یکشنبه
اینگه برگ باخمان *
درباره­ی هیاهو و خشم فاکنر
ترجمه ی محمد ربوبی
-
امتناع از به نام نامیدن شخصیت­ها، شوخی با نام، بازی با نام، بی معنی و بی مسما کردن نام، همه­ی این امکانات را درادبیات می­شناسیم. ولی شیوه­ی رادیکال­تری نیز وجود دارد. ویلیام فاکنر، در برجسته­ترین اثرش، «هیاهو و خشم»، انگار که شناساندن شخصیت­ها از طریق نام، خامی و بی فرهنگی نویسنده باشد، خواننده را گیج می­کند و به شک و تردید وامی دارد. من معتقدم که محال است کسی بتواند بافتِ این اثر را کلاّ و دقیقاّ دریابد. نه به این دلیل که درگیری فاکنر با زمان، خواندن این اثر را دشوار می­سازد. دراین کتاب، نویسنده بین سه زمان مدام در حال جست و خیز است: هنوز چند جمله درباره­ی سا ل ۱۹۲۸ نخوانده ایم که جمله های بعدی مربوط به وقایع سال ۱۹۱۰هستند. دشواری اثر فقظ در درگیری فاکنر با زمان نیست، زیرا مدت­هاست با آثاری از این دست که تقویم زمانی را مراعات نمی کنند آشنا شده ایم. دشواری کار در نام­هاست که خواننده را درمانده می­کند. حتی خواننده­ای که ساختار متن را در می­یابد، همواره این احساس را دارد که مثل سگِ شکاری، هرآن به هوای بوی تازه­ای از مسیر اصلی منحرف شود. در متن دو بار اسم « گدی» آمده است ، یک بار با y نوشته شده است و بار دیگر با ie. دو تا یاسون داریم ( پدر و پسر) و دوبار اسم کنتین آمده است که یک بار مرد است و بار دیگر زن. اما دانستن این نکات به ما کمکی نمی کند. چون قرار نیست شخصیت­ها را از اسم­های آنها بشناسیم. محتملا نام­ها، مثل دام­هایی هستند گسترده برسرراۀ ما . این اشخاص را باید از نشانه­ی دیگری بشناسیم. ازهاله­ای که گرداگرد هر شخصیت را فرا گرفته است، از فضای بسیار لطیف و از شبکه­ای از مراوده­ها که هرشخصیت را احاطه کرده است. باید به دقت مواظب باشیم، چون این فضا و یا هاله به اختصار و فشرده بیان شده است و با ورود دوباره­ی هر شخصیت به متن ـ خواه کنتین مرد باشد و خواه زن و در هر دوره­ای ـ چه در کودکی و چه در دوران دانشجویی و چه به عنوان دحتری جوان، در این هاله قرار می­گیرد. مهم­تر از توجه به خود نام­ها، توجۀ دقیق به شبکه­ی مناسباتی است که این نام ها را در بر می گیرد. نام­هایی که همراه با یک گل، یک پیچک، یک مرتع فروخته شده و یا یک آگهی ازدواج می آیند. ناگهان درمی یابیم که فقط از این طریق می­توانیم به آدم­ها نزدیک­تر شویم ، وگرنه، تا ابد برای ما ناشناخته می­مانند. زیرا علتی دارد که شخصیت­ها خوش ندارند شناخته شوند و می­خواهند مخفی و در پرده­ی ابهام بمانند. معمایی وجود دارد که نام به ننگ آلوده شده است. در گذشته واقعه­ای رخ داده است : زنای با محارم و گناه­کاران نمی­خواهند به نام نامیده شوند. کودکِ محصول این رابطه­ی نا مشروع نباید به نام نامیده شود. واقعه چندین بار در میان حرف­های دیگر و با سرهم­بندی برملا و فورا لاپوشانی می­شود. نام­هایی بر زبان­ها جاری می شوند، ولی فورا پرده پوشی می­شوند.
نخستین بار واقعه چنین تعریف می شود: «....... گفتم شیرگیاه، گفتم پدر، من با محارم زنا کرده­ام ، گفتم گل سرخ­ها». و بعد، این جمله با نامی می­آید که برای ما کاملا نا آشناست . ولی این نام آنقدر تکرار می­شود تا اهمیت­اش را دریابیم: «.. گفتم پدر، من با محارم زنا کرده ام، این، من بودم، نه دالتون ایمز.» بعد چند جمله می­آید که مر بوط به زمان دیگری­است و سپس باز این نام تکرار می­شود، سه بار پشت سرهم :« دالتون ایمز، دالتون ایمز، دالتون ایمز» . گل سرخ­ها، مثل کلمات قصار در متن چشم­گیرند و هم­چون هاله­ای این نام را (دالتون ایمز) احاطه می کنند. در رابطه با بنجامین نیمه دیوانه، همیشه اسم گلی می­آید و در رابطه با واقعه­ای که مدام لاپوشانی می شود، بوی پیچک در فضا پخش می شود.
کونتین ( مرد) می گوید:
« .... سرم را روی پستان­های سفت نمناکش نهاد و حالا صدای ضربان منظم و آهستۀ قلبش را می شنیدم و بعد ضربه­ها شتابی نداشتند و آب در تاریکی زیر مرتع زمزمه می­کرد و امواج بوی پیچک در فضا با لا می رفت ..»
کمی بعد:« ... پیچک لعنتی دیگر بند نمی آمد» ..
کمی بعد:« ...بوی پیچک می چکید و می چکید...»
اشیایی که موقعیت و یا شخصیتی را احاطه کرده­ان، همیشه ثابت­اند و این شخصیت را بهتر از نامش معرفی می کنند. اشیاء و یا حتی خاطره­ی اشیاء گواۀ حضور اشخاص اند .
اصولا شیوه­ی فاکنر چنین است : امتناع از به نام نامیدن اشخاص، تا بدون بی­راهه رفتن و بی هیچ توضیحی با واقعیت رو به رو شویم. فاکنر در کار آدم­های رمانش فضولی و دخالت نمی­کند. او حتی آنها را به ما معر فی نمی­کند تا برای تمیز آنها از یکدیگر به فکر چاره جویی بیفتد. بلکه این خود آدم­ها هستند که یکدیگر را می­شناسند، یکدیگر را به نام می نامند و سرگذشت شان را برای ما تعریف می­کنند. و ما فقط ناظر صحنه­ها هستیم .
درست مثل زندگی واقعی. ودرست مثل زندگی واقعی باید هشیار باشیم که تا کجا می­توان به پیش رفت و درمیان آدم هایی که آنها را نمی­شناسیم و کسی آنها را برای ما قبلا پیش­سازی نکرده است و برآنها انگی نچسبانیده است، چه روابطی می­توانیم برقرارکنیم . به نیتِ تفـاهم هرچـه بیشتر .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Ingeborg Bachmann*شاعر، نویستده ومنتقد اتریشی ۱۹۷۳ـ۱۹۲۶) ، ترجمه ی محمد ربوبی
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!