سه‌شنبه

-
جریان مبتذل و عوام‌فریبانه­ی ساده‌نویسی
گفت و گو با محمد آزرم
علی حسن­زاده


اشاره: محمد آزرم متولد تهران است. وی از سال 1371 به طور حرفه‌ای فعاليت‌های ادبی خود را در مطبوعات آغاز كرد. محمد آزرم تا كنون كتاب «عكس‌های منتشر نشده» (گزيده شعرهای 72 تا 76) و كتاب «اسمش همين است محمد آزرم» (گزيده شعرهای 76 تا 81) را در حوزۀ شعر تجربی منتشر كرده است و كتابي از شعرهای جديدتر و دو كتاب از مقالات نظری/ انتقادی او آماده چاپ است. وی مدتی است در حوزۀ­ بيناژانری عكس و شعر، آثاری موسوم به «شعرعكس» را هم تجربه می‌كند كه منتظر انتشار ديجيتالی گزيده‌ای از شعرعكس‌های او همراه با مقاله‌ای نظری هستيم. از او مقالات متعددی در دهه‌ی اخير در نشريات معتبر، روزنامه‌های پرتيراژ و سايت‌های اينترنتی در زمينه تئوری ادبی به چاپ رسيده، از جمله: نظريه‌پردازی شعر «متفاوط» به عنوان موقعيت جديدی در شعر نوشتاری، خوانش انتقادی شعر پس از نيما به ويژه چهره‌های شاخص جريان شعر نيمايی، توضيح و تبيين مفهوم پرفرمنس يا اجرا در نوشتار، كاوشی در انواع ژانرهای تكنولوژيك شعر از جمله هايپرتكست پوئتری، پلي‌پوئتری، هلوگرافيك پوئم، آرت بايوتكنولوژی و كارهای تركيبی، قصه‌نويسی «متفاوط»، مفهوم نوشتار زنانه و زبان زنانه در قصه‌نويسی و قصه‌های مالتی مديا كه تمامي عناوين ياد شده به صورت مقاله‌های تئوريك منتشر شده است. وی تا به حال گارگاه‌های متعددی در زمينه بداهه‌نويسی شعر برای دانشجويان سراسر كشور و همچنين مراكز غيردولتی برگزار كرده است.

علی حسن‌زاده: اخیراً تنی چند از شاعران (مانند: شمس لنگرودی، حافظ موسوی و شهاب مقربین) مبحثی را در حوزه‌ی شعر خلاق و پیشرو فارسی مطرح کرده‌اند با عنوانِ «ساده نویسی» در شعر؛ شمس لنگرودی (شمس لنگرودی در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) درباره‌ي وضعيت ساده‌نويسي در شعر امروز، گفته است: « ...من يكي از مدافعان و مبشران ساده‌نويسي در شعرم.../ خبرگزاري دانشجويان ايران – تهران / شماره خبر 1346504، 9/3/ 1388ـ 2009/30/5ـ کد خبر 03739ـ 8803 )؛ به نظر می رسد این وضعیّتِ «ساده نویسی» در شعر که از سوی شاعرانِ مذکور مطرح شده است؛ تبدیل شده است به یک اپیدمی در حوزه‌ی شعر خلاق و پیشرو فارسی. نظر شما در این باب چیست؟
محمد آزرم: قبل از هر پاسخی، صفت‌های خلاق و پيشرو را در سؤال شما نشنيده می‌گيرم. اين دو صفت مصداق‌هايی در شعر فارسی دارد كه نسبتی با اين اسم‌ها ندارد. ساده‌نويسی امری مقايسه‌ای است و نسبت به شعرنوشتن‌هايی سنجيده می‌شود كه از نظر اين شاعران مصداق دشوارنويسی است. به هر حال اين مدل شعر شيوع نداشته، واگيردار هم نيست فقط بلندگو دارد آن هم وقتی برای سكوت شعرهای راديكال و تركيبی صحنه را طوری چيده‌اند كه اگر شعرت فرياد خالص هم باشد، تكان خوردن لب‌هايت هم ديده نمی‌شود، چه رسد به شنيده شدن صدايت.
علی حسن­زاده: به نظر شما سببِ برگزیدن عنوان «ساده­نویسی» برای چنین وضعیّتی، چیست؟
محمد آزرم: انتخاب اين عنوان به این علت است که «ساده­نویسی» هم اسمی كلي و عوام‌فريبانه برای راضی كردن آدم‌هايی است كه دركی از زيبايی‌شناسي فرم در شعر ندارند و با شنيدن اين اسم به خود تلقين می‌كنند كه آن را می‌فهمند و هم قيافه گرفتن شاعر برای اين آدم‌ها است كه ببين من برای تو شعر می‌نويسم، می‌توانم طوری بنويسم كه سر در نياوری ولی به خاطر توجهی كه به تو دارم و به نخبه‌ها ندارم، اين كار را نمی‌كنم. البته نام‌گذاری ماهيتی هم هست و می‌خواهد بگويد ساده می‌نويسيم اما در عمل نوشتن را ساده فرض كردن است. بسياري از اين ساده‌نويسی‌ها پر از حشو و زوايد هستند و ساده‌ترين و بديهی‌ترين كار در بيانگرايی را نمی‌توانند رعايت كنند.
علی حسن­زاده: به نظر شما، توجه تصنعی این شاعران به مخاطبانِ عام حوزه­ی شعر، که البّته این رویکردشان نیز را در تقابل با توجه بعضی از شاعرانِ پیشرو به مخاطبانِ خاص حوزه­ی شعر قرار می دهند، نشأت یاقته از چیست؟
محمد آزرم: شايد اين رفتار پوپوليستی نشانه­ی ناتوانی شاعر از ساختن فرم‌های پيچيده‌تر زباني باشد. ظاهراً خوش‌خيال هم هستند و گمان می‌كنند «مخاطب شعر» فقط در زمان حال حضور دارد. جالب اين كه مدام از قول نيما می‌گويند آن‌كه غربال دارد از پشت سر می‌آيد. خب منتقد آينده وقتی از كتاب شما دست‌كم به تعداد صفحاتش حشو درآورد، تكليف شما را يكسره می‌كند.
علی حسن زاده: به نظر شما چرا مبشران و مدافعان جریانِ مبتذل و عوام فریبانه­ی «ساده نویسی» نمی­توانند فرم­های پیچیده­ ی شعری را تولید کنند؟
محمد آزرم: می‌دانيم كه فرم، رفتار دارد و شعری كه فرم‌مدار باشد به گفتن از چيزی اكتفا نمی‌كند. بيانگری فقط وجهی از توانايی شعر است در حالی كه ساختن فرم، تركيب وجوه نابيانگر با كلام بيانگر است. مثل محل مناقشه است، پس می‌توان ساده‌نويسی را آدمي فرض كرد كه هيچ اندامی جز دهان ندارد. ايما و اشاره‌های چشم و حركات بدن و بيان‌های ضمني ندارد. يك بند حرف می­زند و چون گوشی براي شنيدن ندارد، درست و دقيق هم حرف نمی‌زند. عكس آن‌چه می‌گويند كه می‌خواهند به زبان آدميزادی شعر بنويسند، نقش موجود ناقص‌الخلقه‌ای را بازی می‌كنند، كه همه‌ی حس‌ها و اندام‌هايش به حفره دهانی محدود شده است.
علی حسن­زاده: عبارتِ «زبانِ آدمیزادی» از شعارهای محوری و کوشش در راستای رساندن زبان شعر به این نوع از زبان (که البّته این نوع زبانِ هیچ نسبت نظری­ای را با حوزه­ی نظریه و نقد ادبی بر نمی­سازد) از اهداف محوری، مبشران و مدافعان جریانِ مبتذلِ و عوام­فریبانه­ی ساده نویسی است. به نظرِ شما علت این تلقی کوته­بینانه مبشران و مدافعان جریانِ مبتذل و عوام فریبانه­ی «ساده نویسی»، از امر «زبان» و نیز حوزه­ی «زبان­شناسی» چه می­تواند باشد؟
محمد آزرم: در شعر به دنبال توصيف و تشبيه و بيان‌گری هستند به همين علت شعر ساده‌‌شان پر است از صفت، و صفت جهت‌ده مخاطب است. به جای مخاطب فكر مي‌كند و آن‌چه بايد از رفتارهای شعر فهم شود، به او می‌گويند. اشكال اين جور شعرها اين است ذهن مخاطب را تنبل می‌كند و از صفتي حرف می‌زند كه در فرم شعر هيچ دلالتی ندارد. تفاوت آدميزاد با موجودات ديگر فكر كردن است و ساده‌نويسی مورد نظر شاعرانی كه نام برديد، جلوی فكر مخاطب را گرفتن است. بيان ايده است تا اجراي زباني ايده‌. گاهي فكر می‌كنم اين مدل شعرها برای مواقع بی‌حوصلگی خوب است ولی باز می‌بينم، دارم اضافه‌نويسی آن‌ها را ويرايش می‌كنم.
علی حسن­زاده: عبارتِ «اضافه‌نويسي آن‌ها» اشاره می­کند به وجود اطناب و یا به عبارت دیگر وجود حشو و زوائد در اشعارِ مبشران و مدافعان جریانِ مبتذلِ و عوام­فریبانه­ی ساده نویسی. به نظر شما چرا فرم اشعار مبشران و مدافعان جریانِ مبتذلِ و عوام­فریبانه­ی ساده­نویسی با «ایجاز» بیگانه است و یا به عبارت دیگر چرا آنها نمی­توانند به شعور مخاطب احترام بگذارند تا در فرم اشعارشان، با حداقل الفاظ حداکثر معانی را بیان کنند؟
محمد آزرم: با ايجاز بيگانه نيستند اما چون دغدغه‌ی گفتن چيزی را دارند كه فكر می‌كنند ارزش گفتن هم دارد و اگر بيان نشود، شعری نگفته‌اند، اقتصاد كلام را فراموش می‌كنند. علاوه بر اين هيجان گفتن حرف و ساده گفتن و قابل فهم بودن آن، باعث می‌شود، بديهي‌ترين نكات شعر را فراموش كنند. اين در حالی است كه حتی شعرهايی كه هدف‌شان بيان‌گری نيست، بايد اقتصاد كلام را رعايت كنند. جايي كه نياز به عبارت‌های كوتاه است، عبارت‌های بی‌جهت بلند به كار نبرند و جايي كه بايد متناسب با فرم شعر زمان عبارت يا سطری را افزايش داد، كوتاهی نكنند. شعر دستور زبان ندارد اما بنيان‌هايی دارد كه برای مراعات نكردن‌ بايد علت قابل پذيرشی داشت يا ساخت. هوش هنری می‌خواهد.
علی حسن­زاده‌: به نظر شما مسئله­ی ساده گفتن حرف که سببِ هیجان زدگیِ مبشران و مدافعان جریانِ مبتذلِ و عوام­فریبانه­ی ساده­نویسی به هنگام تولید شعر می­شود، چه عللِ روانشناختی­ای می تواند داشته باشد؟
محمد آزرم: علل روان‌شناختي را بايد از روان‌شناسی كه جريان‌های ادبي و تئوری‌های بيان را مي‌شناسد بپرسيد. اما با توجه به حرف‌هايی كه از شمس لنگرودی در روزنامه‌ها خواندم، هدف از ساده‌نويسی شعر بايد نزديك كردن شعر به زندگی باشد تا به قول او مخاطب زنده را جذب كند. اين دغدغهی­ی همه‌ی شاعران چپ جهان بوده است. شاملو هم زمانی «شعری كه زندگي است» را نوشت اما بعد ياد گرفت در زبان شعرش زندگی كند و از شعر زندگی جديدی بسازد. نرودا، ريتسوس و ناظم حكمت هم اين ادعا را داشتند. اما اگر دنبال شعری كه زندگي است باشيم، بايد به ژانرهاي ديگري فكر كنيم. يا به تركيب شعر با ژانرهای ديگر. تركيب شعر با كانسپچوال آرت، با لند آرت يا پرفرمنس. زندگی خيلی پيچيده‌تر از ساده‌نويسي‌ و ساده‌باوری در نوشتن است. فرم شعر است كه نحوه‌ی بيان يا نابيان‌گری را معلوم می‌كند. پس اگر شعری بتواند بازنمای زندگي پيچيده و سرشار از تضاد آدم امروز باشد، معضل‌ها را با تقليل دادن ساده نمی‌كند، آن‌ها را اجرا می‌كند. با حرف زدن از استخر پر، استخر پر نمی‌شود اما می‌شود در شعر استخرهايی ساخت پر از خيال، سؤال، گذشته و حال.
علی حسن­زاده: آنچه بر اهالی حوزه­ی شعر خلاق و پیشرو فارسی آشکار است این است که شمس لنگرودی متاثر از زبان اشعار احمد شاملو و نیز متاثر از زبان ترجمه­های اشعار پابلو نرودا، یانیس ریتسوس و ناظم حکمت است که همگی شاعرانی چپ بوده­اند،امّا متاسفانه شمس لنگرودی توانایی این را ندارد که مثلاً مانند ناظم حکمت فرم شعر را با زبانی ساده به فرم زندگی نزدیک کند؛ می اندیشم بد نیست که به سبب ارائه­ی مصداق و نیز برای شفاف­سازی در باب این مسئله مثالی بزنم از یکی از اشعار کوتاه ناظم حکمت با عنوان «به ورا» که شادروان جلال خسرو شاهی با همکاری زنده­یاد رضا سیدحسینی و روان­شاد عمران صلاحی در کتابی با عنوان «پیشگامان شعر معاصر ترک» (چاپ اول: 1383، نشر مروارید، صفحه­ی 169) ترجمه­اش کرده است: به «ورا» / گفت، بیا / گفت، بمان / گفت بخند / گفت بمیر / آمدم / ماندم / خندیدم / مردم / من شعر کوتاه، به «ورا»، را به زبانِ ترکی استانبولی قرائت کرده­ام و ترجمه­ی این شعر به زبان فارسی را نیز قرائت کرده­ام و فارغ از نوع این شعر که به نظر من در نوع ادبیات غنایی دسته­بندی می­شود اگر به زبان این شعر توجه کنیم (هم در زبان اصلی و هم در زبان ترجمه) می­بینیم که ناظم حکمت در این شعر کوتاه در کنار به کار بردن زبانی بسیار ساده برای روایت مفاهیم بسیار ساده در شعر، به فرم شعر نیز توجه می­کند؛ فرمی که در خدمت سایر عناصر ـ خاصه موسیقی شعر که در زبان اصلی بسیار درخشان، زیبا و گوش­نواز است ـ شعر است و به آنچه منتقدان فرمالیست (خاصه فرمالیسم روسی) از آن با عنوان «وحدت انداموار» یاد می­کنند، قائل است و از اطناب به دور است و بر خلاف فرم اشعار مبشران و مدافعان جریانِ مبتذلِ و عوام فریبانه­ی ساده نویسی، تقابلی را میان فرم شعر با زبان شعر برنمی­سازد و فرم شعر را اتفاقی می­داند که در زبان شعر به وقوع می­پیوندد و نه در جای دیگری (مسئله­ای که یدالله ­رویایی و نیز دکتر رضا براهنی، هر یک به نوعی در متون انتقادی و نظری­شان بر آن تاکید می­کنند) و بدین­سان که این شعر کوتاه ناظم حکمت در عین سادگی زبانی، شعری معطوف به فرم است؛ فرمی که برخاسته از زبان شعر است؛ گیرم که زبان این شعر زبانی ساده باشد اما معطوف به فرم شعر است؛ فرمی که می­تواند برخاسته از زندگی هر انسانی باشد که در جهان امروز زندگی می­کند و چون راوی عاشق پیشه­ی شعر کوتاه به «ورا»، عشق را در زندگی­اش تجربه می­کند، با معشوقه اش گفت و گو می­کند و با او رفت و آمد می­کند و حتا ممکن است با او دچار تضاد بشود و نیز حتا جانش را در راه او ایثار کند. اکنون با این اوصاف به نظر شما چرا اشعار مبشران و مدافعان جریان مبتذل و عوام فریبانه­ی ساده نویسی، معضل‌های جهان امروز را با تقليل دادن ساده می‌كنند و نمی­توانند شعری اجرا کنند که بازنمای زندگی پيچيده و سرشار از تضاد انسان جهان امروز باشد؟
محمد آزرم: علت نتوانستن شمس و دوستان­اش، خود آن چيزی است كه می‌خواهند. «زبان» بازنمای زندگی نيست، زندگی فقط در زبان ممكن است. شعر هم جايی جدای از زبان برای نشان دادن خودش ندارد. زندگی هم مثل مفاهيم ديگر يك دال تهی است كه هيچ مصداق مشخصی ندارد و می‌توانيم معناهای دل‌خواهی برای آن بسازيم. به همين علت عاشق‌اش هستيم يا از آن متنفريم. شعر تنها و تنها می‌تواند نمای خودش باشد ولی ما در جايگاه شاعر يا به عنوان خواننده‌ی شعر با معناهايی كه به آن می‌دهيم، وانمود می‌كنيم شعر بازنمای چيزی جز خودش هم هست. مثلاً زندگي. اما كدام زندگي؟ چه تعريفی از زندگی داريم كه فكر می‌كنيم شعر به آن نزديك شده است. مگر آن كه زندگی را فقط حرف بدانيم يا عبارتی كوتاه با حرف‌های اضافه. ( بيا اين هم شعری بداهه از من برای شمس لنگرودی و دوستان­اش:
-
زندگی
عبارتی كوتاه
با حرف‌های اضافه )
اما اگر می‌خواهيم شعری خود زندگی باشد بايد تمايز بين اين دو مفهوم را در عمل برداريم. برداريم؟
2 Comments:
بسيار بحث داغي بود و البته تخصصي ..كه تا حدودي بخشهاي تاريكي از ساده نويسي در شعر امروز را روشن كرده است..قلم هر دو مريزاد

Anonymous امین حداد said...
مطالب تخصصی و نوعی آسیب شناسی شعر امروز
اما از استاد آزرم می پرسیدید که مگر آن جوانان نیز از رکود و فضای مبتذل شعر امروز رنج نمی بردند؟!

(از طرف کسانی که در باب فصلنامه "نافه" و شعر جوان امروز برایتان نامه نوشتند و شما...)
"جوانان نوشتاری کرمانشاه"

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!