پنجشنبه
-
چهار شعر از پیر پائولو پازولینی
ترجمه: پیمان غلامی

[یادداشت مترجم: چهار شعر زیر را از زبان واسط (انگلیسی) به فارسی برگردانده ام چراکه زبان ایتالیایی بلد نیستم. نمی دانم تا چه اندازه میان لحن شاعر در زبان اصلی (ایتالیایی) و زبان انگلیسی تفاوت وجود دارد. این ترجمه ها، بواقع، ترجمه ی ترجمه اند پس اهمیت این کار در ظرافت و دقت ادبی نبوده است. در هر حال، ترجمه های زیر برای من بیشتر در حکم تجربه اند؛ نه تجربه ی صرفن ترجمانی، بل، تجربه ی پازولینی.]

...

شادمانم

در زمختی شب یکشنبه
از تماشای مردم
که در هوای آزاد قهقهه میزنند
شادمانم

قلبم نیز از هوا ساخته شده است
چشمانم خوشی مردم را بازمیتابانند
و در موهایم شب یکشنبه میدرخشد

مرد جوان، من از خست ام شادمانم
شب یکشنبه، با مردم خوشحالم
زنده ام، با هوا خوشحالم.

من به شیطان شب یکشنبه عادت کرده ام.

...

روزهای دزدیده شده

ما که انسان های فقیری هستیم زمان اندکی داریم
برای جوانی و زیبایی:
شما میتوانید بدون ما بخوبی کارتان را انجام بدهید.

تولدمان بنده مان میسازد!
پروانه ها همه ی زیبایی ها را برچیده اند،
و ما در زمانمندی پیله کرم ابریشم مدفون گشته ایم.

ثروتمند بخاطر دوران ما بهایی نمیپردازد:
زیبایی آن روزها دزدیده شده اند
توسط پدران مان و خودمان تصرف گشته اند

آیا گرسنگی زمان هرگز نخواهد مرد؟

...

ترانه ناقوس های کلیسا

وقتی شبانگاه به درون سرچشمه های آب غوطه ور میگردد
دهکده ام در میان فام هایی گنگ ناپدید میشود.

از دور دست ها بخاطر میآورم
غور غور قورباغه ها را
نور ماه را،
گریه های غمناک جیرجیرک را.

زمین ها ناقوس های کلیسای وسپر را میبلعند
اما من از صدای آن ناقوس ها مرده ام.

ای غریبه، از بازگشت محبت آمیزم از کوهستان ها نترس
من روح ِ عشق هستم

از سواحل دریاهای دور دست به خانه بازگشته ام.

...

راز

با شجاعتی برای حرکت چشمانم
بسوی نوک درختانی خشک
من خدا را نمیبینم، اما نورش
شدیدن میدرخشد.

از همه ی آن چیزی هایی که میدانم
قلبم تنها این را میداند:
جوانم، زنده ام، تنهایم،
بدنم خودش را مصرف میکند.

اندکی در علفهای مرتفع استراحت کردم
در کناره رودخانه، زیر درختان لخت،
سپس تا زیر ابرها پیش رفتم
تا روزگار جوانی ام را سپری کنم.
-
- ----------------------------------------------------------
-


جسد پیر پائولو پازولینی
-
-

پیر پائولو پازولینی، مردی با دشمنانی بزرگ. (۱۹۲۲-۱۹۷۵)
کمونیست بود و افشاگر سویه ضد بشری ی نظام سرمایه داری،
لائیک بود و ناقد سرسخت کلیسا و مذهب،
همجنس خواه بود و خاری در چشم فرهنگ دگرجنس گرایی ی اجباری،
و پیر پائولو پازولینی فیلمساز بود. فیلمسازی جسور که تسلیم مافیای صنعت فیلمسازی روزگارش نمی شد تا سرانجام در دوم نوامبر ۱۹۷۵ در رم به قتل رسید.
-
-
-



-
پازولینی یکی از شعرهایش را برای ازرا پاوند می خواند
2 Comments:
Anonymous آذر کیانی said...
سلام. عصیان لب پر می زند در این شعرها. یادش همیشه.

Blogger farzaneh said...
ممنون زیبا بود.در شعر آخری بدنم خودش را مصرف می کند برایم قابل فهم نبود ولی در مجموع لطیف ودلنشین است

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!