دوشنبه
One short story by Reza Kazemi
زنی توویِ سرم حرف می‌زند
داستانی از رضا کاظمی
-
توو سرم صدایی اِکو می شود. زن است صدا. اَزَم می‌خواهد؛ می‌خواهد اَزَم مشت‌هام را گره کرده بکوبَ‌م دیوار، دیوار بریزد. می‌گوید اگر مُشتَ‌م را محکم - با قُوَّت بزنم می‌ریزد. می‌گوید نگران هم نباشم چیزی‌ش - چیزی‌م نمی‌شود. می‌کوبم. چیزی‌‌‌‌م نمی‌شود، دردم نمی‌گیرد؛ دیوار هم از جاش تکان نمی‌خورَد نمی‌ریزد؛ فقط چند فروو رفته‌گی تووش پیدا می‌شود. صدا، صداش را بالاتر، اکوتر می‌کند - می‌بَرَد، می‌خندد توو سرم. سرم را به دَوّار می اندازد. حالَ‌م را غثیانی می‌کند. تهوع. می‌خواهم بالا بیاورم روو دیوار، روو صدا، که سایه‌اَش روو دیوار است خودش توو سرم. نه، خودش روو دیوار است سایه‌اَش توو سرم. نه، سایه‌اَش...، اَه چرا این‌طور می‌شوم. سرم می‌چرخد حولِ گردنَ‌م. گردنَ‌م درد گرفته است. سرم می‌چرخد، می‌چرخانَم - تِلو می‌دهم سرم را به چپ به راست. می‌خواهم - می‌خواهد صدا را پرت کند از خودش بیرون. خودش را، سایه‌اَش را، همه چی‌ش را؛ و خلاص. تندتر سرم را می‌چرخانم؛ شاید این‌طور سرش گیج بزند - بخورد، خودش را از من پرت کند، از دالان‌های ذهنَ‌م بیرون بیندازد و؛ خلاص. آسوده. خوابِ راحت می‌خواهم. بی‌صدا. بی‌سایه‌ی صدا روو دیوار، توو سرم.
توو سرم صدایی اِکو می‌شود. زن است صدا. نشسته‌اَم روو تخت. دست‌هام را وِل داده اَنداخته‌اَم روو زانوهام. شُل. کِرِِخت. بی‌جان. دست‌هام می‌لرزند. تشنج گرفته‌اَم - گرفته‌اَند انگار. داغ، سرخ، عرق می‌شوند. پنجه‌هام را مُشت - گره می‌کنم می‌آورم بالا قاب می‌گیرم باشان سرم را. قُلاب. گیره. منگنه. فشار می‌دهم. فشار. درد ندارم - ندارد سرم. دست‌هام - مشت‌هام را بر می‌دارم می‌کوبم. بر می‌دارم می‌کوبم. بر می‌دارم می‌کوبم. نه، درد ندارم. صدا دوباره می‌آید. پیداش می شود. توو کدام سوراخ - سنبه - دالان - راه‌رویی پنهان شده بود نمی‌دانم. توو سرم که می‌کووفتَ‌م؛ نبود. گم بود. گور بود. صدا جلو می‌آید. می‌آید پیش.
آمد پیش گفت: چه خواستنی شده‌ای! گونه‌هات گل انداخته - گل شده‌اَند. برگِ گل. نرم. سرخ. دست‌هاش را قاب کرد دورِ گونه‌هام. ریش‌هام - صورتَ‌م را گفته، زده بودم. پاک‌تراش. سه تیغ. صاف. خجالت - شرم نمی‌دانم از کجا آمد ریخت توو چشم‌هام. چشم‌هام را انداختَ‌م پایین زُل رفتَ‌م به گل‌ها - ترنج‌های قالی. دستَ‌ش را آورد پایین، از کنار لب‌هام سُراند، رِساند زیر چانه‌م. چانه‌م را داد بالا، نِگا توو چشم‌هام کرد. چشم‌هاش آتش بود. دو گُلِه آتش. سرخ. نارنجی. آبی. زرد. اَلو می‌کشید آتش. ریخت به جانَ‌م، جانَ‌م را سوخت. سوزاند. نفهمیدم چه شد؛ افتادم بِش.
صدا هنوز توو سرم است. بام حرف می‌زند. می‌خندد. می‌خندد، بِش می‌توپم فریاد می‌کشم گم شود از جلو چشم‌هام. گم می‌شود. خودش را توو سوراخی می‌اندازد خفه می‌کند. خفه‌خون. بلند بِش گفتَ‌م - گفته بودم: خفه‌خون بگیر - می‌گیری یا بزنم استخوان‌هات را خودت را خُرد و خاکشیر کنم از دَک و پُز بیندازم؟ دست راستَ‌ش را کاسه کرد - کرده کوفته بود روو دهانَ‌ش که: هُپ! این هم خفه‌خون. صداش زنگ داشت. مسخ می‌کرد - می‌شدم وقتی بام حرف می‌زد. جلوم می‌نشست دو زانو، زُل توو چشم‌هام با چشم‌هاش می‌خندید. حرف می‌زد. تخمه می‌شکست. تَرَق تَرَق. می‌خندید و گاهی هم دست می‌انداخت - دراز می‌کرد به هوا صورتَ‌م. جلو می‌آورد دستَ‌ش را، کج می‌کرد سمت گونه‌ی راستَ‌م، مَلمَلِ - لاله‌ی گوشَ‌م را می‌گرفت میان شست و سبابه‌ش، نرم مالِ‌ش می‌داد. می‌مالید. دلَ‌م غش می‌رفت ضعف می‌شد. خوش خوشان. سرم را می‌انداختم پایین، روو سازم، ناخن می‌کشیدم به صفحه‌ی چوبی‌ش. خراش خراشِ، نه، جیغِ چوب بلند می‌شد. دستَ‌ش را وِل می داد از گوشَ‌م، به شکمَ‌ش می‌گرفت. می‌گفت چیزی تووش هُرّی می‌ریزد پایین وقتی ناخن به چوب می‌کشم - می‌خراشم. می‌گفت: نکن. انگار سازت گریه‌اَش، گریه می‌کند سازت انگار وقتی دلَ‌ش را می‌خراشی زخم می‌زنی.
باز صدا پیداش می‌شود. سایه‌اَش می‌افتد روو دیوار. انگشت سبابه‌اَش را " تو " می‌کند طرفَ‌م. اشاره. بِم می‌گوید، سایه‌اَش روو دیوار، خودش توو ذهنَ‌م بِم می‌گوید سرم را بکوبم به مشت‌هام. نه، مشت‌هام را بکوبم توو سرم. می‌کوبم. جیغ می‌کشد. صدا جیغ می‌کشد. لاکردار، انگار کوبیده باشم - کوبیده‌اَم توو ملاج او که صداش را جیغ می‌کند بالا می‌برد. باز می‌کوبم. سرم درد ندارد - ندارم. چیزی‌ش نمی شود. سایه‌ی صدا روو دیوار است. زن است صدا. بلند می‌شوم با سر - با کله می‌روم توو شکمَ‌ش. شکمَ‌ش عینِ دیوار سخت است. سفت. دیوار است انگار. جا خالی می‌دهد. دست می‌گذارم روو پیشانی‌م. قلمبه شده. فشارش می‌دهم. درد ندارد.
گفته بودم می‌خواهد کلاس بیاید - بیایم، شیطنت نکند. نخندد. خنده‌م نیندازد از ساز بمانم. بمانم روو صندلی خشک، مجسمه، حیران از شلوغ کاری - بازی‌ش. وسوسه‌م می‌کرد همیشه. همیشه چیزی توو رگ‌هام می‌دوید، داغَ‌م می‌کرد از جام برخیزم بگیرمَ‌ش آغوش بفشارمَ‌ش جوری که صدای ترق ترق استخوان‌هاش را بشنوم، مثل سادیسمی‌ها خوش بشوم، لذتِ خاص ببرم. آغوشَ‌ش خواستنی بود؛ خودش نه. نمی توانستَ‌م خودش را. نه، خودش نه. می‌گفتم - گفته بودم ساز را، خودش را روو ساز نیندازد قووز نکند. گوش نمی‌گرفت. بِش می‌گفتَ‌م: قووزی! می‌خندید. غش غش. اَدا قووزی‌ها را در می‌آورد. چیزی تکه پارچه - ملافه‌ای گولِّه می‌کرد می‌چپاند زیر پیراهنَ‌ش می‌بُرد بالا میان کتف‌هاش بند می‌کرد می‌شد قووزی. خنده‌اَم را در می‌آورد. بالا می‌بُردم صِدام را خنده‌اَم را به عمد. به عمد صِدام را اوج می‌دادم تا سقف، سقف را یکهو - ناگهانی سرش خراب می‌کردم، خودم را خراب‌تر. خراب‌تر می‌شدم خودم وقتی بِش می‌توپیدم، صدام را رووش بالا می‌بُردم شلاق می‌کردم می‌کووفتم روو شانه‌های مرمری‌ش. سفید. سفید بود چهره‌ش. مهتابی. بش گفته بودم - می‌گفتَ‌م مضراب که می‌زند سرش را بالا بگیرد، جای سیم‌ها - پرده‌ها - انگشت‌هاش مرا نگاه کند. می‌کرد. فقط مرا نگاه می‌کرد. ساز بهانه بود. گاه خیره گاه نرم، ملایم. گاه زیر چشمی - زیر جلکی می‌پایید ببیند چه می‌کنم. حالام دارد توو سرم می‌دود. از راستِ دالان به چپِ دهلیز. پاشنه‌ی کفش‌هاش تیز است. دردم می‌آید. نه، دردم نمی‌آید - نمی‌گیرد؛ فقط فکر می‌کنم ملاجَ‌م باید سوراخ سوراخ شده باشد از بس تووش، نه، از بس رووش بُدُو بُدُو کرده است - می‌کند. حالا ایستاد. می‌ایستد. دارد نفس تازه می‌کند. از توو ذهنَ‌م - سرم صدای نفس‌هاش را می‌شنوم. آرام شد. آرام می‌شود نفس‌هاش. حالا صداش را می‌شنوم. خنده خنده می‌گوید سرم را محکم بکوبَ‌م میله‌ی تخت. می‌کوبم. میله نیست لاکردار، لوله‌ی 3 اینچِ فاضلاب است انگار. فاضلاب هم هست. چندباری تَنگَ‌م گرفته، تنبلی‌م شده تا مستراح، خودم را خالی کرده‌اَم تووش. شُرشُر. گاهی‌م توو شیشه‌ی شیر. شب ها سختَ‌م می‌شود - می‌آید تا طبقه‌ی پایین برا تخلیه‌ی مثانه‌م بروم. همه جای اتاق اجاره‌ایم بوویِ شاش گرفته - می‌دهد. سرم میان دست‌هام فشرده - قاب شده. صدا هنوز هست. اکو. طنین دار.
می‌آمد کلاسَ‌م. کلاس کرده بودم اتاق اجاره‌ایم را. صاحب‌خانه نمی‌دانست. بوو می‌بُرد کرایه‌ی اتاقِ قَدِّ کفِ دست؛ نه، قَدِّ عَنِ موش را باس دو برابر، بَلکَم دو برابر و نیم می‌کردم. می‌آمد اتاقَ‌م. کلاسِ ساز. ساز می‌زدم. تار. سه تار. پا می‌داد دست به همه نوع سازی می‌بُردم. پنجه‌م شیرین بود، مضرابَ‌م خوش. یک روز توو خیابان که می‌رفتَ‌م پیِ سیگار و خریدِ نان، کسی صِدام زد. ماکان. ماندم. مانده بودم چه‌طور شناخته‌م؛ با قیافه - چهره‌ی گُهی که ساخته بودم از خودم. ماندم. آمد پیش، دست انداخت گردنَ‌م، صورتَ‌م را تُف‌مالی کرد، گونه‌های سرخ و صِفر تراشِ خودش را گُه‌مالی. به روو خودش نیاورد. اوضاع احوالَ‌م را پرسید. گفتَ‌م. روزگارِ سگی‌م را بِش گفتَ‌م چه‌طور می‌گذرد. گفت: چه خوب. گفتَ‌م: خوبَ‌ش کجاش است که خودم نمی‌بینم، حس نمی‌کنم؟ یک دوتا فحشِ رفاقتی هم پراندم به هواش. نگرفت. سرِ حرفِ شروع نکرده‌ی خودش را گرفت گفت: زنَ‌م - خیرِ سرش چند ماهی بود که زن‌دار خانه زنده‌گانی‌دار شده بود، شده بود شوهر - پاش را کرده است توو یک لنگه، نه؛ گفت: چسبیده‌ست از بیخِ ریشَ‌م که می‌خواهد ساز بزند. یعنی ساز بخرد، یاد بگیرد، بزند. گفتَ‌م: خب بخرد، یاد بگیرد، بزند. ایرادی تووش هست - تووش می‌بینی؟ دوباره دست انداخت آویزانِ گردنَ‌م شد و تُف‌های اِضاف آورده‌اَش را مالید به ریش‌هام. ریش‌هام بلند بود. حنایی. خرمایی. رنگِ بافه‌های گندم. یک چیزی شبیه به این رنگ‌ها. تُف‌مالی‌شان کرد گفت: درسَ‌ش با تو. خرجَ‌ش هرچه باشد به دیده‌ی منت. قبول؟ گفتَ‌م: قبول. روانه‌اَش کردم رفت. ساز را که گفته بودم بخرد خرید داد دست زنَ‌ش آورد - آمد کلاس. اتاقِ دنگالِ اجاره‌ای کرایه‌یی‌م.
صدا بِم می‌گوید - می‌گفت سرم را بالا بگیرم نِگاش کنم. نِگاش می‌کردم. توو چشم‌هام می‌خندید. چشم‌هاش لاکردار، لاکردار چشم‌هایی داشت: جذاب - گیرا. شبیه چشم‌هایی که می‌گفتند - می‌گویند سگ دارند آدم را می‌گیرند. برق برقی بودند. تووشان چیزی داشت - بود که بام حرف می‌زد. بِم می‌گفت ساز را بگذارم زمین، نه، آویزانَ‌ش کنم از میخِ دیوار بروم طرفَ‌ش. می‌رفتم. یک ثانیه مانده برسم بِش، بِش می‌گفتم: نه. نمی‌توانم. نمی‌باس که بتوانم.
نِگاش می‌کنم. نیست. به چپ می‌چرخم، به راست، زیر تخت را هم می‌سُکَم، نیست. پیداش نیست - نمی‌کنم - نمی‌شود. سرم گیج می‌رود. تاب می‌خورَد. تاب درست کرده بود وسط کلاس - اتاقِ درس. نه، داده بود خریده، نه، جوش‌کار صدا کرده آورده بِش گفته بود حلقه جوش بدهد به سقف برا تاب، تاب درست کند. آمده جوش داده رفته بود. صاحب‌خانه یک هفته‌ای نبود. کدام گوری؟ نمی‌دانم. تاب می‌خورد می‌گفت: ساز بزن. می‌گفت: هُلَ‌م بده. می‌زدم. می‌دادم. وقتی دست می‌گذاشتَ‌م پُشتَ‌ش هُلَ‌ش بدهم - می‌دادم، غش غش می‌خندید. پوستَ‌ش زیرِ دست‌هام، زیرِ دست‌هام پوستَ‌ش لرز می‌گرفت. سرم تاب بر‌می‌داشت - برداشته. صدا تووش می‌دود. به در و دیوار می‌خورَد. دردش می‌گیرد جیغ می‌کشد. سرم را می‌گیرم. سفت. دارد خط می‌اندازد، راه می‌رود روو اعصابَ‌م. می‌گویم بس کند بگیرد گوشه‌ای بنشیند، بخوابد، بمیرد. می‌خندد. خنده‌هاش اکو می‌شود می‌پیچد، سرم را طبل کرده - می‌کند انگار. صدا، خنده‌هاش را وِل می‌دهد توو - روو طبلِ سرم. سرم دارد - می‌خواهد بترکد. قِرِچ قِرِچِ تَرَک خوردَنَ‌ش را می‌شنوم. حالاست که تَرَک‌ها ریشه کنند بدوند همه‌جای سرم، سرم را یکهو بپُکانند. بومب! گفته بودم می‌آید کلاس - می‌خواهد بیاید؛ شیطنت نکند. شلوغ‌کاری - بازی درنیاورد. می‌آورد. می‌کرد. وسوسه‌م می‌کرد همیشه. خواستنی بود. آغوشَ‌ش. خودش نه. نمی توانستَ‌م. نمی‌شد. نمی‌باس بشود.
ماکان اَزَم پرسید: چه‌طور است؟ چیزی یاد گرفته - آموخته است تا حال؟ سرم پایین بود. به عمد - شرم - خجالت. زُل زده بودم به نَعلین‌هام. نَعلین می‌پوشیدم. راحت‌تر بود - بودم. گفتَ‌م: ها، خوب است. گفت: توو خانه کُشت‌یارَش می‌شوم، التماس درخواست، هیچ نمی‌زند. نمی‌زد. درس نمی‌گرفت. سرش به ساز نبود. یا تاب می‌خورد که می‌باس دست بگذارم پشتَ‌ش هُلَ‌ش بدهم، یا تخمه می‌شکست. تَرَق تَرَق. روو اعصابَ‌م بود - هست. صدای تَرَق تَرَق می‌آید از توو سرم. دارد تخمه می‌شکند. فریاد می‌کشم - کشیدم: بس کن لامسَّب، کُشتی‌م دیگر. رهام کن بگذارم به حال خودم، خودت را بردار، جُل و پَلاسَ‌ت را سازت را بردار گوور شو گُم‌کُن خودت را برو. نرفت. نمی‌رفت. می‌خندید. کاری‌ش نمی‌توانستَ‌م بکنم. می‌آمد. در را باز می‌کرد می آمد. بی‌هوا - یکهو می‌آمد توو. کلید داشت. داده بودم بِش. خواب بودم می‌آمد. نبودم می‌آمد. توو لگن مِسی سر می‌شُستم می‌آمد. خودم را، مثانه‌اَم را توو میله‌ی تخت - شیشه‌ی شیر خالی می‌کردم می‌آمد. می‌آمد بیدارم می‌کرد. می‌آمد اتاق را، ریخت و پاش - شلوغی‌ش را جمع، مرتب می‌کرد. می‌آمد پارچ را می‌گرفت، آب می‌ریخت سرم. می‌آمد رووش را می‌گرداند طرفِ دیگر که یعنی: ندیدم، کارَت را بکن، زیپ شلوارت را بکش بالا. می‌آمد. می‌رفت. انگار یو یو. آبِ اِماله. مریضِ اسهالی. صدا توو ذهنَ‌م جیغ - فریاد می‌کشد بِش نگویم یو یو، آب اِماله، مریضِ اسهالی. می‌گوید دارد تهوع می‌شود حالَ‌ش، بالا می‌آورد توو سرم. سرم را می‌کوبم به میله‌ی تخت. بلند می‌شوم خیز بر می‌دارم می‌دَوَم طرف دیوار می‌کوبم بِش. انگار - مثلِ گاوِ توو میدانِ گاوبازی. ماغ هم می‌کشم - بکشم می‌شوم گاو. صدا توو سرم قَه‌قاه می‌زند. با پاهاش - پاشنه‌های تیز کفش‌هاش ضرب می‌گیرد روو سقفِ - کفِ سرم. بی‌مُرُوَّت رعایت هم نمی‌کند - نمی‌کرد. رعایتِ هیچ چیز - هیچ‌کس را، هیچ‌کس را تُخمَ‌ش هم حساب نمی‌کرد. صاحب‌خانه یکهو در را باز کرد آمد توو. نشسته بود روو تاب. تاب را دید صاحب‌خانه اما به رووش نیاورد. اخم نکرد. هیچ نگفت. نگفت مثلن: این‌که آویزان کرده‌ای چی هست؟ مالِ بچه‌ای‌ست که نداری می‌خواهی با این زَنَک، این زَنَک کی هست اصلن که توو اتاق آورده‌ای - می‌آوری یواشکی پنهانی؟ باش می‌خواهی چه کنی؟ بچه - جوجه‌کشی راه بیندازی مرغ‌دانی کنی این‌جا، نه، این گُه‌دانی را مرغ‌دانی می‌خواهی بکنی؟ هیچ‌کدام از این‌ها را نگفت. فقط مات نِگا او - زَنَک کرد که روو تاب بود و مثل - عینِ پاندولِ ساعت برا خودش می‌رفت می‌آمد. مات مانده، چشم‌هاش پُلُقّی زده بود بیرون. صدا - زَنَک اما نِگاش هم نکرد. از تاب پایین نشد مثلن هول شود بپرد برود سرش را موهاش را سینه‌ی بازش، چاک سینه‌اَش را ببندد - بپوشاند. انگار نه انگار.
رعایت نمی‌کرد - نمی‌کند لامسَّب. بِش گفته بودم مضراب که می‌زند - البت اگر عشقَ‌ش می‌کشید بزند - با پاش هم ضرب بگیرد روو زمین. گوش نمی‌گرفت. اما حالا ضرب گرفته است روو سقفِ - کفِ سرم. انگار شش و هشت می‌زند لاکردار. ضرب‌هاش اکو می‌شود می‌پیچد توو سرم. سرم دارد می‌ترکد. انفجار. بومب. سرم را گرفته‌اَم، گرفته‌اَم سرم را توو دست‌هام نمی‌دانم باش چه کنم. صدا می‌گوید: بکوبَ‌ش کفِ خیابان. روو سنگ‌فرش. قاب پنجره را نِگا می‌کنم. هوا دارد می‌رود روو به، به گرگ و میش می‌زند هوا. بلند می‌شوم می‌روم سمت پنجره. بلند شده رفته بودم سمت پنجره. روو تاب نشسته، نگاش پشت سرم - رووم سنگینی می‌کرد. کتف‌هام را می‌سوخت. آتش انداخته بود به جانَ‌م. گفت دست بگذارم پُشتَ‌ش هُلَ‌ش بدهم. برگشته دست گذاشته بودم – گذاشتَ‌م پشتَ‌ش فشار دادم - آوردم بِش. پیراهن - بلوزش یکهو لیز خورد زیرِ انگشت‌هام، سُرید افتاد دورِ کَپَل‌هاش. پشتَ‌ش - تَنَ‌ش داغ بود. برق‌گرفته‌اَم کرد. فیوزم را پراند. کشیدم عقب. نشستَ‌م. نشانده شدم زمین. برگشت نِگام کرد. توو چشم‌هاش، چشم‌هاش آتش بود. یک‌پارچه. سرم را انداختَ‌م - انداخته بودم پایین، بعد بلند شده رفته بودم سمت پنجره، نگا بیرون کرده هوا را دیده بودم که داشت می‌رفت روو به، به گرگ و میش می‌زد هوا. وقتِ رفتنَ‌ش بود. نرفت. صِدام کرد. صداش همین صدا بود که توو سرم آزار - اذیتَ‌م می‌کند، و اَزَم می‌خواهد خودم را، سرم را بکوبَ‌م کفِ خیابان روو سنگ‌فرش. صِدام کرد. برگشتَ‌م. از تاب پایین شده آمده بود - آمد طرفَ‌م. گفت: چه خواستنی شده‌ای. گونه‌هات گل انداخته - گل شده‌اَند. برگِ گل. نرم. سرخ. دست‌هاش را قاب کرد دورِ گونه‌هام. صورتَ‌م پاک‌تراش بود. سه تیغ. صاف. خودش برام می‌زد - اصلاح می‌کرد. هفته‌ی دوم که آمد کلاس - اتاقَ‌م، گیر داد - داده بود به ریش‌هام و تا نزده ترتیب همه‌شان را نداده - دست بر نداشته بود. دیدنی بودم - شده بودم توو آینه. زخم و زیلی. بریده بریده. خون. می‌خندید. خندیده بودم باش. دست‌هاش را قاب کرده بود دورِ گونه‌هام. داغ شده بودم. داغ شدم. خجالت، شرم هم نمی‌دانم از کجا آمد ریخت توو چشم‌هام. چشم‌هام را انداختَ‌م پایین، زُل رفتم به گل‌ها - تُرَنج‌های قالی. وقتِ رفتنَ‌ش بود. باس می‌رفت دیگر. داشت دیرش می‌شد. آنی بود صدای در بلند شود. ماکان می‌آمد پِیَ‌ش می‌بُردش. بالا نمی‌آمد. می‌ماند پایین جلو در. بِم اعتماد داشت - کرده بود. هم‌کلاسیِ مدرسه‌م بود. رفیق گرمابه گلستانِ نوجوانی‌م. گُم شده بودیم مدتی از هم؛ پیدا شدیم. رفیق - دوستَ‌م بود.
ترس داشتَ‌م. شرم. خجالت. سرم را انداختَ‌م - انداخته بودم پایین نِگا چشم‌هاش نکنم برق‌گیر - خشک - بیهوش نشوم. دستَ‌ش را آورد پایین، از کنار لب‌هام سُراند، رِساند زیر چانه‌م. چانه‌م را داد بالا، نگا توو چشم‌هام کرد. پُشتَ‌م پنجره بود. هوا گرگ و میش. بادِ سرد می‌آمد می‌خورد پشتَ‌م. سرماش را نمی‌فهمیدم. لرز نمی‌کردم. داغ بودم. داغ شده بودم. چشم‌هاش آتش بود. دو گُلِه آتش. سرخ. نارنجی. آبی. زرد. الو می‌کشید. ریخت به جانَ‌م، جانَ‌م را سوخت. سوزاند. نفهمیدم چه شد؛ افتادم بِش. صدای زنگ آمد. مانع شد، نگذاشت برخیزم. باز صدای زنگ. نمی‌فهمیدم. اُلاغ بودم. یابوو. یکهو در - در یکهو باز شد. ماکان توو قابِ در ایستاده بود. چشم‌هام را پلک‌هام را انداختَ‌م - بستَ‌م. یک قرن بعد بازشان کردم. نبود. نبودند. رفته بودند. سکوت. درِ اتاق باز بود. چارتاق. پنجره باز بود. سردم شد. لرز. تیلیک تیلیک دندان‌هام - دندان‌هام می‌خوردند به هم. حالَ‌م داشت خراب، تهوع داشتَ‌م انگار. در - پنجره باز بود. سرد. سرما ریخت - ریخته بود به جانَ‌م. به سرم. توو سرم سرد - یخ‌بندان شده بود - شد - شده. صدایی تووش می‌پیچد اکو می‌شود. مثل بادِ سرد توو دالان‌های خالی. هوووو. هوووو. هوووو.
زن است صدا. توو سرم راه می‌رود. می‌دود. جیغ می‌کشد. سرم دارد می‌ترکد. گرفته‌اَم - می گیرَمَ‌ش توو دست‌هام. نمی‌دانم باش چه کنم. صدا بِم می‌گوید، اَزَم می‌خواهد بکوبَمَ‌ش به دیوار - میله‌ی تخت - کف خیابان. حالَ‌م دارد خراب، تهوع دارم انگار. می‌خواهم بالا بیاورم روو دیوار - روو صدا که سایه‌اَش افتاده است روو دیوار، خودش توو سرم. سرم دارد تاب - تلو می‌خورَد. می‌خواهد از دالان‌های خودش صدا را پرت کند بیندازد بیرون. خلاص شود. خلاص شوم. نمی‌شود. نمی‌شوم. صدا بیرون نمی‌رود. سرم، خودم، دست و پاهام تشنج گرفته می لرزند. گیج می‌زنند - می‌زنم. سرم را باز با دست‌هام قاب می‌گیرم. فشار می‌دهم. نمی‌دانم باش چه کنم. صدا پیداش می‌شود. مثل جن. بُدُو بُدُو. تیزیِ پاشنه‌هاش روو سقفِ، سقفِ - کفِ سرم را سوراخ سوراخ کرده - می‌کند. پیداش می‌شود صدا. بِم می‌گوید - اَزَم می‌خواهد سرم را بکوبَ‌م کفِ خیابان. روو آسفالت. قابِ پنجره را نگاه می‌کنم. هوا دارد می‌رود روو به، به گرگ و میش می‌زند هوا. بلند می‌شوم، سرم توو دست‌هام، می‌روم سمت پنجره.


رضا کاظمی
مهر 88 ، تهران

1 Comments:
Anonymous سرور جوان said...
همین طور کشاند از اوج صدا تا آسفالت خیابان، ذهن را... دوستش داشتم.

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!