جمعه
-
مرزهاي روشنفكري

"تاريخ ما بي قراري بود
نه باوري نه وطني" (احمد شاملو)

نوشته علیرضا بخشعلی

در ابتدا بايد گفت آنچه تعبير واضحي از كلمه روشنفكر مي دهد و باعث شده با گذشت بيش از يك صده كهنه يا معمول نشود دو پهلو بودن و يا دو معنايي بودن آن است كه به ظاهر تداعي كننده دو معناي متضاد است وارستگي از دنياي خاكي و در عين حال نگريستن به جهان زميني و مسئوليت پذيري به اندازه عقل و آگاهي از هستي همانند تعريفي كه از خود انسان شده است. پس برسي مفهوم روشنفكري بدون بستر عيني آن يعني محيط و جامعه نتيجه باور پذيري ندارد اين مفهوم با تاريخ و گذشته ما در قرن اخير آميخته است همانند پنجره اي كه به هنر و ادبيات و فلسفه گشود. اما معناي آن از جامعه و افراد اجتماع جدا نيست پس ارائه مثالهاي عيني و بيان تجربيات تاريخي در درك مفهوم موثر است.

اولين بار كه از من در باره روشنفكري سوال شد مربوط به سالها پيش است يك بار در تمام عمرم يك پيرمرد بي مقدمه پرسيد: آقا شما چند كلاس سواد داريد؟ در ادامه گفت: منظورم اين نيست كه شما چه مدرك تحصيلي داريد سوادتان را مي خواهم بدانم. من به ذوق آمدم و گفتم: پدرم من هنوز به مرزهاي روشنفكري نرسيده ام. خنديد شروع كرد از شعور اجتماعي داشتن برايم صحبت كردن. زيرا او مانند همه هم سن سالهايش و كساني كه كودتاي بيست و هشت مرداد را ديده بودند و اتفاقات آن دوران مثل داغي بر روح شان مانده بود به خلا تعبير و تفسير درست اين كلمه به عنوان يك صفت و فضيلت انساني در فرهنگ و ادبيات ما پي برده اند.

در آن سالها آشكار شدن انديشه طبقاتي هر جناح به عنوان خط مشي شان همه را به اين تفكر واقف كرد پيروزي و بدست گرفتن حاكميت بسيار آسانتر از آن چيزي است كه تصور مي كردند با نزديك شدن اقشار مختلف جامعه و تاكيد بر مشتركات يك ديگر اين اتفاق مي افتد اما كوه مشكل اصلي تازه رخ مي نمايد زيرا ديگر نمي شد با ايثار و فداكاري و خلوص به آن فائق آمد.

همه مي دانستند كودتا تنها يك تير خلاص بر پيكر نيمه جان حركت روشنفكري و مشروطه كه به دور از هر گونه منافع طبقاتي يا جناحي شكل گرفته بود. از همان ابتدا مشروطه خواهان تعديل فئوداليته و قشرهاي قوي به نفع اقشار ضعيف را در شعارهاي خود بصورت غير مستقيم با عنوان دادخواهي از رعيت بيان مي كردند و جزو اهداف نهضت مي دانستند و اين بصورت طرحهاي اجرايي در دولت دكتر مصدق در برابر طرح ويرانگر ارزشها و فرهنگ بومي يعني از بين بردن فئوداليته مطرح شد. همچنين طرح تاسيس بيمه تامين اجتماعي به عنوان راهي براي عدم گسترش انديشه ماركسيستي در دستور كار قرار گرفت. اما به صورت دور از انتظار تعديل فئوداليته به نفع كشاورز با مخالفت عناصر نهضت مواجه شد و به از هم پاشيدن جبهه ملي انجاميد.

از نگاه جهاني نيز كودتا اجتناب ناپذير بود دولت دكتر مصدق و طرحهاي او علاوه بر كشورهاي نفت خيز داشت به راه كردهاي جديد اصلاح ساختار و فرهنگ بومي ملتها بر پايه انديشه هاي روشنفكري براي ديگر كشورها عليه ساختار شكني غرب و انديشه مشاركتي شرق تبديل مي شد. او از تجربيات و شكستهاي بيش از نيم قرن مشروطه يعني مبارزه قانوني بدون داشتن اهرمهاي قدرت بخوبي سود مي جست. بايد چهره ديگري از ناجيان جنگ بين الملل براي اولين بار علي رقم پيشنهادهاي منصفانه خوبي كه به آنها از سوي دولت ايران شده بود به نمايش گذاشته شود. همچنين نظام پارلماني كه عامل بوجود آمدن انديشه روشنفكري و خاستگاه آنان و محل كار آزموده شدن شان بود براي هميشه مخدوش شد.

بعدها دو قطب قدرت جهاني هر دو به اين اشتباه بزرگ خود در آن مقطع اعتراف كردند. ماركسيست قادر نبود انديشه هاي فردي و حركتهاي روشنفكري را خارج از تحليل هاي اجتماعي برسي نمايد و تنها مي توانست فرد را در رابطه با رويدادهاي جامعه ببيند و جهان غرب هم با تجربه تلخي كه از افكار متحجرين متحد در جنگ دوم جهاني داشت به در هم شكستن اقتصاد و فرهنگ سنتي ملتها و جلوگيري از نفوذ كمونيست و ترس از شكل گيري دوباره فاشيست به گونه اي ديگر فكر مي كرد تا ساختار جديدي پيرو فرهنگ و انديشه آزاد سرمايه داري بوجود آورد.

در شكست مسئله اصلي خيانت و يا وابستگي عناصر نهضت يا انقلاب نبود بلكه نداشتن فضيلت روشنفكري باعث شد با تمام خلوص و مجاهدات هايي كه كرده بودند نتوانند مسير درست را تشخيص دهند. در آن دوره از مردم عامي گرفته تا تحصيل كرده و بنياد گرا حتي گروه هاي سازمان يافته نيز به گونه اي ديگر از اين مصيبت رنج مي بردند. نهضت از عدم رشد فكري از هم پاشيد.

ساختار شكني غرب با از بين بردن فئوداليته و شكستن ارزشهاي رايج جوامع انحطاط فرهنگي را در بر داشت در انديشه هاي مشاركتي شرق به گونه اي ديگر آٍثار آن نمايان مي شد. هم زمان ايده گذراندن دوره گذار يا تفسير ارزشها و آداب رسوم بومي و ملي هر كشور از ديدگاه اگزيستانسياليست در حال شكل گيري بود كه اين احيا فرهنگي آنرا به انديشه اي پويا براي استقلال ملل و اقوام تبديل مي كرد تا قدرت روياروي با ديگر فرهنگها و ايدئولو‍‍‍‍ژي ها را داشته باشند. دوره اي كه اجازه آزمايش و خطا به عناصر هر جنبش در سايه فرهنگ بومي آن ملت مي داد تا در يك دوره گذار بتوان به مرزهاي روشنفكري دست یافت.

استبداد و عدم تحربه كارهاي مشاركتي و عدم توانايي انتخاب به نفع عامه مردم ما را از اين فضيلت انساني دور كرده بود. بيماري كه هنوز از آن رنج مي بريم بيماري كه ريشه هاي تاريخي دارد از قشر گرايي و فرهنگ آناليز مسائل از ديدگاه طبقه و جناح خود سرچشمه مي گيرد. در دنيا نيز همانند ما در آن دوران با گذراندن دو جنگ به اين نتيجه رسيده بودند كه آيا براي رسيدن به آزادي و آرمانهاي والاي انساني و رسيدن به مرزهاي روشنفكري بايد هر نسلي جداگانه خون بهاي آن را بپردازد؟

واقعيت اين بود ناهنجاريها افسرده گي پرخاشگري مي توانست به صورت ميراث به نسلهاي ديگر از پدر به پسر يا همانند رفتار و ويروس از ديگران انتقال يابد اما فضايل انساني اكتسابي بودند بايد مراحلي طي مي شد با پند و اندرز و اخلاقيات تنها نمي شد به آنها دست يافت.

دنيا كم و بيش به اين نتيجه رسيده بود كه تحولي عظيم در آموزش و پرورش و فرهنگ مخصوصا در كشورهايي كه مستعد آن هستند ديكتاتوري و ثبات طبقات اجتماعي در آنها ريشه هاي تاريخي دارد بايد صورت گيرد تا جوامعه اين مشكل را از سر بگذراند. كودكان در طي دوران تحصيل و بلوغ همانگونه كه مفاهيم درسي را مي آموزند مسئوليت خويش را در قبال جامعه در يابند و مدرسين سعي كنند آنان را در اين دوران با انجام كارهاي گروهي و لذت بردن از نفع عمومي و با هم بودن و حل مسائل و تكاليف به صورت مشاركتي و انجام تفريحات گروهي قشر گرايي و جدايي بچه ها را از يك ديگر به علت تيپهاي اجتماعي و فرهنگهاي متفاوت در مقطع ابتدايي كم رنگ كنند.

همچنين در سن نوجواني با پرداختن به شخصيت فردي و بر انگيختن ميل خودباوري و رها شدن روح انسان و پرواز در فضاي موسيقي شعر و يا ديگر هنرها فرهنگ انسان گرا را ترويج دهند ادبيات و فرهنگي كه به دگرگوني مفهوم وا‍‍ژهها و كلمات مي پردازد و آنها را ملموس مي سازد زيرا كه كودكان معنا و تاثير آن را تنها در آرمانها و اسطوره ها نمي يافتند بلكه تاثير هر مفهوم در رابطه با ديگران و خود حس مي كردند. ارضا شخصيت خود با لذت بردن از خود يابي به كمك هنر در نتيجه رسيدن به آرامش است كه قدرت احترام به ديگران و عقايدشان را مي دهد. اين همان روشي است كه در كشورهاي آسياي شرقي به عنوان يك اصل براي تعادل در اجتماع پذيرفته اند و در بعضي كشورها كودكان اگر دوران تحصيل را در آن كشور نگذرانده باشند تبعه آنجا به حساب نمي آيند.

هنوز كه هنوز است بعد از گذراندن سي سال هر چند اين مسئله كم رنگ شده اما در جامعه ما نيز وجود دارد در طي ساليان و قرنها جز ارثيه ما شده و آن را به ارث مي بريم. براي دست يافتن به فضيلت روشنفكري نياز نيست حتما تحصيل كرده باشيم چه بسيار از مردم عامي كوچه بازار هستند كه به مرزهاي روشنفكري رسيده اند. روشنفكر يعني كسيكه انديشه او از فرهنگ و طبقه اجتماعي خود فراتر باشد عقل معاش بر انتخابهاي اجتماعي حتي خانواده گي و فرهنگي تاثير نگذارد بتواند در قبال ديگران حرمتهاي انساني را بدون تعصب و تاكيد بر اعتقادات شخصي پاس دارد هر جند ديگران موافق يا مخالف او باشند.

مثلا يك كارمند را در نظر بگيريد حقوقش را سر ماه دريافت مي كند رسيدن به اهداف كاري و پيدا كردن رهايي براي تسريع در انجام آنها و پ‍ژوهش در حوزه كاري چندان براي او مهم نيست بلكه همان ميزاني در ساعتهاي كاري او بگنجد كفايت مي كند. رويداد هاي طبيعي هيچ تاثيري بر روند زندگي او ندارد مي خواهد سيل بيايد يا خشكسالي شود و بقيه بلاها زيرا او يك بروكرات است سر ماه حقوق اش را مي گيرد و آموخته آنقدر تلاش كند كه ساعتهاي كاريش پر شود اگر اين خط مش و فرهنگ يا همان عقل معاش بر تمام زندگي او سايه افكند مسخ مي شود ديگر هيچگاه نمي تواند به وارستگي و فضائل بالاي انساني دست يابد. اگر روزي جامعه را به او با تمام خصلتهاي خوب اش و فداكاريها و ايثارهايش تحويل دهيم نا خودآگاه آنرا بگونه اي بسوي انحطاط مي كشد زيرا قادر نيست طبقات ديگر جامعه را درك كند و در جهت منافع عامه قدم بردارد. حتي در نهايت به خود و طبقه اجتماعي خود ضربه مي زند جامعه را مي توان همانند بدن انسان تصور كرد بزرگ شدن ناخودآگاه يك عضو يا اختلال در كار ديگر اعضا و تغيير نحوه كار كرد بقيه اندام همان سرطان است. يا يك بازاري يا كشاورز يا كارگر و تحصيل كرده و بقيه فرقي نمي كند. حاكميت فكري و فرهنگي هر قشر بر ديگر اقشار اجتماع بيماري محسوب مي شود تنها چهره فاجعه به صورت ديگر رخ مي نمايد حتي نمي توان شخص را محكوم كرد زيرا او دارد وظيفه اش را آن گونه كه يك عمر براي كسب معاش يا به آن اعتقاد داشته حالا به نفع عامه مردم انجام مي دهد ايثارها و فداكاري هايش نيز در همان جهت است.

در پايان مي توان به رويداد يازدهم سپتامبر اشاره كرد با حاكميت انديشه كارتلهاي بزرگ نفتي و روشن شدن آتش جنگ در خاورميانه و اعمال سياست قشرگرايي توانستند به بهانه تروريست با افزايش قيمت نفت براي مدتي در برابر گسترش اقتصاد قوي آسياي شرقي و فرار سرمايه ها از كشورهايشان بايستند. اما با وجود كم شدن منابع طبيعي افزايش جمعيت دنيا در نهايت پيروزي از آن جبهه ايست كه خط مشي انسان گرايانه و در پي گسترش فرهنگ روشنفكري در كشورهاي خود هستند. كار به جايي كشيده شد مشابه همان نسخه اي كه براي بعضي از كشورهاي متحدين بعد از جنگ دوم جهاني پيچدند تا فرهنگ و انديشه طبقه گرا را كاهش دهند گويي بايد امروز براي نجات از اين بحران بزرگ در كشورهاي خود به اجرا در آورند.
2 Comments:
با احترامات خاص به صاحب نشریه


جهان دیجیتال


نمی خواهند اصلا ما باشیم

این را هنوز نفهمیده ای؟

تو نه سفیدی/ نه سیاه

نه خوبی /نه بد

نه لائیکی/ نه متعصب

نه صفری/ نه یک

در این جهان دیجیتال

تا به جایی ببرند

فریادات را

همه بشنود

برای یک مقاله یا شعر ساده

که از باورات بر خواسته

در می مانی

صد غلط املایی ممتد / یا عکس سکسی

کنار نوشته ات

جا می کنند

که بی اعتبارات کنند

در این جهان دیجیتال

خودات خوب می دانی

چطور از سد می توان گذشت

بنویس!

به روح و روان شریعتی

بد و بیراه بگو

تا جایی کوچک

برایت باز شود

از تو نه جنگ بر می خیزد

نه روی قیمت نفت تاثیر داری

خیلی هم کارات بالا بگیرد

سرنوشت بی نظیر بوتو

در انتظار ات

البته این شعر تقدیم به آقای شهرام عدیلی پور بود

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!