شنبه
Herta Müller
-
-
خانواده‌ی من
هرتا مولر
مترجم: معصومه ضیائی



مادرم زن پنهان‌کاری است.
مادربزرگم نیمه کور است. یک چشمش آب‌ مروارید و چشم دیگرش آب سیاه دارد.
پدربزرگم هیدروسل* دارد.
پدرم بچه و زن دیگری هم دارد.
من زن و بچه‌ی دیگر را نمی‌شناسم. بچه‌ی دیگر از من بزرگ‌تر است و مردم می‌گویند، که به همین خاطر من از مرد دیگری هستم.
پدرم به بچه‌ی دیگر برای کریسمس هدیه می‌دهد و به مادرم می‌گوید که بچه‌ی دیگر از مرد دیگری است.
پستچی همیشه برای سال نو پاکتی با صد لوی* برایم می‌آورد و می‌گوید که آن‌ را بابانوئل فرستاده است. مادرم ولی می‌گوید که من از مرد دیگری نیستم.
مردم می‌گویند، که مادربزرگ من با پدربزرگم به خاطر زمین‌کشاورزی‌اش عروسی کرده‌ است و این‌که او مرد دیگری را دوست داشت و بهتر بود با همان مرد دیگر عروسی می‌کرد، چون او چنان خویشاوندی نزدیکی با پدربزرگم دارد، که این کار یعنی وصلت با خودی.
عده‌ی دیگری می‌گویند، که مادرم از مرد دیگری است و دایی‌ام از مردی دیگر. اما نه از همان مرد دیگر، بلکه از یکی دیگر.
به همین خاطر پدربزرگِ یک بچه‌ی دیگر پدربزرگ من است و مردم می‌گویند که پدربزرگ من پدربزرگ بچه‌ی دیگری است، اما نه همان بچه‌ی دیگر، بلکه یکی دیگر. و این که مادرِ مادربزرگ من در جوانی از یک زکام خفیف مرده است، اما قضیه چیز دیگری جز مرگ طبیعی، که خودکشی بوده است.
یک عده‌ی دیگر می‌گویند که ماجرا چیز دیگری جز یک بیماری یا خودکشی، که قتل بوده است.
پدرِ پدربزرگم فورن بعد از مرگ او با زن دیگری ازدواج کرد که همان وقت یک بچه از مرد دیگری که با او ازدواج نکرده بود، داشت. اما او در همان زمان زن کسی دیگر بود و بعد از این ازدواج صاحب بچه‌ای هم از پدرِ پدربزرگم شد، که درباره‌ی او هم مردم می‌گویند که از کس دیگری بوده ‌است، نه از پدرِ پدربزرگ من.
پدرِ پدربزرگم زمان درازی هر شنبه‌ به شهر کوچکی که محل آبگرم بود می‌رفت.
مردم می‌گویند که او در این شهر کوچک با زن دیگری رابطه داشت.
حتا در ملاءعام او را می‌دیدند که دست یک بچه‌ی کوچک را در دست داشت، که با او به زبان دیگری هم حرف می‌زد.
هرگز او را با آن زن دیگر ندیدند، اما مردم این‌طور می‌گویند، که او نمی‌توانست چیزی جز یک بدکاره* باشد، برای این‌که پدرِ پدربزرگم هیچ‌وقت با او در ملا‌ءعام ظاهر نشد.
مردم می‌گویند، برای مردی که بیرون از ده زن و بچه‌ی دیگری هم دارد، نباید ارزش قائل شد و این کار نه بهتر از وصلت با خودی، که از آن هم بدتر و ننگ واقعی است.

----------------------------------------------------------------------
Hydrocele, Hodenbruch بیماری در مردان، پارگی بندها یا تاندون بیضه
Leu, Lei واحد پول رومانی. 100 Bani
Badhure زنانی که تا قرن 16 و 17 در حمام‌های عمومی (آبگرم‌های طبیعی) مردها را می‌شسته و خدمات دیگری هم انجام می‌داده‌اند.

Herta Müller, Meine Familie, aus: Wenn die Worte fliegen, Hrsg. Tina Schreck, Piper Verlag GmbH, München, April 2000, S. 207 – 208.

«خانواده‌ی من» مدتی پیش برای چاپ در یک مجموعه‌ داستان ترجمه شده بود و برای انتشار اینترنتی در اختیار سایت اثر گذاشته می‌شود. م

3 Comments:
Anonymous نیما ن. said...
از ترجمه‌ی روان شما که بگذرم، برای من که این ترجمه نخستین نوشته‌ای است که از هرتا مولر می‌خوانم، متنی بسیار دلپذیر و جالب‌تر نگاه طنزآمیز مولر به روابط آدم‌ها است با نوشتاری که برایم کاملن تازه است.
خوشا به حال آنها که آلمانی می‌دانند!

Anonymous آذر کیانی said...
در قانون طبیعت نمیشه شک کرد و اونم سر باز زدن از خود طبیعت است........ممنون ترجمه روان و خوبی بود.

Anonymous ناشناس said...
من آلمانی نمی دونمو قبلا از مولر داستان نخوندم ولی با توجه به طنز پنهان در زیر لایه ی متن که خوب درامده، به شما خسته نباشید میگم. موفق باشید.

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!