دوشنبه


نظام پدرسالاری

امین قضایی، نسیم روشنایی


سختی ها و دشواری هایی که ما در زندگی تحمل می کنیم از دوحالت خارج نیستند: این مشکلات و مصائب یا مختص خود ِ ما هستند ، یعنی نتیجه ی اقدامات و تصمیمات شخصی ما در زندگی و پیشامدها و اقبالی است که بر سر ما آمده است. و یا اینکه اجتماعی هستند یعنی بسیاری از مردم هم مثل ما ، از این مشکلات در رنج هستند. اغلب مردم ، تصور می کنند که مشکلات آنها شخصی است و این دشواری ها تنها در زندگی خصوصی آنها پیش می آید در حالیکه بیش از آنچه تصور می کنند ، این مشکلات ، شایع بوده و ریشه های اجتماعی دارند. ما در این مقاله می خواهیم در مورد ستم جنسیتی سخن بگوییم. ستم بر زنان هم مسئله ای اجتماعی است یعنی نظام ها و هنجارهای اجتماعی دلیل اصلی این ستم است. مثلا اگر زنی توسط همسر خود مورد خشونت قرار بگیرد ممکن است این مشکل خود را شخصی بپندارد و دلیل آن را زورگویی و قساوت همسر خود عنوان کند. اما خشونت بر زنان ، امری شایع است ، پس منطقی است که خشونت را امری تصادفی و اتفاقی ندانیم و در پی دلیلی برای بروز این خشونت باشیم.

بسیاری از مردم ، نمی توانند دلیل اصلی مشکلات خود را ببینند و به ناچار آنرا به بداقبالی یا ناتوانی و ضعف شخصی خود و یا اطرافیان نسبت می دهند. اما بسیاری از این مشکلات ریشه در نظام ها و هنجارهای اجتماعی دارد. اما چرا مردم نمی توانند این دلایل اصلی را ببینند؟ چون آنها تنها از مشکلات خود خبر دارند و به ندرت متوجه می شوند که این ستم در میان بسیاری از مردم مشترک است. مردم به صورت خانوادگی و انفرادی زندگی می کنند و در نهایت تنها با تعداد معدودی از اقوام و دوستان یا همکاران خود در ارتباط هستند ، بنابراین به سختی متوجه می شوند که از یک ستم مشترک در رنج هستند. همچنین هیچگاه در نهادهای آموزشی ، مانند مدرسه و رسانه ها به این ستم مشترک اشاره نمی شود. چرا؟ چون دلیلی اصلی این ستم مشترک ، نظام های اجتماعی هستند و حاکمین جامعه به این نظام ها و هنجارها برای تثبیت موقعیت خود احتیاج دارند و طبعا علاقه ای ندارند کسی این نظام ها و هنجارها را نقد کند.

اما اگر ما از چارچوب بسته ی زندگی خود فراتر برویم و از تجربیات دیگران آگاه شویم متوجه وجود ستم مشترک خواهیم شد. دلیل این ستم مشترک ، نظام های اجتماعی است و نه صرفا افراد . برای مثال در حیطه ی سیاست ، دلیل اصلی ستم یک دیکتاتور، شخصیت دیکتاتور نیست بلکه خود نظام دیکتاتوری است که جان و مال انسانها را در اختیار یک نفر یا عده ی معدودی قرار می دهد. اگرچه دیکتاتور هم ممکن است فردی شرور و ستمگر باشد، اما مسئله اینجاست که موقعیت و اختیاراتی که به او داده شده است، این فرصت را در اختیار وی قرار می دهد تا از آنها به نفع خود و طبقه ی حاکم سوء استفاده کند. بنابراین رهایی از ستم دیکتاتور با جایگزینی او با یک دیکتاتور دیگر یا اصلاح رفتار او بدست نمی آید بنابراین باید خود ساختار و نظام ِدیکتاتوری را از بین برد. چون این نظام ، چنین شخصیت هایی را پرورش می دهد. نظام استبدادی به گونه ای است که از دیکتاتور،قساوت و بی رحمی می طلبد. او برای حفظ موقعیت مسلط خود به این قساوت احتیاج دارد. همینطور درمورد ستم بر زنان ، باید بدانیم که دلیل اصلی ستم ، بی رحمی و یا شقاوت مردان نیست بلکه یک ساختار اجتماعی است که ما آنرا نظام ِ پدرسالاری می نامیم.

آیا ستم جنسیتی و تبعیض جنسی وجود دارد؟ آیا براستی برخی از انسانها به خاطر جنسیت شان مورد تعدی و ستم قرار می گیرند و از موقعیت های اجتماعی محروم می مانند؟ بزودی با درک نظام ِ پدرسالاری نشان خواهیم داد که براستی چنین ستمی وجود دارد ونه تنها زنان ، بلکه خود مردان هم از این نظام در رنج و عذاب هستند.ممکن است برخی از خوانندگان منکر وجود ِ ستم جنسیتی شوند و اصلا نظام پدرسالاری را نظامی مناسب و عادلانه بپندارند. اجازه دهید پیش از اینکه به قضاوت درباره ی این نظام بپردازیم ، چیستی و شکل گیری این نظام را بررسی کنیم.

پس ستم جنسیتی به این معنا نیست که مردان بر زنان ستم روا می دارند ، بلکه نظام پدرسالاری ، روابط اجتماعی ما را به گونه ای تنظیم می کند که زنان در جایگاهی فرودست قرار می گیرند و امکان ستم بر آنها توسط مردان یا پدرانشان فراهم می آید. البته این گفته بدین معنا نیست که از مقصرین و ستمگران سلب مسئولیت شود. اگر به مثال دیکتاتور بازگردیم، درست است که نظام دیکتاتوری ریشه ی اصلی ستم است اما خود دیکتاتور هم مسئول اعمال شنیع خویش است و باید در دادگاهی صالح محاکمه شود. اما در عین حال تنها با مجازات ستمگر ، ساختار ِ ستمگرانه رفع نمی شود. سربازی که در جنگ بدستور فرمانده ی خود مرتکب جنایت برعلیه غیرنظامیان یا اسرا می شود ، می تواند عذر بیاورد که اگر من این دستور را اجرا نکنم ، سرباز دیگری این کار را خواهد کرد. اگرچه این گفته او را ارتکاب جنایت معاف نمی کند ، اما وی به حقیقتی نیز اشاره می کند: اینکه برای از ریشه برکندن جنایت جنگی باید کل ساختار ارتشی و نظامی را از بین برد. پس به همین نحو ، برای رفع ستم جنسیتی و تبعیض جنسی باید نظام پدرسالاری را از بین ببریم .پس بهتر است ببینیم که نظام پدرسالاری چیست و چگونه عمل می کند ؟

ابتدا دانستیم که ستم جنسیتی، ستمی تصادفی و اتفاقی یا شخصی نیست بلکه ستمی است مشترک که بر بسیاری از مردم تحمیل می شود. اگر مشکلات شما شخصی نیست پس به صورت فردی و شخصی هم نمی توانید از عهده ی مشکلات برآیید . بنابراین تنها با اتحاد و اشتراک باید نظام ِ پدرسالاری را از بین برد. جنبش فمینیسم دقیقا برای برقراری همین اتحاد بوجود آمده است . فمینیست ها می دانند که بهبود زندگی شخصی آنها در گروی اتحاد عمل به صورت جمعی است. تا زمانی که زنان منزوی و منفرد در خانه و یا حتی در محیط کار باقی بمانند ، نمی توانند تغییری در ساختارها بدهند. دلیل عمومی بودن ستم جنسیتی، وجود یک ساختار کلی است که بر جامعه حاکم است و بنابراین تنها با اتحاد می توان تغییری در این ساختار بوجود آورد.

اما برای اینکه دریابیم نظام پدرسالاری چیست، باید ببینیم که چگونه بوجود آمده است. بنابراین باید به تاریخ رجوع کنیم و دریابیم که چگونه این نظام، در اثر تحول تاریخی زندگی اجتماعی انسان بوجود آمده و چرا این هنجارها و عقاید موجود شکل گرفته است. اما پیشتر اجازه دهید به برخی از باورهای غلط در مورد نظام پدرسالاری و ستم جنسیتی اشاره کنم.

این ساختار را مردان برای حفظ برتری خود بر زنان بوجود نیاورده اند. در واقع بسیاری از مردان از وجود چنین نظامی بی اطلاع هستند و حتی اصلا متوجه نمی شوند که بر همسران و زنان اطراف خویش را ستم روا می دارند و آنها را از موقعیت های اجتماعی برابر محروم می کنند. در هیچ دوره ی تاریخی، مردان برای تحکیم برتری خود، با یک نقشه از پیش تعیین شده برعلیه زنان همدست نشده اند. یعنی مردان به صورت آگاهانه هرگز این نابرابری را بوجود نیاورده اند.

همچنین عده ای از مردم می پندارند که دلیل اصلی نظام پدرسالاری و نابرابری، برتری جسمانی مردان بر زنان بوده است. آنها گمان می کنند که در دوره های پیشین که نیروی فیزیکی و جسمانی اهمیت بیشتری داشت، مردان با زور زنان را به تبعیت از خود واداشته اند. اما این پنداری است غلط . اگر این گفته درست باشد که هرچه به گذشته باز گردیم ، نیروی جسمانی اهمیت بیشتری پیدا می کند، پس باید در دوره های تاریخی بسیار دور ستم جنسیتی بسیار بیشتر از قرون اخیر باشد ، در حالیکه به واقع برعکس است. در زمانی که انسانها تمدنی شکل نداده بودند و با شکار و گردآوری میوه امرار معاش می کردند، ستم جنسیتی و نظام پدرسالاری وجود نداشت. مردان بر زنان برتری نداشتند و مالک آنها نبودند. در حالیکه ستم جنسیتی در دوران پیشرفته تر بعدی اوج می گیرد. دلایل مستحکم دیگری نیز می توان بر رد این باور اشتباه آورد.

برخی نیز گمان می کنند که زنان ذاتا منفعل تر، ضعیف تر و حساس تر و شکننده تر از مردان هستند و دلیل تبعیض جنسیتی ناشی از ضعف درونی زنان است. اما این خرافه ای بیش نیست .براستی چرا باید تفاوت های جسمانی دو جنس مختلف باعث بروز رفتارها و خصوصیات مختلف در آنها شود؟ علم پزشکی تاکنون نتوانسته است ثابت کند که بدن زنان منفعل تر ، شکننده تر از مردان است. هیچ کس تاکنون نتوانسته است نشان دهد که تفاوت های جسمانی دلیل اصلی ِ تفاوت های رفتاری و نقش های مختلف زن و مرد است. بدن زنان و مردان بیش از آنکه با یکدیگر متفاوت باشد ، به یکدیگر نزدیک و مشابه است. امروزه فمینیست ها توانسته اند اثبات کنند که تفاوت هایی که میان زنان و مردان در جامعه وجود دارد، ارتباطی به تفاوت میان بدنها و یا جنس آنها ندارد. این تفاوت ها فرهنگی و اکتسابی هستند و از همان آغاز طفولیت به کودکان یاد داده می شود که مطابق جنسیت خود رفتار و یا حتی فکر کنند. برای مثال والدین به کودکان خود اسباب بازی های متناسب با نقش های آینده ی آنان در جامعه می دهند. اگر زنی مانند مردها رفتار کند و یا برعکس مردی خصایص زنانه از خود بروز دهد ، توسط دیگران مسخره شده و یا توسط دوستان خود طرد خواهند شد. بنابراین تفاوت میان زن و مرد چیزی است که جامعه و نظام های اجتماعی برانسانها تحمیل می کنند و نباید دلیل تبعیض و نابرابری را ناشی از ذات و یا ماهیت زنان و مردان دانست. نه مردان ذاتا پرخاشجو و برتری طلب هستند و نه زنان ذاتا منفعل و احساساتی.

همانطور که پیشتر گفتیم دلیل اصلی تبعیض و نابرابری میان زنان و مردان و ستم جنسیتی ، نظام پدرسالاری است. سپس گفتیم که دلیل وجود چنین نظام تبعیض آمیز و ستمگر چه چیزهایی نیست: نه همدستی آگاهانه ی مردان است ، نه نتیجه ی برتری جسمانی آنان و نه خصیصه های ذاتی زنان. اکنون نشان می دهیم که دلیل وجود نظام پدرسالاری چیست ؟

انسانها برای زندگی و کار در کنار یکدیگر به صورت جامعه ، باید نظام هایی را تشکیل دهند. این نظام ها متناسب اند با شیوه ی زندگی و کار آنها. یعنی آنها برای تولید کالاها، ایجاد لذت از یکدیگر، تولید مثل، آموزش و پرورش کودکان، باید نظام ها و ساختارهایی بوجود بیاورند که این نیازمندی ها را برآورده سازد. مثلا یک جامعه برای آموزش و پرورش کودکان مهدکودک ، مدرسه و دانشگاه و نهایتا یک وزارتخانه می سازد و بر تمامی این نهادها اصول و ضوابطی حاکم است. اما فراتر از این نظام ها ، نظام هایی گسترده تر و کلی تری هم وجود دارند که چندان برای مردم واضح و آشکار نیست. مثلا در پشت نظام های دولت و نهادهای اقتصادی .. نظامی کلی تری وجود دارد که در شرایط تاریخی امروز، آنرا سرمایه داری می نامیم. همچنین در پشت نهادهای خانواده ، روابط تولید مثل ، قوانین حقوقی و مذهبی ازدواج و زناشویی و ...نظامی کلی تر وجود دارد که آنرا نظام پدرسالاری می نامیم.بنابراین دلیل وجود نظام پدرسالاری به سادگی در اینجاست که جامعه برای رفع نیازمندی های خود به این نظام نیاز دارد. باید در نظر داشت که این نظام یک نظام تاریخی و بسیار گسترده و جهانشمول است و دقیقا به همین دلیل، مردم از وجود آن باخبر نیستند و مصائب و مشکلاتی که این نظام ایجاد می کند را نمی بینند.

اما چرا این نظام ضعیف عمل می کند و مسبب نابرابری و ستم است؟ این نظام محصول امروز و یا دیروز نیست ومختص یک یا چند کشور هم نیست، بلکه هزاران سال است که بوجود آمده است و بنابراین برای پاسخ به این سئوال باید به شرایط تاریخی رجوع کنیم که این نظام را بوجود آورد. پس تا اینجا دانستیم که انسانها برای زندگی و کار و تولید مثل و کلا رفع نیازمندی های خود در جامعه ، به نظام هایی احتیاج دارند . هرقدر که توانایی آنها برای معیشت و تولید بهبود می یابد ، نظام های آنها نیز پیچیده هر و پیشرفته تر می شود.

پس نظام پدرسالاری یک نظام تاریخی است، یعنی زمانی در طول تاریخ بشری بوجود آمده است. زمانی بوده که نظام پدرسالاری وجود نداشت، یعنی خانواده وجود نداشت، زنان و مردان به صورت اشتراکی کار می کردند. مرد و زن در رابطه ی جنسی به یکدیگر مقید و متعهد نبودند، زناکاری جرم نبود، زنان مالک و مطیع همسران خویش نبودند . حتی فرزندان پدران خود را نمی شناختند و تبار و هویت آنان را از روی مادر و یا دایی آنها می شناختند. حتی انسانها از نحوه ی تولید مثل و زاد و ولد خبر نداشتند و نمی دانستند که رابطه ی جنسی دلیل اصلی ِ زایش است!

حتی پیش از دوره ی پدرسالاری ، دوره مادرسالاری وجود داشته است. نه بدان معنا که زنان بر مردان حکم می رانده اند، بلکه به این معنا که فرزند را از روی مادر می شناختند و نیروی باروری زنان موجب ستایش و قدرت انسانها می شد. چون همانطور که پیشتر گفتیم مردمان بدوی، نمی دانستند که دلیل باروری زنان رابطه ی جنسی است. بنابراین پدران ِ کودک شناخته نمی شود. پس گمان می کردند که باروری زنان، یک نیروی فوق طبیعی برای زنان بوده و مادر هسته ی اصلی روابط اجتماعی آنان بود. اکثر بت ها و خدایان در این دوره مونث هستند. بنابراین دوره ی پدرسالاری به دلایلی که خواهیم گفت همراه با شکل گیری جامعه طبقاتی بوجود آمد. روابط و هنجارهایی که ما اکنون میان جنس ها برقرار می کنیم ، در دوره ی پیش از پدرسالاری کاملا به صورت دیگری بوده است.

اما برخی اعتراض خواهند کرد که مطابق متون مذهبی ، نسل بشر از ازدیاد یک مرد و زن نخستین به نام آدم و حوا بوجود آمده که اولین خانواده محسوب می شود. باید گفت که این عقاید اشتباه هستند، مطالعات انسان شناسی و باستان شناسی، به وضوح این باورهای سنتی و قدیمی را باطل اعلام کرده است. طبیعی است که رژیم پدرسالاری سعی کند با طرح این گونه داستان ها ، خانواده و نهادها و هنجارهای خود را طبیعی و ازلی جلوه دهد. آنها به سادگی به شما دروغ گفته اند و به یاری این دروغ تلاش می کنند تا شما همه چیز را همانطور که هست بپذیرید و در فکر تغییر آنها نباشید. بنابراین اگر شما تصور کنید که پدرسالاری همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت ، در فکر تغییر آن هم نخواهید بود و این به نفع کسانی است که از سلطه ی موجود نفع می برند. اما اکنون به یاری علوم ومطالعات دقیق به خوبی می دانیم که در دوره های پیشین خانواده وجود نداشته و پدرسالاری و خانواده ی آن محصول ِ شرایط تاریخی است .

اما چه شد که نظام پدرسالاری بوجود آمد؟ همانطور که گفتیم در دوره ی پیش از تمدن یعنی زمانی که انسانها با شکار و گردآوری میوه در اجتماعات کوچک زندگی می کردند ، خانواده وجود نداشت و جامعه به طبقات مختلف تقسیم نمی شد. بنابراین نه نظام پدرسالاری وجود داشت و نه جامعه ی طبقاتی. اما به تدریج انسانها آموختند که ابزارهای پیشرفته تری بسازند، توانستند حیوانات را اهلی کنند و از نیروی فیزیکی آنان استفاده کنند و همچنین یاد گرفتند گیاهان مختلف را در زمین کشت کنند. بدین ترتیب دامپروری و کشاورزی جایگزین ِ شکار و گردآوری شد. انسانها کم کم متوجه شدند که رابطه ی جنسی دلیل اصلی زایش است و بدین ترتیب نقش پدر نیز معنا و مفهومی به خود گرفت. اما این توانایی ها، اجتماعات بزرگی را هم بوجود آورد. این اجتماعات از قبایل بدوی، پیچیده تر بودند و همانطور که گفتیم انسانها برای زندگی در این اجتماعات به نظام نیاز داشتند. بنابراین نظام طبقاتی بوجود آمد تا ثروت را در میان افراد جامعه توزیع کند و نظام پدرسالاری بوجود آمد تا روابط جنسی میان انسانها را مشخص سازد. اما این نظام ها با اینکه آنزمان برای پیشرفت ، ضروری بودند اما ناقص و عقب مانده هم هستند و موجب نارضایتی و محرومیت بسیاری از انسانها از امکانات زندگی شدند. مثلا بردگان از کوچکترین حقوق خود محروم ماندند و زنان به مالکیت مردان در آمدند.

هنگامی که انسانها توانستند بر روی زمین کشت کنند لازم بود تا بتوانند این زمین و احشام خود را به فرزندان خویش منتقل کنند. بنابراین مفهوم وراثت پیش می آید. در جامعه بدوی، شکار یا خوراکی که بدویان گردآوری می کردند فقط برای مصارف کوتاه بود و ثروت چندانی انباشت نمی شد و بنابراین نیاز چندانی به حفظ و انتقال آن به نسل های بعدی احساس نمی شد.تنها کافی بود که قبیله یا اصلاحا "توتم" ، وحدت و انسجام خود را با مجموعه ای از افسانه ها و مراسم و آیین های مخصوص حفظ کند. اما در جامعه کشاورزی و طبقاتی، انسانها ثروتمند شدند و می بایست دام ها و مایملک خود را حفظ می کردند . بنابراین پدر یک نقش کلیدی محسوب می شد.لازم است تا این پدر ، فرزند و مادر را ترک نکند و بتواند مالکیت خود را به فرزندان منتقل کند. زمین و کار کشاورزی و دامپروری آنها را کنار هم گرد می آورد و برای اولین بار خانواده شکل می گیرد. همچنین این خانواده ، به جهت حفظ وبقای خود هرچه فرزندان بیشتری می آورد ، زمین بیشتری را زیر کشت می بردند و به کمک این نیروی کاری می توانستند ثروت خانواده را افزایش دهند. بنابراین در خانواده ، تولید مثل اهمیت می یابد و وظیفه ی زنان به تولید مثل و افزایش فرزندان محدود می شود. نیروی باروری دیگر یک پدیده ی اعجاب انگیز و فوق طبیعی محسوب نمی شد بلکه تنها وسیله ای بود برای افزایش ثروت خانواده .

وظیفه ی تولید مثل فراوان ، زنان را در خانه محصور ساخته و اغلب اوقات آنان به زایش و پرورش کودکان اختصاص یافت. بنابراین زنان در جامعه نقشی منفعل و کمرنگ ایفا می کنند. تقسیم کار کشاورزی به صورت جنسیتی تفکیک می شود : کار کشاورزی برعهده مردان و کار تولید مثل و افزایش نیروی کار برعهده ی زنان است. این تقسیم کار جنسیتی ، سبب شد تا زنان از مشارکت در جامعه محروم شده و به مالکیت مردان در آیند. چون هر مردی باید زن خود را از دیگران دور سازد تا بتواند فرزندانی که او بدنیا می اورد را برای کار کشاورزی در اختیار داشته باشد و سپس اموال خود را از طریق وراثت به آنان منتقل کند. دلیل غیرت و تعصب و ناموس پرستی مردان برای حفظ زنان و دور نگاه داشتن زن از مردان دیگر ، ریشه در همین نظام تقسیم کار دارد.البته دلایل دیگری نیز مزید برعلت می شوند که البته اینجا از ذکر آن دلایل خودداری می کنیم.

این نوع نظام تقسیم کار جنسیتی به مرور ، خانواده ی هسته ای و روابط اجتماعی به خصوص و قواعد و هنجارهایی به وجود آورد که ما آنرا نظام پدرسالاری می خوانیم.

اگر جامعه کشاورزی و خانواده ی هسته ای آن دلیل واقعی افکار و عقاید ما هستند ، پس باورهایی که تاکنون مقدس و ازلی می پنداشتیم چندان هم ضروری نیستند و اگر موجب نگون بختی و مصیبت ما هستند می توانیم انها را به دور افکنیم . همانطور که افزایش آگاهی انسان و توانایی او برای تولید ابزارهای پیشرفته تر و ایجاد جوامع پیچیده تر ، موجب شکل گیری خانواده شد ، بهبود شرایط زیستی و شیوه ی تولید و آگاهی انسانها ، هم می تواند موجب تغییر و حتی نابودی خانواده شود.

اگر مردان برای حفظ کارکرد تولید مثل و افزایش زاد و ولد ، مالک زنان می شوند و اگر زنان از خانواده ی پدری به خانواده ی داماد ، فروخته می شود ، چرا باید این نظام عقب مانده که هزاران سال موجب محرومیت و نگون بختی زنان شده است را حفظ کنیم؟ دلیل اینکه زنان ، در پوشش ، رفتار و عمل خود آزادی کمتری دارند آن است که نظام پدرسالاری به انها به چشم ابزارهای تولید مثل نگاه می کند و زنان در واقع کالایی برای خرید و فروش هستند .اگر شرایط کشاورزی و دامپروری انسانها ، موجب چنین دیدگاه هایی شده است ، چرا نباید از شر آنها خلاص شویم؟ مذهبی ها می گویند که خداوند به زنان امر کرده مطیع امر مردان باشند و پوشش بر سر داشته باشند . اما براستی می دانیم که این دروغی بیش نیست و دلیل اصلی این است که نظام پدرسالاری که تقسیم کار جنسیتی کشاورزی و جامعه طبقاتی ، لازم می داند تا زنان برای تولید مثل توسط مردان خرید و فروش شوند. همچنان که یک فروشنده ، می خواهد کالای خود را تا پیش از فروش ، محفوظ و سالم نگاه دارد ، پدران نیز دختران را در خانه محبوس می کنند و از رابطه با مردان برحذر می دارند تا وقتی که مردی با گل و شیرینی برای خرید به در خانه ی آنان برود، او نیز پس از خرید، مالک زن خویش می شود و مانند هر کالایی حق مصرف آن تنها به خود او تعلق دارد!

آیا براستی شایسته است که چنین شرایط مضحک و عقب مانده ای سرنوشت میلیاردها انسان را رقم بزند؟ بسیاری از سختی ها و دشواری هایی ما در زندگی تحمل می کنیم ، نتیجه ی نظام های عقب مانده ای هستند که هزاران سال است برجامعه حکم می رانند و بی شک عده ای نیز از آن منتفع می شوند. چرا مردم این نظام ها و باورهای پوچ را تغییر نمی دهند؟ چون آنها گمان می کنند که دشواری ها و مشکلات آنها ناشی از بداقبالی است یا حداکثر تقصیر خود و یا معدودی از اطرافیان است. مثلا زنان متوجه نمی شوند که بسیاری از زنان دیگر نیز همین مشکلات را دارند و دلیل اصلی این ستم مشترک ، یک نظام کلی و فراگیر است : نظام پدرسالاری. آنها این نظام را نمی بینند. آنها نهادهای مختلفی را می بینند: خانواده، مسجد و مدرسه و دولت و پلیس و ... اما از وجود نظام های کلی سرمایه داری و پدرسالاری که بر این نهادهای کوچکتر حاکم است ، آگاه نمی شوند. آنها گمان می کنند که شرایط حاکم بر آنها، طبیعی و ضروری است، همیشه اینگونه بوده و اینگونه خواهد ماند. حتی اگر بخواهند تغییری در شرایط خود ایجاد کنند نمی دانند که باید چه چیزی را تغییر بدهند و لازمه ی آن چیست؟ بنابراین تغییر همیشه با آگاهی همراه است. تغییر لازمه ی بهبود زندگی ما و لازمه ی تغییر، آگاهی است.

جنبش فمینیسم ضمن آگاه ساختن انسانها از شرایط سرکوبگر جنسی، خواهان اتحاد برای نابودی نظام پدرسالاری هستند. در درون این نظام سرمایه داری و پدرسالاری ، هیچ اصلاحی ممکن نیست . تا وقتی نظام پدرسالاری حاکم است، زنان از ستم جنسیتی رها نخواهند شد. مثلا تنها با تغییر قوانین نمی توان ستم جنسیتی را از بین برد و محو کرد. چون نظام پدرسالاری در روابط خانوادگی و خصوصی و حتی شخصیت انسانها نفوذ کرده است و قانون تنها با مسائل اجتماعی میان شهروندان سر و کار دارد. قانون ممکن است بتواند از خشونت فیزیکی بر زنان جلوگیری کند ، اما بسیاری از خشونت ها ظریف تر است. همچنین با توجه به وابستگی اقتصادی زنان به همسران خود، عملا آنها توانایی مقاومت و مخالفت دربرابر شرایط بد خانوادگی خود را نخواهند داشت.

اگر برخی از زنان در جامعه نقش ایفا کنند و بتوانند مانند مردان مشاغل مهم را بدست گیرند و از لحاظ اقتصادی مستقل باشند، اگر چه این یک پیشرفت است، اما به طور کامل ستم جنسیتی را از بین نمی برد، چون زنانی که به مقامات بالا می رسند در عمل تنها در نظام سلطه گر پدرسالار و سرمایه داری، برعلیه دیگر زنان و کارگران، همدست می شوند. مشارکت برخی از زنان در نظام پدرسالار به معنای غلبه بر این نظام نیست بلکه بیشتر حتی موجب توجیه و تقویت این نظام شود. همچنین کار زنان در جامعه، اگرچه موجب استقلال مالی و آزادی نسبی آنان نسبت به زنان سنتی می شود، اما تا وقتی شرایط نظام مزدی سرمایه داری در جامعه وجود دارد، آنها صرفا به عنوان یک نیروی کاری ارزان توسط کارفرمایان مرد استثمار می شوند. اگر پیشتر در خانه توسط شوهران محبوس و به کار گرفته می شدند ، اکنون در محیط کار به عنوان یک نیروی کاری ارزانتر از مردان ، استثمار می شوند.بنابراین نابودی نظام پدرسالاری و سرمایه داری، همزمان با هم باید در دستور کار فمینیست ها قرار گیرد.

نظام پدرسالاری همزمان با ایجاد جامعه ی طبقاتی شکل گرفته است و با تغییر چند قانون و یا اجتماعی شدن زنان در جامعه، ستم و تبعیض جنسیتی از بین نمی رود. نظام پدرسالاری، حتی از دوران کودکی با تفکیک جنسی و اعمال نقش های مختلف به دختران و پسران در هویت و شخصیت انسانها نفوذ می کند. براستی چرا باید مردان وزنان در جامعه از یکدیگر جدا باشند؟ می گویند در جامعه فساد ایجاد می شود. فساد؟ منظور آنها این است که ممکن است با روابط آزاد بین انسانها صرف نظر از جنسیت شان، مردان دیگر نتوانند مالکیت انحصاری خود بر زنان خویش را حفظ کنند. فرزندان ما با تفکیک جنسی در مدرسه و دیگر مکان های اجتماعی می آموزند که تنها رابطه ی جنسی و حتی دوستی وقتی میسر است که مردی بتواند زنی را از خانواده ی پدری خریداری کند. این خریداری در ظاهر یک زندگی زناشویی و با شور و هیجانی فراوان صورت می گیرد ، اما زنان بعد از مدتی در زندگی کسالت بار خانوادگی، پیر و فرتوت می شوند و متوجه می شوند که این دوران کوتاه و خوش ، تنها فریبی بیش نبوده است. نه به این خاطر که الزاما همسران آنها مردانی ستمگر هستند ، بلکه نظامی که تحت آن این وصلت یا در واقع خرید و فروش صورت گرفته و شیوه ی زندگی انها را تعیین کرده است ، هم زنان و هم مردان را از آزادی ها و شیوه های متنوع زندگی محروم ساخته است.

بله . نظام پدرسالاری با هنجارهایی که بر زنان تحمیل می کند و شخصیت انسانها را با باید و نباید هایش از پیش تعریف و محدود می کند ، با روابط خرید و فروش زنان بین خانواده ها و با تقسیم جنسی کار ، عامل اصلی ستم جنسیتی است. این ستم وجود دارد، هرچند گاهی ظریف و نامرئی است. هرچند گاهی بسیاری از زنان خود در این ستم مشارکت می کنند و از آن راضی به نظر می رسند. اما دلیل رضایت ظاهری آنها فقط در این است که متوجه نمی شوند که بسیاری از مشکلات و مصائب زندگی به خاطر نقش فرودستی است که در نظام پدرسالار برعهده دارند.


0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!