سه‌شنبه
Silvia Plath
-
کشاکش مرگ مکتب رمانیتیک : اشعا ر سیلویا پلاث
نویسنده : جویس کارول اوتس
مترجم: آزاده دواچی
(بخش دوم)
بخش اول را اینجا بخوانید
-
-
مقدمه مترجم
در قسمت دوم مقاله کشاکش مکتب رمانیتیک در اشعار پلات ، اوتس وجه دیگری از اشعار پلات را رونمایی می کند . به نظر می رسد که در این قسمت که زبانی دشوارتر و پیچیده تر از قسمت نخست دارد ، اوتس به دنبال کشف ویژگیهای روانکاوانه و درونی پلات و مقایسه آن با هم عصرانش می باشد. تمایز میان ناخودآگاه و خودآگاه پلات با دیگران شاعران هم عصرش موضوعی است که اوتس به زیبایی و با بیانی شیوا به بررسی آن پرداخته است . این قسمت هم همچون قسمت نخست مقاله رویکردهای پیچیده ذهنی پلات را نیز در نظر گرفته است . از آنجایی که تفسیر اوتس از پلاث تفسیری روانکاونه است ، از این رو برای درک قسمتی از نوشتارهای این مبحث باید تا حدودی با جستارهای روانکاوی فروید آشنا بود . در ترجمه این بخش از مقاله باید از همکاری شاعر عزیز خانم مینو نصرت تشکر کنم که در روان سازی قسمتهایی از این بخش من را یاری کردند.
-
من ِمرد/ من ِزن
-
طبیعت به عنوان شیء و به عنوان یک کابوس
همه ی این بحث پاسخ های متعددی را در بردارد، هرچند که در پشت آنها باور متافیزیک مجزایی نهفته است . آشکار و محو شدن مداوم و از کار افتادن و غیر فعال شدن خود آگاه پلات در شعرهایش برای ما آزاردهنده است چرا که به نظر می رسد این اشعار جهان بیرونی ذهنش را آشکار می سازند تا با صحتی تمام اوهام واپس زده را،که ما رد کرده ایم و می خواهیم از خاطر ببریم، برایمان نمایان کنند. تجربه خواندن اشعار پلات در عمق ، رعب آور است مثل این می ماند که برای کشف خود بزرگ ( خود آگاهی که در درون ما به کمال رسیده است و ما را به سوی راه یافتن به هدفمان یاری می کند ) کسی گام برداریم، کسی که به حد کافی بزرگ شده است، خود را در مخفی گاههای کوچک کودکی که مدتهاست توسط آدم بزرگها به فراموشی سپرده شده اند ، جمع کرده است، قلبش بی هدف تاپ تاپ می کند و همه ی جانوران چهار پا و غولهای آشکاری را که از کاغذ دیواری به بیرون می خزند را رد می کند.
چندان برای افلاطون و همانقدر هم برای غولهای ادبیات ! هنوز من نمی توانم به حد کافی و قویا تأکید کنم که چه قدر تجربه خواندن اشعار پلاث می تواند ارزشمند باشد چرا که این تجربه مثل رؤیای ظریف بازگشت به گذشته می باشد؛ تجربه روان ِپاکی که نه تنها آرزوهای فرهنگی و شخصی را برای بازگشت تزکیه می کند، بلکه به روش کاملا سالم خودش توضیح می دهد که ایراد آن آروزها کجاست
به طورمثال می توان گفت که این موضوع میتواند در خوانش بسیاری از رمانها و شعر معاصربکار رود که بر اساس ترس های پوچ کودکی ها و زجر و شکنجه آن زمان متمرکز شده است و درماندگی اش را که همه ی ما تجربه کرده ایم. زمانی که به خاطر یک دلیل یا چیز دیگری آگاهی خردمندانه ای را که اتفاق می افتد، انکار میکنیم. برای مثال رمان راب گریلِت1 و مقلدانش را نام می برم که که چگونه بر " من ِ " مسحور شده و غیر فعال در جهانی از اندوه و مشخصا خود مختار تاکید می ورزد، کسی هرگز نباید بپرسید " چه کسی این چیزها را تولید کرده است ؟ چه کسی آنها را به خانه آورده است ؟ چه کسی آنها را هماهنگ کرده است؟ " و برای پاسخ به این چنین سؤالهایی رمانها را خراب می کنند.

به طور مشابه داستانهایی بسیار ستوده شده کسانی چون پینچن2 ،بارتِلم3 ، پوردی4 ، بارت5 (با رت نویسنده مینیمال نه بارت پیش از آن)و نمونه های بی شماری دیگری که در بیان فریاد و ترس و لرز زیاده روی کرده اند تا سردرگمی خود آگاه را بیان کنند . خود آگاهی که بر این باور است – و شاید به خاطر اینکه مدام گفته می شود – که جایگاه خودش را ماورای این عالم می داند، خود آگاه و یا مخلوق ماشینی که اگر آن قدر احمق باشد خودش را در طبیعت به خطرمی اندازد ؛ مخلوقی آن قدر طبیعی که هیچ نقشی در طراحی بهشت ِ زندگی شهری و ماشینی که به ارث برده است، نداشته است.
"منی" که توسط این نویسندگان خلق شده است عموما شخصیتی واضح و تقریبا بی نام ونشان است ، در کارهای ترسناک و وحشت انگیز ویلیام بوروز6 خود آگاه به اندازه ای که تسلیم دنیای مضحک و خنده آور تمامی کارتونها و دگردیسهای شگفت انگیز می شود و از طریق آن به جستجوی خودش می پردازد، به جستجو و مکاشفه دنیا نمی پردازد. هویت احتمالی پلات در شعرهایی همچون "درختان زمستانی " "لاله ها" و حتی متجاوز سرسختی چون "پدر " مسلما خود آگاه کودکی است که بر خصوصیات نمادین خودش مستولی گشته است ( برای مثال در لاله) و بعد از اوج ِخودش عقب نشینی کرده؛ به همین دلیل شعر همچون داستانهایی که امروزه اغلب ما می خوانیم فروپاشی و انحلال شخصیتی را نشان می دهد .
همانطور که جان بی گردون7 در نقد درختان پاییزی ( مطالعات شعر مدرن ، شماره دو صفح 282) خاطر نشان می کند دور نماهای ذهنی پلات بدون هیچ گونه واسطه ای به تصویر کشیده می شوند؛ به همین دلیل ما می توانیم خودمان را در جنگلی تاریک به قول دانته8 بیابیم که گیاهان فراوان و بی حد و حصری دارد ، اما هر درختی مثل دیگری به نظر می رسد . این خطری است که آن دسته از مینیمال نویسان زمان ما با آن مواجهند که موضوع نوشته شان تنها رنج و عذاب خود آگاه ِمحصور شده می باشد، درد های آنان مثل تصویرهای ذهنی پلات به هم شبیه می شوند .
اما اگر از خودآگاه مطیع و ضعیف پلات به سمت دیگرکه مانند خودآگاه مردی سنتی است روی برگردانیم، این خود آگاه با میل به نام گرفتن ، مکان بخشیدن و چیرگی فعال می شود و ما خودآگاهی را کشف می کنیم که در سطح مغایر با نوع دیگرش به نظر می رسد.
درون واقعیت شروع به فاسد شدن و تباه شدن می کند همینکه عمل خلاقیت انفرادی برای جان بخشیدن به ویژگی آگاه ذهنی متوقف شود . ( از مصاحبه با ولادیمیر ناباکوف)
مهتاب تاریک بر جهان تاریک نور می افکند
بر چیزهایی که هرگز تماما نمایان نمی شوند
جایی که خود تو هرگز کاملا خودت نبودی
و نمی خواستی و نباید باشی
خواهان دلشاد شدن از تغییرها
درونمایه ای برای استعاره
از وزن بعد از ظهر آغازین کم می شود
حروف الفبای بودن ...
(والاک استیونس10 درونمایه استعاره )
وقتی که خود آگاه در شعر پلات ( و به طور بی شماری در معاصران ما ) از فروپاشی حتی در رودررویی با قدیمی ترین دشمنانشان رنج می برد ؛ در آثار بعضی دیگر از نویسندگاه همچون ناباکوف و استیو ِنس خودآگاه به صورت مطمئن و پیروز حاضر می شود. با این حال ما می بینیم که این همان متافیزیک و تصوری ناخودآگاهانه است که حقیقتی عادی را که تا حدودی جدای از ماست ،حال چه این حقیقت مقام والاتری از خود آگاه ما داشته باشد و چه در مقام پایین تر، و همینطور خود آگاه ما را از پوسیدگی و تباه شدن که تنها با دعای هر فرد و از راه معنوی ممکن است ، نجات می دهد. این همچنان یک تبعیض رمانتیک قدیمی، تقابل میان خود و شی ء ، من و غیر من ، انسان و طبیعت است . ناباکوف و استیونس فرم هنر را تحت کنترل خود در می آورند که در آن زبان آراسته می شود و دوباره مرتب می شود به گونه ای که هنرمند و خواننده از آن لذت می برند و بدون در نظر گرفتن هیچ مرجعی به جهان بیرون و در دسترس انجام می شوند. کارهای آنان خود آگاه را برای ساختن و دفاع از جهانی محصور شده رها می کند که اساسا با خودی به عنوان هنرمند وجود دارد ، بنابراین کاملا طبیعی است که فرض کنیم نوشته های ناباکوف در مورد هنر نوشتن است و اشعار استیونس در مورد هنر نویسندگی ؛که این فرض اهمیت اصلی مراحل خلاقیت را نشان می دهد . همینطور آثار پلات ممکن است به آستانه آگاهی ِدیگر ساکنان جهان و انسانها نزدیک شود ،اما هرگز از آن عبور نمی کند، چرا که اساسا نمی تواند وجود انسانها را تضمین کند و ناخود آگاه اش ممکن است تهدید شود یا مورد پرسش قرار گیرد. آیینه و پنجره محرکهایی برای این هنر است که فرای اینکه از طبیعت تأثیر می گیرند، از آن به سرعت روی برمی گرداند تا تر س از مکانهای بسته آدا11 را بسازد یا باعث خلق شعرهای پیچیده و دشوار استیونس که در آنها استعاره در استعاره وجود دارد و وزن اولین بعد از ظهر که به سختی از حد یک خاطره فراتر می روند؛ شوند. شعور مشخصی که در پشت کارهای ناباکو ف و استیونس وجود دارد کاملا شبیه خودآگاه ِمختار به تصویر کشیده شده اما نه مثل خود آگاه خیالی سارتر که خود خلاق و خودنام است، و از دسترس عوامل تعیین کننده اصلی یا اجتماعی یا فرهنگی ویا حتی بیولوژیکی به دور مانده است .
به دلیل اینکه هنر پالایش یافته است، عمدتا زمینه احساسی آفرینشش را در نظر نمی گیرد و فردیت جزئی است و هنر همه چیز است . خیلی جای تعجب ندارد که تصاویر دشوار و جذاب شعر پلات قائدتا باید هیجان بیشتری را برانگیزد از آنجا که پلات همیشه راستگو بود ه است ،شاید قابل اطمینان تر از آن چیزی که مورد نظر ماست، و آگاهی اش از نظام هستی ِگم گشته وی را درگیر جدلی مدام می کند که طبیعت چیست و دیگران چیستند و طبیعت با او چه کار می کند با او برخلاف او ؟ ناباکوف و استیونس تنها محرکی جزئی از حقیقت میانه و جهان تاریک را به دست آورده اند، اما هویت پلات تنها به اظهارات نومیدانه در مورد تنگناهایش به عنوان شاهدی خاموش نسبت به دنیای طبیعی و وحشی کاهش یافته است.
زندگی بلند تر از سر علفها نیست
یا قلب های گوسفندان
و با د که با چیزی شبیه به سرنوشت لبریز می شود
خم می شود هر چیزی در یک سو
گوسفندان می دانند که کجا هستند
در انبوه پشمهای کثیفشان سر برگها را می جوند
خاکستری مثل آب و هوا
شکافهای سیاه مردمکشان مرا دربر می گیرد
انگار که به فضا پست می شوند
پیغامی احمقانه و باریک
(بلندیهای بادگیر)

و در شعر " دو اردوی روستای کلود (ابر) " شاعر و رفیقانش نوعی آرامش را در بالای دریاچه راک کانادا تجربه می کنند؛ جایی که برایشان همه چیز بی اهمیت است و جایی که با ذهنی خالی مثل آب دریاچه پایین از خواب برخواهند خواست . اگر فردیت در تقابل با هرچیز قرار گیرد که او را در نظر نگرفته است ،پس افقهای دور برهوت به اندازه دیوار های آشپزخانه و جلزولز پر سر وصدای روغن آزاردهنده و طاقت فرسا خواهند بود. هرگز آمیختگی میان خودآگاه و تجاربش ، میان خودآگاه و زمینه ادراکش وجود ندارد . وجدان انسانی در نظر پلاث همیشه همان مهمان ناخوانده جهان طبیعی بوده است.
بی اعتمادی ِخرد در شاعران ِبه خصوصی می تواند منجر به نوعی از شعر غنایی ژرف با زیبایی خلسه انگیز شود وقتی که شاعرجدایی اش از طبیعت را بیان می کند اما به نظر می رسد که از آن متنفر نیست و نمی ترسد .
آی پرستوها ، پرستوها شعر تنها هدف نیست
هدف یافتن دوباره جهان است جایی که شیرینی
چیزهای عقلانی را می آراید
چرا که چشمان ِعقل خورشید را روشن می کند
(هوارد نِمِرو12 "پرستوهای آبی"13 )

نِمِرو با استیونس و پلا ت در این فرض اولیه سهیمند که هدف تنها رویکرد شعر در طبیعت نیست و به همین دلیل شاعر زمینه مشابهی از تجربیات پرستو را ندارد. شعر زائیده ذهن بشر است نه اینکه اشیاء برداشتهای ذهنی وی باشد ، عملی است تا حدودی نا آرام و خود آگاهانه که باید از و جود خودش عذرخواهی کند . در شعر ی مشابه ، عنوان شعر نمرو در مجموعه بی نظیر پرستوهای آبی وی ، شاعر دنیای واقعی و ذهن افسونگرش را تحمیل می کند که در تلاش است تا ارتباطهای غیر واقعی اش را به پرستوهای آبی تحمیل کند . اما علی رغم لحن اعتراف گونه و تسلیمی نِمرو، این یک تراژدی فرضی است که به طو رقطع در آن خود شاعر از دنیایش رانده می شود و تنها اگر شعر را رها کند و دوباره جهان را پیدا کند شانس نجات یافتن را دارد . این یک پارادوکس است که شاعر بر این باور است که وی به چیزهای دریافتی اش حتی اگر آنها پرستوها ، درختان ، گوسفندان ، زنبورها و نوزادان باشند تنها وقتی افتخا ر خواهد کرد که از آنها صرف نظر کند. چرا این مسئله هرگز برای شاعران رمانتیک اتفاق نیافتاده است در صورتی که آنها هم قطعا همانند دیگر مخلوقات در این عالم وجود دارند و رویکردشان در طبیعت به عنوان شاعر یک عملکرد طبیعی است؟
یعنی اینکه تصویر ها و اوهام رشد یافته شاعران نسبت به تصویرهای ذهنی پرندگان و نوزدان در مقام بالاتری قرار دارد ؟
در هنر این منجر به سکوت می شود و در زندگی به خودکشی.
-
----------------------------------------------------------
پانویس ها

1. Robbe Grillet
2. Pynchon
3. Barthelme
4. Purdy
5. Barth
6. William Burroughs
7. Jan B. Gordon
8. una selva oscura (جمله ای از دانته به معنای جنگل تاریک)
9. Vladimir Nabokov
10. Wallace Stevens
11. claustrophobic Ada
12. Howard Nemerov
13. The Blue Swallows




1 Comments:
Anonymous آذر کیانی said...
سلام عزیزم. ترجمه ی خیلی خوبی بود استفاده کردم.وچقدر هم بموقع بود....سعادت ویران شده ی همه ی شاعران در همین من اتفاق می افتد که درست در مرکز خودآگاهی قرار دارد و بنابه میزان حساسیت شاعر متاثر از محیط پیرامون خوداست. گاهی که این من تحت الاشعاع موضوعی حساسیت برانگیز قرار میگیردبطورکلی دچار استحاله میشود از این پس موضوع از من شاعر عبور میکند و در ناخودآگاه به خودمی پردازدکه دیگر از دست شاعر بدور است و خدای شعر است که گردونه ی شعر را میگرداند.همین است که می گویند شعر معلوم نیست که در کجا شکل میگیرد.بهرحال ممنونم

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!