ارتباطی می بیند ولی نمی تواند ارتباط میان کمونیسم و طبقه ی کارگر را دریابد. رفعت برای تصدیق نظریات خود برقراری دوباره ی مونارشی بعد از انقلاب 1848 و سقوط کمون پاریس را نمونه می آورد.آیا انقلاب بلشویکی هم به چنین سرنوشت بی رحمانه ای منجر خواهد شد؟ رفعت پاسخ به این سوال را به آینده وا نمی گذارد. نزد او پاسخ به این سوال در پراتیک سیاسی حکومت بلشویک نهفته است. رفعت به شیوه ای خودنقادانه، نخست از پذیرش با شور و حرارت شرقی ها از انقلاب روسیه می گوید:"در ابتدا بلشویک ها با ظاهری شرافتمندانه که آنها را در کار رهایی طبقات محروم و مردم زیر یوغ ِ استعمار نشان می داد ظاهر شدند [...] و جمهوری هایی را در فنلاند، اوکراین و قفقاز تاسیس نمودند. روان ها آسوده شد. شرقیان پنداشتند که طبیعت این مردمان تغییر کرده و رویای آنها محقق می شود. آنها تا به آنجا خوشبین بودند که می پنداشتند که اینها جهان را از استعمارگری نجات می دهند. شرقیان منتظر بلشویک ها بودند تا به کشورشان برسند و آنها را از این کابوس برهانند. (Rif'at, 1922a, p. 248)
انتظار شرقی ها از بلشویک ها بیشتر آزادسازی ملی بود تا عدالت اجتماعی. هواداری رفعت از لنین در پیش گفتار کتاب را هم می توان با حمایت بلشویک ها از جنبش ناسیونالیست ترک مرتبط دانست؛ و دلسردی موجود در پس گفتار نتیجه ی رخ داده های تازه بود:"آری، رژیم شوراها در این روزهای آخر با حذف جماهیر قفقاز، و اشغال آن توسط ارتش بلشویک، ما را شگفت زده کرد [...] در حالی که این جماهیر کوچک بر اساس سیستم کمونیستی بنا شده بود"(Rif'at, 1922a, p. 249) این رویای در هم شکسته شده تنها برای شرقی ها نبود بلکه برای روس ها هم بود. وعده های کمونیسم به دور از تحقق بود ـ از بین بردن طبقات، حذف هرگونه قدرت دولتی و ایجاد صندوقی عمومی که تولید کل را دریافت و آن را با معیار نیازها توزیع کند.
همانطور که السفد می گوید به نظر نمی رسد انتقاد رفعت از بلشویسم که ناشی از تمایلات پان اسلامیستی و ضد استعمارگری او دارد به دلیل فرار از سانسور بوده باشد. همچنین می گوید که رفعت عضو حزب کمونیست مصر بوده و ترجمه ی این کتاب را هم به سفارش حزب انجام داده. (al-Saîd, 1976, p. 118) این فرضیه به نظر ما غیرقابل استناد می رسد. همانطور که عقاید سیاسی رفعت را بررسی کردیم و همچنین اینکه این کتاب هیچ گاه در حزب مورد بحث قرار نگرفت و به عنوان منبع تئوریکی برای پرورش اعضای آن نبود. همین قدر کافی ست که مترجم تنها سه ماه پس از ترجمه ی اثر لنین گرایش پان اسلامیستی خود را با ترجمه ی کتاب ناسیونالیسم عثمانی نشان می دهد.
از آنجایی که رفعت مترجمی حرفه ای بود و لنین و گفته هایش در نشریات آن زمان مصر موضوع مورد بحث بود، می توان نتیجه گرفت که محرک های اصلی او برای ترجمه ی این کتاب علاقه ی شخصی، کنجکاوی و همچنین خریدار داشتن آن بوده است. عنوانی که مترجم برای کتاب برگزیده نشانگر رویکردش به کتاب است: او کتاب را بیشتر به عنوان متنی ضداستعماری در نظر می گیرد و بر انتقاد لنین از سوسیال دموکراتها به دلیل همکاری آنها با دولت های بورژوا و شرکت در جنگ تاکید می کند. او کتاب را اینچنین خلاصه می کند" این کتاب نخست شرحی ست بر اصول دکترین کمونیستی که توسط کارل مارکس و با حمایت قاطع انگلس تدوین شده. سپس کتاب عقاید سوسیالیست های میانه رو و نظریات شان را نقد می کند و می گوید که خوشبختی و بهروزی در زمینی برپا خواهد شد که از استعمارگران پاک شده باشد. استعمارگرانی که می خواهند ملل ضعیف را به تحت سلطه ی قدرت های پیشین اتوریتر در آورند"(Rif'at, 1922b, p. 4) به دلیل سوء آشنایی با تئوری مارکسیستی، موضوع اصلی دولت و انقلاب ـ ارتباط میان طبقه ی کارگر و دولت ـ از درک رفعت خارج می ماند. که این یکی از ضعف های ترجمه ی اوست. با این همه این کار نخستین کوشش در جهت ترجمه و تحلیلی مارکسیستی درزبان عربی ست. به همین دلیل درخور بررسی ای جزئی تر است.[3] این مقایسه نخست شامل مقایسه ی این ترجمه ی اولیه با ترمینولوژی مارکسیستی ترجمه های جدیدتر است. سپس به یافتن اشتباهات احتمالی در ترجمه می پردازد برای کشف دلالت های فرهنگی و اجتماعی آنها. ما در اینجا مهمترین واژگان مارکسیستی این متن را بررسی می کنیم:دولت، انقلاب، طبقه، دیالکتیک.
دولت
رفعت État را حكومة ترجمه می کند که در زبان عربی امروز بیان کننده ی حکومت است. امروزه État را دولة ترجمه می کنند که در زبان عربی کلاسیک به معنای "قدرت موقت" است. رفعت از واژه ی دولت برای نام بردن از کشورها و قدرت های استعمارگر (دول الاستعمارية) استفاده می کند. ترجمه ی "دولت" به حكومة در قرن 19 و ابتدای قرن 20 رایج بوده است. عباراتی که درآنها واژه ی دولت به کار رفته در جاهایی رفعت را به تعبیر نادرست می کشاند: لنین از قول انگلس می نویسد:"دولت قدرتی ورای از جامعه و نیرویی نیست که از بیرون به آن تحمیل شده باشد ؛ دولت دیگر آنطور که هگل می گفت«تحقق ایده ی اخلاقی؛ تصویر واقعیت عقل» نیست" رفعت این جمله را اینگونه ترجمه می کند"دولت قدرتی وراء حوزه ی نهاد اجتماع نیست؛ در نتیجه امتیازاتی ندارد، اما همانطور که هگل می گفت تحقق ایده ی اخلاقی و تصویر و نتیجه ی عمل و حقیقت است"(Lénine, 1972, p. 11 ; Rif'at, 1922a, p. 15) رفعت در اینجا معنای دو واژه ی فرانسوی را اشتباه می گیرد و از افعال درست استفاده نمی کند. در نتیجه آنچه می گوید خلاف نظر انگلس است. مثالی دیگر: در ترجمه ی فرانسوی متن لنین می خوانیم:"دولت دستگاه سلطه ی طبقاتی ست؛ دستگاهی برای تعدی طبقه ای بر طبقه ی دیگر؛ و با تعدیل نزاع طبقاتی و برساختن «نظمی» این سلطه را قانونی و تحکیم می کند." در ترجمه ی عربی چنین آمده است:" به عقیده ی مارکس دولت نهادی ست که بر طبقات سلطه دارد. یا به بیان واضح تر نهاد بردگی طبقه ای در ارتباطش با طبقه ای دیگر است. این دولت است که برای اشیاء نظمی بوجود آورده، آن را قانونی ساخته و به این وسیله با وسعت گرفتن نزاع طبقاتی نقطه ی پایانی بر بردگی قرار می دهد." (Lénine, 1972, p. 12 ; Rif'at, 1922a, p. 17) با توجه به ترجمه، "نظم" ی که دولت آن را بر می سازد، برخلاف نظر مارکس، ظلم را قانونی نمی سازد بلکه پایان بردگی ست.
انقلاب
در این کتاب واژه ی révolution به ثورة ترجمه شده است. و با توجه به مفهوم اصلی کتاب لنین مترجم دو اشتباه مرتکب شده که در نتیجه ی آنها مفهوم لنینیستی انقلاب مبهم گردیده است: 1ـ لنین از مارکس نقل قول می کند که می گوید خشونت بی انکه ضرورتا منشاء شر باشد می بایست نقشی انقلابی ایفا کند. ترجمه اینطور است:"همانند انقلاب، خشونت نقشی منفی دارد". 2 ـ لنین نشان می دهد که سوسیال دموکراسی به ایده ی انقلاب خشن که نزد مارکس و انگلس یافت می شود خیانت کرده است. ترجمه می گوید:"رها کردن ایده ی انقلاب خشن خیانتی ست به گرایشات سوسیالیست، ناسیونالیست و کائوتسکیست." (Lénine, 1972, p. 31 ; Rif'at, 1922a, p. 41) این اشتباهات در متن عربی باعث شد تا مواضع لنین در برابر سوسیال دموکراتها مبهم جلوه کند. همچنین این اشتباهات نشان می دهند که تا چه اندازه مترجم از وضعیت روز جنبش های سوسیالیستی و گرایش های آن بی اطلاع است. این نادانی در توضیحی که مترجم در مورد انگلس می نویسد خود را به روشنی نمایان می کند؛ او انگلس را به این صورت معرفی می کند:"ژان ـ ژاک انژیل، نویسنده ی آلمانی، متولد 1741، وفات یافته ی 1802 [4](Rif'at, 1922a, p. 13) یا زمانی که می خواهد از کرنسکی صحبت کند او را با تروتسکی اشتباه می گیرد.[5]
طبقه
ترجمه ی جاری این واژه (classe ) طبقه است. رفعت جدای از این از واژگان دیگری نیز استفاده می کند: الهيئة (به معنای سازمان، بدن)، زمرة (به معنای دار و دسته، گروه)، فئًة (به معنای کاتگوری)، طائفة (به معنای اجتماع). در مورد بورژوازی (bourgeoisie) شکل معمول امروزی اش (بورجووازي) در ترجمه ی رفعت دیده نمی شود. او در برابر این واژه گیج می ماند:نخست آن را وجاهة وطنية (شایستگان ملی) ترجمه می کند. سپس در همان صفحه الطبقة المالية (طبقه ی مالیه). سومین واژ ه ای که برای آن انتخاب می کند طبقة الاعيان (طبقه ی مالکان مالی) است. این واژه در ترجمه ی رفعت بیشتر دیده می شود ولی نه به شیوه ای سیستماتیک. جلوتر واژگان دیگری مانند الاغنياء (ثروتمندان)، الوجها (اشراف)، اصحاب الرئوس الاموال (دارندگان سرمایه)هم دیده می شوند. گاهی هم دو واژه را در کنار هم به کار می برد: الاغنياء والاعيان ( اشراف و ثروتمندان). این عدم قطعیت در برابر واژ ه ی "بورژوازی" و دشواری انتقال معنای آن در زبان عربی زمانی بیشتر نمایان می شود که برای این واژه در یک عبارت چهار معادل می آورد: در متن فرانسوی اینطور می خوانیم:"بدون بورژوازی و در برابر بورژوازی". رفعت آن را به این صورت ترجمه می کند:"بدون مالکین و ثروتمندان و علی رغم اشراف و ثروتمندان"(Lénine, 1972, p. 40 ; Rif'at, 1922a, p. 52) رفعت از آنجایی که با ادبیات سوسیالیستی آشنایی ندارد نمی تواند معنایی که لنین برای "بورژوازی" قائل است را درک کند. این دشواری در یافتن واژه ی مناسب در زبان عربی که بتواند مفهوم "بورژازی" را برساند شاید به دلیل نامشخص بودن نظام اجتماعی مصر است که در آن طبقه ی مسلط خصوصیت مشخصی نداشت. از ترجمه مشخص است که زمانی که متن اصلی به ارتباط میان بورژوازی و قدرت دولتی می پردازد، مترجم از واژگان "اشراف" و "ملاکین" و زمانی که متن اصلی به نزاع میان بورژوازی و طبقه ی کارگر می پردازد مترجم از واژه ی "سرمایه داران" استفاده می کند.
زمانی که به "خرده بورژوازی" می رسیم این آشفتگی بیشتر هم می شود. چرا که این مفهوم در مصر آن زمان قابل شناسایی نبود. در ادبیات سوسیالیستی عرب در آن دوران تضادی میان ثروتمندان و فقرا یا سرمایه داران و کارگران وجود داشت ولی مفهوم طبقه ای مانند خرده بورژوازی تقریبا به طور کامل غایب است. مضاف بر اینکه در متن لنین واژه ی "خرده بوژوازی" گاهی به معنای طبقه ی معین اجتماعی و گاهی سوسیال دموکراتهاست. این شاید آشفتگی رفعت در ترجمه ی این واژه را توجیه کند. رفعت این واژه را به دو شیوه ترجمه می کند: برای ترجمه ی معنای جاری آن، زمانی که لنین خطابش به سوسیال دموکراتهاست، رفعت واژه ی الفئة الاكثر وجها (که به معنای گروهی از اشراف بلند پایه است) و سياسيون الفيئة المتناهية في الوجها (که به معنای سیاستمداران گروه اشراف بلند مرتبه است). و زمانی که معنای متن اصلی از این مفهوم دور است رفعت به معنای مورد نظر لنین نزدیک تر می شود. این ترجمه را نخستین بار در عبارتی که لنین در آن میان بورژوازی و خرده بورژوازی تمایز می گذارد می بینیم:" بورژوازی، دهقانان و لایه هایی از خرده بورژوازی را تجزیه و پراکنده می کند". در اینجا رفعت واژه ی الطبقات الوسطئ (طبقات متوسط) را به کار می برد.و جلوتر الملاک المتوسطون (ملاکین متوسط) (Rif'at, 1922a, p. 16-17). به طور کلی خرده بورژوازی در نظر رفعت دارای خصیصه ای منفی است و به بورژوازی وابستگی دارد. در نتیجه او "آنارشی خرده بورژوازی" را به " آنارشی کمی مرفه که خصلت نمای طبقه ی متوسط است" ترجمه می کند. (Lénine, 1972, p. 39 ; Rif'at, 1922a, p. 50 در نهایت ابهام در ترجمه دشواری هایی را در درک رویکرد لنین به سوسیال دموکراسی از یک طرف و طبقه ی خرده بورژوازی از طرف دیگر موجب می شود.
دیالکتیک
ترجمه ی امروزی دیالکتیک در زبان عربی جدل است. رفعت این واژه را به القضايا المنطقية (قضایای منطقی) ترجمه می کند. در نتیجه "ماتریالیسم دیالکتیک" بصورت " ماتریالیسم منطقی" و همچنین "دیالکتیک ماتریالیستی" بصورت مدلول حسی (معنای ملموس) و "انگلس دیالکتیسین" بصورت" انگلس لغت دان" در می آید. در نهایت "دیالکتیک تاریخ" بصورت "نظریه ای منطقی که از زندگی عملی مشتق می شود" در می آید. (Lénine, p. 79 ; Rif'at, 1922a, p. 100) واژه ی "دیالکتیک" در نظر رفعت غریب به نظر می آید، ولی معمولا آن را به "منطق" ترجمه می کند که با معنای دیالکتیک متفاوت است. و این نوع دیگری از اشتباه است. اشتباهی که از کمبود دانش فلسفی ناشی می شود.غرض در اینجا، شمارش اشتباهات مترجم و یا بررسی کیفیت ترجمه ی او نیست. بلکه نشان دادن این مطلب است که چگونه فهم تزهای لنین و همچنین منازعه اش با سوسیال دموکراتها بوسیله ی این ترجمه دشوار شده است. به این دلیل است که رفعت در پیش گفتار ترجمه اش می گوید که سعی کرده است تا این نظریات "دشوار" را به شیوه ای ساده شده بیان کند. (Rif'at, 1922a, p. 2) این تلاش برای ساده سازی او را تا به آنجا می کشاند که برای درک مطلب به دلخواه خود مطالبی که به نظرش ضروری رسیده را به متن اضافه می کند. بعنوان مثال لنین در مورد موقعیت دهقانان می نویسد:"[...] معیارهای دموکراتیکی که منافع کارگران و بخش اعظم دهقانان را به طور کامل همبسته می کند"، رفعت اینگونه ترجمه می کند:"[...]وسیله ی دموکراتیک ساده ای که به شیوه ای منسجم با منافع کارگران و منافع اکثریت که همان طبقه ی دهقان است سازگار است." (Lénine, 1972, p. 66 ; Rif'at, 1922a, p. 82)
تغییرات در متن مخصوصا زمانی ست که لنین از مذهب صحبت می کند. آنجا که لنین خرده بورژوازی آزاد اندیش را نقد می کند. به این دلیل که " بی مذهبی را می پذیرد ولی از وظیفه ی حزب در مبارزه با افیون مذهبی ای که مردم را تحمیق می کند چشم می پوشد" رفعت این عبارت لنین را به " قشر دارای اعتقادات آزاد که بی طرفی مذهب را می پذیرد و در حالی که علیه مذهب به نقد حزب می پردازد و به این ترتیب به بی حس کردن اعصاب مردم می پردازد"(Lénine, 1972, p. 113 ; Rif'at, 1922a, p. 145) به این ترتیب ترجمه از واژه ی "افیون" پرهیز می کند و تقصیر تحمیق مردم را به گردن قشر دارای اعتقادات آزاد می گذارد.
این اغتشاش در ترجمه از حد گذشته و کتاب را غیرقابل فهم و راز امیز نموده است.شاید به همین علت است که رفعت در پیشگفتار برای این کتاب، آن را "فوق العاده عجیب، شگفت آور تا جایی که شعور،خود را گم می کند"(Rif'at, 1922b, p. 5)دانسته است. نشریات مصری متخاصم با "بلشویسم" با در نظر گرفتن این کتاب خارج از حوزه ی مبارزات مارکسیستی به نقد آن نمی پرداختند و حتا به آن اشاره ای هم نمی کردند. سوسیالیست ها هم به همین شیوه در قبال این ترجمه عمل کردند:عمل ترجمه ی کتابی از لنین، علاقه ی رفعت را به آن نشان می دهد اما آنچه در پس گفتار کتاب در نقد بلشویسم می نویسد حاکی از ناامیدی عمیقی است؛ این ناامیدی همچنین یک احساس عمومی ست در مصر. مصری ها که متوجه شده اند بلشویک ها نه تنها برای آنها آزادی به ارمغان نمی آورند بلکه برعکس همان سیاست استعمارگرانه ی تزاری را در پیش گرفته اند.
راشد البراوی، مترجم کاپیتال
راشد البراوی استاد اقتصاد در دانشگاه فئواد یک، نخستین کسی است که دست به ترجمه ی کاپیتال می زند. او این ترجمه را در سال 1949 به انجام می رساند. این ترجمه در زمانی پدیدار می شود که نشریات مصری با همان شور و حرارت بعد از انقلاب بلشویکی از کمونیسم سخن می گویند. صرف نظر از تعدادی کتاب مقدماتی در مورد سوسیالیسم و تعدادی مقاله در تایید و یا رد اتحاد جماهیر شوروی، تنها منبع مصری ها برای شناخت اندیشه ی مارکسیستی، ترجمه ی کتاب دولت و انقلاب لنین ـ با تیراژ خیلی محدود ـ و کار مزدی و سرمایه در سال 1930 بود که در هفت دفتر در هفته نامه ای چاپ شده بود. و در کنار اینها ترجمه هایی که توسط گروه ای مارکسیستی صورت می گرفت بصورت مخفی بودند. البروای برای ترجمه ی کاپیتال دلایل آکادمیک می آورد و از اهمیت آن در تحقیقات علمی می گوید. او کتاب را اینگونه معرفی می کند:"کتابی که پیش رو دارید کاپیتال نام دارد. اثر دانشمند مشهور کارل مارکس. ما این اثر را به دستان آن دسته از نخبگان و روشنفکران عرب زبان می رسانیم که به دنبال پژوهش عمیق علمی و مطالعه ی بی وقفه دکترین های اقتصادی با مراجعه به منابع اصیل اند." (al-Barâwî, 1970, préf.)[6]
سهم البراوی در ترویج متون مارکسیستی به کاپیتال ختم نمی شود. البراوی در این حوزه کتابهای زیادی ترجمه کرده که با ترتیب زمانی در زیر می آیند: 1 ـ 1945 اقتصاد سیاسی: پرسشها و پاسخ های لئونتیف. 2 ـ 1946 امپریالیسم، بالاترین مرحله ی سرمایه داری. 3 ـ 1947 التفسیر الشتراکیه التاریخ (تفاسیر سوسیالیستی تاریخ) که شامل ترجمه ی اثار زیر است: لودویگ فوئرباخ و پایان فلسفه ی کلاسی آلمانی اثر انگلس؛ پیشگفتار چاپ انگلیسی سوسیالیسم تخیلی و سوسیالیسم علمی اثر انگلس؛ نامه نگاری های مارکس و انگلس با موضوع ماتریالیسم تاریخی؛ خلاصه ای از کتاب نبرد طبقاتی در فرانسه اثر مارکس. 4 ـ 1957 گروندریسه، مبانی نقد اقتصاد سیاسی.
به دلیل سهم زیادی که البراوی در ترجمه ی متون مارکسیستی دارد روشنفکران غربی مانند ماکسیم رودینسون، واتر لاکر، سیمون و ژان لاکوتور او را مارکسیست در نظر گرفته اند ولی او خود را مارکسیست نمی دانست. البراوی خود را از حلقه ی مارکسیست های مبارز دهه ی چهل دور نگه می داشت. و این نشان دهنده ی رویکرد خاص او به کاربرد اندیشه ی مارکسیستی در جامعه مصر است. البته باید خاطر نشان کرد که او خود را از فعالیت های سیاسی دور نگه نمی داشت. او نقش مهمی در سازماندهی مجدد جنبش سندیکایی ایفاء کرد. او همچنین تعداد زیادی شرکت های تجاری و مالی را در دهه ی چهل و پنجاه پایه گذاری کرد. آثار تئوریک البراوی در حوزه ی اقتصادی غنی است. می توان رویکرد و به النهضة را از شیوه ی برخورد و ترجمه ی اندیشه ی مارکسیستی دریابیم.
برای دریافت مفهومی که البراوی از کاپیتال در نظر دارد باید به پیش گفتار ترجمه نگاه کنیم. البراوی پیش گفتار را به شیوه ای که مختص کتاب های مذهبی و وعظ و خطابه هاست آغاز می کند:"بنام خداوند رحمان و رحیم... سپاس خدای را که با قلم ما را آموخت و به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست. او را شکر می گوییم از اینکه ما را از تاریکی و فراموشی به نور و دانش رهنمون داشت.او ما را به تواضع سفارش و از اسراف بر حذر داشت.او ما را در استفاده از نعمت هایی که به ما ارزانی داشته برابر قرار داده. او به ما همدلی آموخته و میان یک عرب و یک خارجی تفاوتی قائل نیست مگر بواسطه ی اعمال شان، توجه شان به عدالت و مبارزه ی آنها در برابر ظلم و ستم." (al-Barâwî, 1970, préf.)
این دیانت اغراق آمیز که در کتاب های دیگرش کمتر شاهد آنیم، تنها برای از بین بردن شک و شبهه هایی است که کتابی مثل کاپیتال ـ کتابی خطرناک ـ ممکن است برانگیزد. این شیوه ی مذهبی پیش گفتار نویسی شیوه ای رایج است در میان مترجمانی که دانش علمی را بدون تظاهر به بر هم زدن نظم مستقر می ستایند. بطور خلاصه در این مورد باید گفت که ترجمه نمی خواهد ترجمه ای انقلابی باشد و ما این نکته را در حذف تعمدی تعدادی از عبارات نشان خواهیم داد.
در مطالعه ی فصل اول ترجمه کاپیتال[7]، آنجا که مارکس به سراغ مذهب می رود، باز هم با حساسیت زیادی مواجه می شویم. در بخشی که به ارزش نسبی مربوط است و مارکس ارزش پارچه را با ارزش لباس مقایسه می کند، البراوی استعاره ی مربوط به " طبیعت گوسفندی مسیحیت در شباهت اش به بره ی خدا" را حذف می کند. [8](arabe, p. 17 ; anglais, p. 52 ; français, p. 581)او همچنین این عبارت روشن مارکس را حذف می کند:"جهان مذهبی تنها بازتابی از جهان واقعی است"(ar., p. 42 ; an., p. 79 ; fr., p. 614)البراوی برای پرهیز از هرگونه حمله به مذهب حتا در جاهایی متن را تغییر می دهد. بعنوان نمونه زمانی که مارکس به طور کلی نتیجه می گیرد که " بازتاب مذهبی از جهان واقعی تنها زمانی از بین خواهد رفت که [...] شرایط کار برای انسان ها، مناسباتی واضح و عقلانی با هم نوعانشان با طبیعت باشد." البراوی "بازتاب مذهبی" را به الصور (تصاویر) ترجمه می کند. در پاراگراف قبل از آن آنجا که مارکس از مذاهب باستان سخن می گوید، البراوی برای جلوگیری از ایجاد شبهه ی "شرک" در ذهن مخاطب عرب بیشتر از واژ ه ی "تصویر" استفاده می کند تا "بازتاب های مذهبی". ترجمه همچنین مورد تحریف هایی از نوع دیگر هم قرار گرفته. البراوی برخی از اشارات فلسفی را هم حذف می کند. مانند عبارت بلندی که در آن مارکس مفهوم ارسطویی ارزش را توضیح می دهد. (ar., p.17 ; an., p. 52 ; fr., p. 582) یا پانویسی که در آن مارکس کالا را با "من ِ بت واره" مقایسه می کند. البراوی در ترجمه اش همه ی آنچه اقتصادی نیست را خارج از موضوع پنداشته و به همین دلیل آنجایی که مارکس از شیمی برای شان دادن صورت نسبی ارزش استفاده می کند را حذف می کند. (ar., p. 16 ; an., p. 50 ; fr., p. 579) همچنین تعدادی از ضرب المثل ها و عبارات را.[9]
جایگاه ترجمه ی البراوی را می توان با موضعگیری او در برابر جریان های سیاسی دهه های چهل و پنجاه و همچنین نظریات او در باب پیشرفت جامعه ی مصر سنجید. در التطور الاقتصادی فی مصر الحدث (تکامل اقتصادی مصر مدرن) که در سال 1939 منتشر شد البراوی بخشی را اختصاص می دهد به موقعیت طبقه ی کارگر و ضرورت دادن حقوقی به آنها از جمله حق اعتصاب و ممنوعیت اخراج دلبخواهی توسط کارفرمایان. توجیه او برای پیشنهاد این اصلاحات دادن ضمانتی برای رادیکالیزه نشدن جنبش کارگری ست. (al-Barâwî, 1944, p. 95-106)[10] هدف ترجمه ی کاپیتال نه کمک به کارگران در مبارزه جهت کسب آگاهی انقلابی، و نه مقابله با مذهب و نه حتا خواست جامعه ای نو ست؛ پس می توان گفت که ترجمه ی کاپیتال بر زمینه ای غیر انقلابی صورت گرفته است. این ترجمه تقدیم شده است به "آنانی که پژوهش علمی و آزادی رهنمون شده ی عقیده برایشان مقدس است." این ترجمه بیشتر هدفی علمی دارد تا سیاسی(al-Barâwi, 1970, préf.)
با این وجود البراوی ترجمه ی کاپیتال را در راستای بینشی که از سیستم مناسب برای آینده ی مصر در نظر دارد انجام می دهد.او می گوید در این سیستم:" باید برای دقیق ترین تحلیل علمی سیستم سرمایه داری از آغاز میان موافقان و مخالفان اتفاق نظر باشد. همچنین برای نقشی که سرمایه داری در پیشرفت جامعه ایفاء می کند، و تضادهایی که آن را به در نهایت با سیستم متکامل تری جایگزین می کند." (al-Barâwî, 1970, préf.) این سیستم متکامل تر که البراوی از آن صحبت می کند نه سوسیالیسم است و نه دیکتاتوری پرولتاریا. او منظورش از سیستم جدید را اینگونه توضیح می دهد:"مارکسیست ها، جدای از تفاوت هایشان آینده را در سوسیالیسم می بینند. ولی اخیرا نویسنده ای به نام جیمز برانهام این امکان را رد کرده. و به این نظر دارد که در جامعه ی پس از سرمایه داری این تکنوکرات ها هستند که طبقه ی مسلط را تشکیل می دهند. جامعه ای که بر اساس مالکیت دولتی ابزار تولید بنا خواهد شد." (al-Barâwi, 1970, préf.) در نتیجه تنها کاری که در جامعه ی پیشرونده ی تکنولوژیک برای طبقه ی کارگر می ماند مبارزه برای بهبود شرایط کاری اش است.
به این ترتیب البراوی با این رویکرد به جامعه ی مصر، برنامه ای را برای النهضة طرح ریزی می کند که مشخصه اش مبارزه علیه استعمارگرایی، بیداری مردم عرب، اقتصاد مختلط ملی و خصوصی،نقش پیشروی مذهب، و بهبود شرایط کارگران و دهقانان است. خط سیر روشنفکری او هم همین نوع رویکرد را نشان می دهد. جلوتر از نقش او در اصلاح قوانین سندیکایی در 1939 ـ که برای احتراز از خطر کمونیسم برای کارگران امتیازاتی قائل می شد، گفتیم.نوشته های اقتصادی او پیش از 1952 خواهان ملی سازی اقتصادی و ستایشگر سیاست حزب کارگر انگلیس اند ـ در 1952 چند روزی پس از سرنگونی حکومت مونارشی توسط ارتش[11]، او کتاب حقيقة الانقلاب الاخير في مصر (حقایق در مورد کودتا در مصر) را منتشر می کند: در این کتاب با شور و علاقه نقش ارتش تایید شده است. او دخالت ارتش را بعنوان "ضرورتی اجتماعی" در نظر می گیرد و خطوط سیاسی رژیم جدید را در مقیاس محلی، عرب و بین المللی طرح ریزی می کند. (al-Barâwî, 1952) بدنبال آن ارتباط میان البراوی و رژیم جدید مستحکم تر می شود. او مسئولیت های مهمی در تعداد زیادی از شرکت های ملی بعهده می گیرد و در همان حال یکی از نظریه پردازان رژیم می شود.[12] در سال 1955 کتاب الفلسفة الاقتصادية للثورة (فلسفه ی اقتصادی انقلاب) را می نویسد. این فلسفه که بر اساس برنامه ی حزب کارگر انگلیس طرح ریزی شده را می توان به این صورت در چهار مورد خلاصه کرد: 1 ـ دموکراسی اقتصادی که به معنای سهامداری مردمی ست. 2 ـ از بین بردن ثروت های کلان با تغییر سیستم مالیاتی. 3 ـ کنترل اقتصادی از طریق برنامه های پنجساله ی که برای اجرای آنها ضرورتا به دولت سوسیالیست نیازی نیست. 4 ـ گسترش فعالیت ها و خدمات اقتصادی دولت. (al-Barâwî, 1955, p. 157-171)
نظریات مطرح شده در آثار البراوی در میان روشنفکران مارکسیست رغبتی بر نیانگیخت. در واقع البراوی وجوه انقلابی مارکسیسم را کنار می گذارد، طرف سخن اش همیشه دولت است و روی نقش جنبش های مردمی حسابی باز نمی کند. او خود را به عنوان یک تکنوکرات اصلاح گرا که مارکسیسم را تنها از منظر آکادمیک نگاه می کند و نقش مردمی آن را حذف می کند معرفی می کند. او به دعاوی مارکسیسم در تغییر شکل جهان و واژگونی فلسفه و اقتصاد اشاره ای نمی کند. و این بی تفاوتی مارکسیست ها را در برابر آثار او توجیه می کند. بطور خلاصه باید گفت مباحث مطرح شده در نشریات مصر برای خواننده ی دور از حلقه های مارکسیستی نوعی جذابیت بوجود می آورد. جذابیتی که می توانست با خواندن آثار البراوی رفع شود.
ترجمه برای مبارزه
عبدالفتاح القاضی پس از بازگشت اش از آلمان، جایی که در آن پزشکی می خواند، نشریه ای به نام روح العصر را در جهت اشاعه ی اندیشه ی سوسیالیستی منتشر می کند. او مقدمه ی نقد اقتصاد سیاسی و کارمزدی و سرمایه را ترجمه می کند. در همان سال نشریه توسط فرمان هیات وزرا توقیف می شود. القاضی گروهی از اعضای حزب کمونیست مصر، که در سال 1926 ممنوع شده است، را به دور خود جمع می کند و گروهی تشکیل می دهد. این گروه برای مدتی بدون هیچ فعالیت و یا نشریه ای است. در سال 1943 اعضای این گروه به سازمان هنری کوریل تحت عنوان الحركة المصرية للتحرير الوطني (در زبان فرانسه به معنای جنبش آزادی بخش ملی مصر) می پیوندند. جایی که در آن القاضی سردبیری بخشی که مربوط به ترجمه ی متون اساسی مارکسیسم بود را بر عهده می گیرد. همراه با فوضی جرجیس که او هم با واسطه ای عضو جنبش آزادی بخش ملی مصر شده است به طور فشرده ای در ترجمه ی این متون فعالیت می کنند. جرجیس هدف این ترجمه ها را اینطور توضیح می دهد:"این کار نشان دهنده ی اعتقاد ما به ضرورت تربیت «اعضاء مصری» است" (al-Sa'îd, 1976, p. 362) حاصل این کار مخفی سیزده کتاب است که بعدها تحت عنوان مجموعة الكتب لخزراء[13] (کتاب های سبز) و به شیوه ای نیمه رسمی در کتابخانه ی میدان هانری کوریل به فروش می رسند: 1 ـ البیان الشیوعی (مانیفست کمونیست) 2 ـ الأجور والأسعار والأرباح (مزد، بهره و سود) اثر مارکس. 3 ـ العمل المأجور ورأس المال (کار مزدی و سرمایه) از مارکس. 4 ـ الاشتراكية العلمية والاشتراكية الخيالية (سوسیالیسم علمی و سوسیالیسم تخیلی) اثر انگلس. 5 ـ تعاليم كارل ماركس اثر لنین. 6 ـ الی الریف الفقیر (دهقانان فقیر) 7 ـ المادية الجدلية والمادية والتاريخية (ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک) اثر استالین. 8 ـ عن التنظیم (در باب سازماندهی) اثر استالین. 9ـ اصول النينية (اصول لنینیسم) اثر استالین. 10 ـ المسألة الوطنية والمستعمرات (مسئله ی ملی و مستعمرات) اثر استالین. 11 ـ الاقتصاد، محرک التاریخ (اقتصاد، موتور تاریخ) اثر گارودی.
باید گفت که این ترجمه ها بیشتر برای پرورش اعضاء حزبی بود تا مردم عادی. در آغاز بیشتر کتابهایی انتخاب شد که ساده، کم حجم و عملگرا باشند. در وضعیت کارمخفی این ترجمه ها برای مبارزان مصری دریچه ای به سوی حقیقت و تئوری انقلابی بودند. و همانطور که جرجیس می گوید دقت برای ترجمه تبدیل به وسواس بزرگی می شود:" ترجمه ها دقیق بودند و با دقت و وسواس توسط متخصصین عرب زبان و زبان انگلیسی بازنگری می شدند. همچنین ما به تعدادی از اعضاء آکادمی زبان عرب دسترسی داشتیم." (al-Sa'îd, 1976, p. 355)
ترجمه ی این آثار در جهت برنامه ی سیاسی حزب کمونیست مصر برای مبارزه بود. همانطور که در پیش گفتار ترجمه ی مزد، قیمت و بهره اثر مارکس آورده شده است، برنامه ای که این کتاب در آن ترجمه شده به این صورت است:" طبقه ی کارگر مصر در این اثر آموزگار پرولتاریا، کارل مارکس و در دیگر کتاب های این مجموعه، آنچیزی را می یابد که او را برای موفقیت در وظیفه ی تاریخی اش یاری می کند: راهنمایی مردم مصر در جهت از بین بردن استعمار و عوامل اش و چنگ زدن به آزادی، برقراری صلح، ایجاد جمهوری دموکراتیک مصر در راه سوسیالیسم و سپس کمونیسم." (Marx, 1954a) در نتیجه می توان گفت که این اثر یک مخاطب متعهد را در نظر دارد. با توجه به گفته های تعداد زیادی از مبارزان مصری این کتاب ها نقش مهمی در تعهد سیاسی آنها ایفاء کردند. در سال 1946 و در جریان حمله به کمونیست ها که به دنبال آن کتابخانه ی میدان هم بسته شد، این ترجمه ها هم متوقف می شود. برای نمونه ای از مجموعه کتاب های سبز، ما مانیفست حزب کمونیست را انتخاب می کنیم. ترجمه با این گفته ی استالین:"مانیفست حزب کمونیست سرود ِ سرودهای مارکسیسم است"(Marx, 1954b, p. 1) و پیش گفتار انگلس بر چاپ آلمانی 1883 و چاپ انگلیسی 1888 آغاز می شود. در این ترجمه، اشاراتی که در مانیفست به جهانی شدن ِ شیوه ی تولید سرمایه داری و نتیجه اش بر ناسیونالیسم می شود، مورد تغییرات زیادی قرار گرفته.
در این جمله ی مانیفست:"بورژوازی با استعمار بازار جهانی به تولید و مصرف همه ی کشورها خصلتی جهانی می دهد" مترجم "بازار جهانی" را به "بازارهای جهان" و به جای"جهانی" واژه ی "نامتجانس" را قرار می دهد. (Marx, 1954b, p. 19 ; 1965b, p. 156) با توجه به این ترجمه تلاش بورژوازی برای جهانی سازی بازار، محافظه کارانه و ضد طبیعت معرفی می شود.
در همان پاراگراف عبارت"مرزها و خصوصیات ملی هرچه بیشتر ناممکن می شوند" اینطور ترجمه می شود" تفکر کوته بینانه و غرور ملی هر چه بیشتر ناممکن می شوند"(Marx, 1954b, p. 19 ; 1965b, p. 156) به این ترتیب مورد نظر نکته ی مانیفست کمونیست از واقعیتی اقتصادی ـ اجتماعی به حالتی روحی تقلیل پیدا می کند.
مانیفست آنجا که در مورد مالکیت می گوید:"محو مناسبات مالکیت گذشته ویژه ی کمونیسم نیست." در ترجمه می خوانیم:"محو مناسبات مالکیت فعلی به هیچ وجه فقط ویژگی کمونیسم نیست." (Marx, 1954b, p. 32 ; 1965b, p. 175) مانیفست از موقعیت کمونیسم در نسبت با شیوه های مالکیت پیشینی می گوید که توسط بورژوازی از بین رفته اند، در حالی که ترجمه از وضعیت کمونیسم در نسبت با مالکیت کنونی می گوید و این که محو مالکیت بورژوازی صرفا موضوع کمونیسم است را نادیده می گیرد.
مارکس در مانیفست خصوصیت بورژوازی مدرن را این می داند که آخرین شیوه ی تولید ی ست که بر اساس "استثمار انسان از انسان" بنا شده است. در ترجمه این استثمار تبدیل می شود به استثمار "اکثریت توسط اقلیت"(Marx, 1954b, p. 32 ; 1965b, p. 175) این تغییر در متن اصلی با وضعیت مصر آن دوره سازگار تر است و بیشتر نشان دهنده ی خواست عدالت اجتماعی تا محو کامل استثمار. در تحلیل این ترجمه می توان نکته ای را متوجه شد:مترجمان مارکسیست در پس تغییراتی که در متن مارکس و انگلس داده اند، غرق در احساسات ناسیونالیستی بودند.
حالا به ترجمه ی المبادي الٌساسية للفلسفه (اصول اساسی فلسفه) می رسیم.این کتاب جورج پولیتزر توسط یک مارکسیست مصری در سال 1957 و در پی هیجان ملی برخاسته از نبرد سوئز ترجمه شد[14]. این کتاب تاثیر زیادی بر مبارزان و دانشجویان گذاشت. ترجمه ی این کتاب این امتیاز را داشت که بطور رسمی و با عنوانی که از نظر سیاسی بی طرف بود چاپ شود. بعلاوه، نویسنده ی کتاب یک مارکسیست شناخته شده و معروف نبود و فرم درس گون کتاب بسیار تعلیمی بود، و می توانست خارج از حلقه ی کمونیست ها خوانده شود. مترجم در پیش گفتار به "فلسفه ی استعماری ِ خبیث" می تازد و از "فلسفه ای حمایت می کند که دعوت به تغییر واقعیت می کند." (al-Mahdâwî, 1957, p. 3) هدف حمله ی پیش گفتار و پانویس های مترجم به فلسفه ی پوزیتیویسم منطقی است که توسط ذکی نقیب محمد در مصر تبلیغ می شد.
با مطالعه ی ترجمه به سه نوع تغییر بر می خوریم. نخست تغییرات زمینه ای است، که در جهت در نظر گرفتن زمینه ی اجتماعی مصر صورت گرفته اند.در متن اصلی می خوانیم:"آنان به عنوان قهرمانان برای فرانسه مردند." با توجه به خشمی که نسبت به فرانسه پس از نبرد سوئز نزد مردم مصر وجود داشت، مترجم عبارت را اینگونه ترجمه می کند:"آنان به عنوان قهرمانان برای اصول شان مردند." (al-Mahdâwi, 1957, p. 9 ; Politzer, 1954, p. VI) سپس به تغییراتی برمی خوریم که به دلیل اجتناب از انتقاد مستقیم از مذهب است. هدف این تغییرات، جدای از در نظر گرفتن عقاید مذهبی مردم مصر، حفظ نیروی های مذهبی جنبش کمونیستی است. بعنوان نمونه در متن اصلی می خوانیم:"رهبران انترناسیونال سوسیالیست بطور عمده به زیر بال مذهب بودند." المهدوی اینطور ترجمه می کند:"...زیر پرچم مسیحیت بودند." (al-Mahdâwi, 1957, p. 26 ; Politzer, 1954, p. 14)در همان متن در مورد تئوری تکامل می خوانیم:"امروز دیگر ممکن نیست بتوان برای افسانه های مذهبی در طول قرن ها اعتباری قائل شد:خداوندی که به یک باره همه ی انواع موجودات را می آفریند بدون تفاوت میان آنها." مترجم به جای واژه ی "مذهب" از واژه ی خرافات استفاده می کند. در همان عبارت گفته شده در بالا مترجم برای اشاره به خداوند از فعل گذشته استفاده می کند. در نتیجه ترجمه اش به این صورت در می آید:"امروز دیگر ممکن نیست که مردم برای افسانه های بوجود آمده توسط خرافات اعتباری قائل شوند:موجوداتی که یک بار برای همیشه آفریده شده اند و با هم تفاوتی ندارند." (al-Mahdâwi, 1957, p. 55 ; Politzer, 1954, p. 52)
در مورد ترجمه ی این آخرین متنی که از نظر گذراندیم باید همان نکته ای که در مورد مانیفست گفتیم را تکرار کنیم: در پس بیشتر این تغییرات احساسات ناسیونالیستی مصری وجود دارد. اضافه بر آن، باید نکته ی دیگری را هم یادآور شویم: برخلاف ترجمه های صورت گرفته توسط مترجمان غیر مارکسیست، ترجمه ی مارکسیست ها با مفاهیم و لغات جدید بهتر روبرو می شود و حتا می توان گفت که به نوعی ثبات هم می رسد. اما، از دهه ی پنجاه، با بهبود مناسبات میان دولت مصر و جماهیر شوروی کتاب های چاپ مسکو به زبان عربی به تدریج جای این ترجمه ها را گرفتند و بعنوان مهمترین منبع ادبیات مارکسیستی درآمدند.
با مطالعه ی این متون متوجه شدیم که با وجود تعلقات ایدئولوژیکی گوناگون مترجمان تعهدی ناسیونالیستی در همه ی آنها به چشم می آید. در واقع، آنچه روشنفکران پیشروی مصری از طریق این ترجمه ها به دنبال اش بودند بیشتر حمایتی بود از مبارزه برای آزادسازی ملی تا تلاش برای انقلابی پرولتاریایی. هدف این مطالعه نشان دادن بدی ترجمه هایی که در بالا مطالعه کردیم و پیشنهاد ترجمه ای بهتر نیست. بلکه نشان دادن این مطلب است که انطباق مارکسیسم با خواسته های آزادی بخش ملی باعث تغییراتی در متون اصلی شده و بخش عمده ای از قابلیت های انتقادی اندیشه های مارکسیستی را، آنطور که در متون اصلی آمده، از بین می برد.
[1] امروزه در ترجمه ی کمونیسم از واژه ی الشيوعية و در ترجمه ی واژه ی "اعتصاب" از إضراب استفاده می کنند. واژه ی اشتراكية که در آن زمان باعث طرد سوسیالیست های اولیه می شد امروزه مورد استفاده است و معمولا ازآن بطور رسمی برای اشاره به رژیم مصر در دهه ی شصت استفاده می کنند.
[2] برای ترجمه ی فرانسه ی این مقاله رجوع کنید به: Abdel-Malek (1970, p. 232-237)
[3] برای این مقابسه از متن ترجمه ی فرانسه ی اثر لنین که در سال 1972 توسط انتشارات سوسیال چاپ شده استفاده می کنیم.
[4] البراوی در پس گفتار این اشتباه را اصلاح می کند و بیوگرافی نسبتا دقیقتری از انگلس ارائه می دهد. (Rif'at, 1922a, p. 242)
[5] "پس از سرنگونی تزار، لنین که تشنه ی قدرت نبود، اجازه داد تا دیگران حکومت کنند. اما خودخواهی ای بر تروتسکی چیره شد که اگر لنین او را مانع نمی شد می توانست تبدیل به یک دیکتاتور شود." (Rif'at, 1922a, p. 5)
[6] در اینجا به چاپ سوم ترجمه ی البراوی (تحت عنوان راس المال) که در سال 1970 توسط انتشارات دارالنهضة المصرية در قاهره چاپ شده است رجوع می کنیم.
[7] در ترجمه ی البراوی از کاپیتال نه نام ناشر ذکر شده و نه زبان متن اصلی که ترجمه از روی آن انجام شده. همچنین البراوی در ترجمه به معادل های انگلیسی مفاهیم مارکسیستی موجود در متن ارجاع می دهد. و از آنجایی که می دانیم البراوی با زبان انگلیسی نزدیکی بیشتر داشته داشته می توان به طور قطعی نتیجه گرفت در ترجمه از متن انگلیسی استفاده کرده. ما مقایسه ی بالا را با ترجمه ی انگلیسی چاپ مسکو انجام داده ایم. ترجمه ای که در آن زمان شناخته شده بود. (Moore et Avelin, 1946) برای نشان دادن عبارات ترجمه نشده یا تغییر یافته به مخاطب فرانسوی زبان از ترجمه ی جوزف روی سال 1965 انتشارات Pléiade استفاده کرده ایم.
[8] برای نشان دادن عبارات تغییر یافته یا کوتاه شده توسط البراوی به ترتیب از ترجمه های عربی، انگلیسی و فرانسه استفاده کرده ایم.
[9] پانزده عبارت در سی صفحه ی فصل اول چاپ انگلیسی کاپیتال
[10] در اینجا از چاپ 1994 این کتاب در قاهره توسط انتشارات دارالنهضة المصرية استفاده کرده ایم.
[11] منظور کودتای نظامی «افسران آزاد» است که ملک فاروق را خلع و ژنرال محمد نجیب را جایگزین کرد. و مقدمه ای بود برای به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر ـ م.
[12] راشد البراوی به همراه احمد فئواد، حقوقدان مارکسیست، برنامه ی اصلاحات اقتصادی رژیم ناصر را برای دو دوره طرح ریزی کردند. ـم.
[13]مجموعه کتاب های سبز ابتدا توسط انتشارات Hamitu و سپس در انتشارات Haditu (الحركة الديمقراطية للتحرير الوطني) که از ادغام Hamitu وانتشارات l'Iskra در سال 1946 بوجود آمد تجدید چاپ شد. در این مقاله از این چاپ آخر استفاده شده است.
[14] بیرون راندن انگلیسی ها و فرانسوی ها از کانال سوئز توسط دولت ناصر با حمایت دولت های شوروی و امریکا ـم.